eitaa logo
مدافعان حرم
35هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
44 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/bs5.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی حسین به خانه آمد، از درجه و این حرف‌ها پرسیدم. گفت: «درجه‌ی خوب و ممتاز رو گرفتن. من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجه‌ی اونا که یه درجه‌ی خدائیه برسیم. اگه بخوایم برای خودمون اسم‌ و رسم درست کنیم که باختیم!» سردار مدافع حرم♥️ شهید حاج 🔴@sarbazanzeynab🔴
﷽ 📸ببینید ✍🏻فرازی از وصیت‌نامه 🟢شهید مدافع حرم پدر و مادر را گرامی و محترم بدارید، از طهارت و معصومیت خود شدیداً حراست و پاسداری کنید...! 🔴@sarbazanzeynab🔴
مجید بربری🌹🌟 شهید مدافع حرم مجید قربانخانی 🌸🌸 سه نصفه شب_۹۴/۱۰/۲۱ بچه ها همه شان جمع بودند،سیّد فرشید ،گردان به گردان میرفت و توجیهات عملیات و شرایط خط مقدم را،به رزمنده ها گوشزد میکرد.اما هیچ کجا مجید را ندید.اصلا در فکر مجید نبود.از این طرف به آن طرف میرفت،آن قدر عجله داشت که راه نمیرفت،میدوید.تقریبا همه آماده بودند.قرار نبود مجید را ببرند.اصلا قرار نبود مجید،توی عملیات باشد.فرمانده هان گفته بودند،مجید را توی خانه هایی که ساکنیم،نگهبان می گذاریم تا برویم عملیات و برگردیم.مجید ولی به قول خودش،قرار بود همه را بپیچاند،که پیچاند.دم رفتن هم دست از شوخی برنمی‌داشت، حاج قاسم را دید کلاه نظامی سرش نگذاشته بود. _حاجی!چرا کلاه نذاشتی؟ _مجید جون!برای چی کلاه سرم بذارم؟ مجید کلاهش را پایین تر کشید و محکم ترش کرد.ذوق زده گفت: _دیروز به بابام زنگ زدم، بابام گفت:دیگه حالا با اجازه یا بی اجازه ما رفتی سوریه؟اشکالی نداره،ولی بابا هرجا رفتی،کلاه از سرت ورندار،محکم ببندش که یه وقت تیر نیاد بشینه تو سرت! _خب مجید جون،بابات به تو گفته ،به من که نگفته! _از ما گفتن بود حاجی جون! ده دوازده تایی تویوتا آمد دم کوچه.بچه ها یکی یکی سوار تویوتا ها شدند.دو نفر عقب و هفت هشت نفری هم عقب نشستند و راه افتادند به سمت خان طومان. مجید هم توی یکی از همین تویوتا ها بود و کسی از سوار شدن و آمدنش به منطقه عملیاتی خبر نداشت.شرايط منطقه، اصلا مناسب نبود.هرکسی نمازش را به طریقی خواند.کسی از یک ساعت بعدش،خبر نداشت که آیا زنده می ماند یا نه؟
مجید بربری🌹 شهید مجید قربانخانی 🌟 نزدیک منطقه خان طومان🌟 گردان مرتضی کریمی به خط شد که اول راه بیفتد.حاج مهدی با صدای بلند حرف می‌زد و دستور می داد: _مرتضی کریمی! گردانت را بردار و بزن به خط! نیروهای مرتضی می بایست یکی یکی،از پشت دیوار آجریِ نصف و نیمه ای که معلوم بود،از اصابت توپ و تیر،به این حال و وضع افتاده،می پریدند و وارد دشت می شدند.دشتی وسیع که از انبوه درخت های کاج و زیتون پر بود.هدف،گرفتن تپه ای بود که عرب ها به آن((تَل)) می‌گفتند.بعد از گرفتن تل،چند تا خانه،هدف بعدی بچه ها بود.سوز سرمای دم صبح،به صورت شان سیلی میزد و همه منتظر بالا آمدن آفتاب بی رمق دی ماه بودند. مرتضی کریمی بلند فرمان داد: _بچه ها لبیک یا زینب،یاعلی،حرکت! حاج مهدی کنار دیوار ایستاده بود و یکی یکی بچه ها را وارد خط میکرد.مجید نفر دوم یا سوم بود که می‌خواست وارد خط شود. تا چشم حاج مهدی به مجید افتاد،خونش به جوش آمد: _مجید!تو اینجا چه غلطی میکنی ؟کی تو را تا اینجا آورده، برو عقب،برو فقط نبینمت ،تا بفرستمت عقب. نگاهی به حاج مهدی کرد.برعکس همیشه که جوابی دست به نقد در جیبش داشت،این بار حرفی نزد.فقط نگاهش بود که حرف می‌زد.آرام آرام رفت ته ستون .صدای شلیک تیر و ((لبیک یا زینب))بچه ها در هم پیچیده بود.همه لبیک گویان به سمت خودش برگرداند.این صدای ((لبیک یا زینب )) مجید بود،بیشتر فرماندهان هاج و واج مانده بودند.مجید شانه به شانه حاج قاسم می دوید.همه توانش را در صدایش جمع کرده بود و یک ریز لبیک میگفت.حاج قاسم تا صدایش را شنید،داد زد: _مجید!تو این جا چی کار میکنی،مگه قرار نبود نیایی؟تو را میخواستن برگردونن عقب. _از زیر دست حاج مهدی فرار کردم و اومدم .مگه من مُرده م که این نامردا بخوان،به بی بی نگاه چپ کنن. این را گفت و بلندتر از قبل فریاد زد: _لبیک یا زینب زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تشییع پیکر مطهر شهید مدافع حرم مهدی ذاکرحسینی در تهران 🔴@sarbazanzeynab🔴
📸 وداع با پیکر مطهر ۸ شهید مدافع‌ حرم در معراج شهدا 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشییع باشکوه شهید مدافع حرم در اردبیل ▪️مردم پیکر «شهید ‌اکبری» ‌را در آغوش گرفتند 🔹پیکر مطهر سردار شهید مدافع حرم «حسن اکبری» امروز یکشنبه دوازدهم آذر، در میان استقبال پرشور مردم شهیدپرور ‌‌وارد شهر اردبیل شد. 🔹پیکر مطهر این شهید مدافع حرم به همراه هفت شهید مدافع حرم بعد از هشت سال شناسایی به آغوش وطن بازگشته است. 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷شهید که در لحظات آخر به همرزمانش گفت: "دارند صدایم می کنند ..." وسپس شهادتین را زمزمه کرد ... دلتان شکست التماس دعا💔 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه اعلام خبر بازگشت پیکر شهید «الیاس چگینی» به خانواده اش شهید🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
💐 دعوتید به معراج شهدا 💠 وداع با شهدای ایرانی راه قدس 🕊شهید مدافع حرم دکتر محمد علی عطایی 🕊شهید مدافع حرم مهندس پناه تقی زاده ⏰دوشنبه ۱۳ آذر از ساعت ۱۱ صبح 📍معراج شهدای تهران 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تشییع پیکر ۲ پاسدار در سوریه پیکر محمدعلی عطایی شورچه و پناه تقی‌زاده، از نیروهای سپاه در سوریه که حین انجام مأموریت مستشاری توسط رژیم صهیونیستی به شهادت رسیدند دیروز در حرم حضرت رقیه(س) تشییع شد. 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐تا شهادت با علی وداع با ۷ شهید مدافع حرم در معراج شهدا 🔴@sarbazanzeynab🔴
‏باورش برایم سخت است دانش آموزم که هفته قبل داشت برای مدافعان امنیت و حرم فیلم کوتاه درست میکرد امروز عزادار پدرش شد 😭🖤😥 سردار شهید 💔 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 ❣تلاوت دسته جمعی قرآن کریم هدیه به روح پاک و مطهر همه شهدا برای تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انشاءالله صفحه43 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابای من قهرمان بود😞 دیداری خیلی دوست داشتنی❣ 🔴@sarbazanzeynab🔴
Soleimani.hazrat zahra.mp3
3.05M
🌷شهید حاج قاسم سلیمانی 🌿عنایت سلام‌الله‌علیها 🔴@sarbazanzeynab🔴
مجید بربری🌹 شهید مجید قربانخانی 🌟 پشت هم تیر خالی می‌کرد. از آن طرف،نزدیک دیوار،تا دیدند مجید چندمتری از آنها فاصله گرفته،هرکس دستوری بهش می‌داد: _مجید،مجید،مجید نرو! _این رو کی راه داد تو خط؟مجید برگرد! _مجید کی رفتی اون وسط؟برگرد! اما مجید دیگر صدای پشت سری ها را نمی شنید.صدای تیرهایی که ردوبدل می شدند،نمی گذاشت حرف کنار دستی هایش را هم بشنود.کمتر از بیست دقیقه به تل رسیدند و آنجا را گرفتند.تیر از همه طرف می بارید.هرکسی پشت سنگر کوچکی که قبلا تکفیری ها درست کرده بودند،پناه گرفت.سنگرهایی از سنگ های کوچک و بزرگ،که پای هرکدام را از دو طرف،بیست سی متر کنده بودند.بیشتر بچه ها کف زمین خوابیده بودند.برای کمین و تیراندازی،پناهگاهی به غیر از همین سنگرهای کوچک یک متری،توی آن دشت نبود.چندتا از بچه ها،لحظات اول شهید شدند.مجید جزء نفراتی بود که جلوتر از بقیه،شلیک می‌کرد. می خواست از سنگر عقبی،به سنگر جلوی خودش برود،حمیدرضا تا مجید را دید که از پشت سنگرش بلند شده،ترسید و داد زد: _مجید بشین،تکون بخور! همان موقع خم شد.نای دویدن نداشت. دستش را به شکمش گرفت.با زحمت خودش را به پشت سنگر جلو رساند.رد خونی که روی زمین افتاده بود،خبر از تیرخوردن مجید می داد.بادگیر آبی رنگی که به تن داشت،عین خون شده بود.مجید تیر خورده بود.حمیدرضا خودش به مجید رساند و حاج قاسم را صدا زد.حاج قاسم نیم خیز،خودش را یک نفس به مجید رساند .می خواستند جیب خشاب را از حمایل بند مجید جدا کنند.بیشتر نیروها،چاقو همراه شان بود.حاج قاسم اسلحه اش را زمین گذاشت.چاقو را زیر یقه اش وصل کرده بود.به زحمت از زیر لباس بیرونش کشید،داشت به سرعت جیب خشاب را می‌برید، که دست خودش را برید.دلهره و نگرانی اش،بیشتر به خاطر مجید بود.بریدگی دست،برایش اهمیت نداشت.دستش را با باندهای که همراهش بود،بستند.جیب خشاب های مجید را باز کردند.ولی آرام نبود.همان طور که دستش را،روی زخم گرفته بود،ناله می‌کرد و می‌گفت:حاجی سرم درد میکنه،انگار دارن توی سرم طبل میزنن. زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
🕊امروز سالروز شهادت مدافع حرم " " است ، این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم... 🔴@sarbazanzeynab🔴