🔰 #سیره_شهدا | #مردم_داری
در کوچه ما پیر مردی بود که اختلال حواس داشت. همیشه صندلی اش را دم در می گذاشت و می نشست داخل کوچه. هر وقت حمید به این پیر مرد می رسید، خیلی گرم با او سلام و علیک می کرد. اگر سوار موتور بود، توقف می کرد و بعد از سلام و احوال پرسی گرم حرکت می کرد.
آن شب رفته بودیم هیئت. موقع برگشت ساعت از نیمه شب گذشته بود و پیر مرد هم چنان در کوچه نشسته بود. حمید طبق عادتش خیلی گرم با او سلام و علیک کرد.وقتی از او دور شدیم گفتم: حمید جان! لازم نیست حتما هر بار به ایشان سلام کنی. او به خاطر اختلال حواس اصلا متوجه نیست.
حمید گفت: عزیزم! شاید ایشان متوجه نشود؛ اما من که متوجه می شوم. مطمئن باش یک روزی نتیجه محبت من به این پیر مرد را خواهی دید.
وقتی بعد از شهادت حمید، وقتی برای همیشه از آن کوچه می رفتیم، همان پیر مرد را دیدم که برای حمید به پهنای صورت اشک می ریخت. این گریه از آن گریه های سوزناکی بود که در غم حمید دیدم.
شهید مدافع حرم
#حمید_سیاهکالی_مرادی🕊🌹
📚منبع: کتاب یادت باشد
🔴@sarbazanzeynab🔴
✨﷽ا✨
❤️ #سیره_شهدا
✍ بخشیدن همسر
🌟 از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. کلی حرف آماده کرده بودم، اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد. مجید آمد و کنارم نشست و گفت: «میدونم ناراحتی. مسجد بودم. زیارت عاشورا خوندم و در سجدهی آخرش، از خدا خواستم بخاطر اینکه با خانمم بد حرف زدم منو ببخشه!»
🌹شهید مجید کاشفی
📙فرهنگ نامه شهدای سمنان،ج۸،ص۱۰۶
صبحتون شهدایی🕊🌹
🔴@sarbazanzeynab🔴
#سیره_شهدا🌷🌷
💫حمید میاندار هیئت خیمة العباس بود. اهل بالا و پائین پریدن نبود؛ اما حسابی و محکم سینه می زد تا جایی که بعضی وقتها احساس می کردم بدنش توان این همه سینه زدن را ندارد. شب حضرت عباس (ع) شب ویژه ای برای حمید بود. آن شب موقع برگشت گفت: دوست دارم مدافع حرم شوم و دست و پاهایم فدایی حضرت زینب(س) شود مثل حضرت عباس (ع).گفتم: حمید! لازم نیست این همه سینه بزنی. کمتر یا آرام تر سینه بزن. گفت: فرزانه! به خاطر این سینه زدن هاست که این سینه هیچ وقت نمی سوزد نه در دنیا و نه در آخرت.چه خوب به آرزویش رسید. وقتی بدنش را آوردند، پاهایش بر اثر انفجار تله انفجاری متلاشی شده بود و مثل حضرت عباس (ع) دست و پاهایش در راه دفاع از حرم قطع شده بود. همه جای بدنش ترکش خورده بود؛ مگر سینه اش که سالم سالم بود. آنجا بود که یاد جمله حمید افتادم که می گفت: این بدن هیچ وقت نمی سوزد.
شهید مدافع حرم🕊🌹
#حمید_سیاهکالی_مرادی
🔴@sarbazanzeynab🔴
🔹 #سیره_شهدا
✨همیشه نمازهای شبش را با گریه میخواند، در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را میخواند، هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود، همیشه با وضو بود، به من هم میگفت داری دستت را میشوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش، آب وضویش را خشک نمیکرد، در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود، حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو میزدند نه نمیگفت.
💬به روایت همسر شهید
🌷شهید مسلم نصر
#شهدای_فارس
🔴@sarbazanzeynab🔴
همسر شهید نوید صفری روایت میکند:
یکبار که آقانوید پیگیر کارهای اداری وام ازدواجمون بود، کار گیر کرده بود؛ بهش گفتم: «آشنایی نیست کارو درست کنه؟» گفت: «کار خوبه خدا درستش کنه؛ بنده خدا چه کاره است؟!»
سوریه که بود، میگفت: «دو سه تا از بچههای اینجا خیلی نورانی هستند؛ بهشون گفتم امروز فردا شهید میشوید!» منم گفتم: «عه! خب سفارش کن هواتو داشته باشن وقتی اونور رفتند.» نوید گفت: «از بنده خدا نمیخوام. خدا، خدا رو عشقه! عاشق شوی، عاشقت میشود، شهیدت میکند.»
#سیره_شهدا 🌹
#شهید_نوید_صفری
🔴@sarbazanzeynab🔴
❇️#سیره_شهدا
شهید مدافعحرم مجید سلمانیان
دردمنـــــد نیازمنــــدان
دغدغهی محرومان و مستمندان را داشت. گاهی میشد پول توی جيبش را میبخشيد و جيبش خالی میشد يا يک خانواده مستمند را شناسايی میکرد و میآمد و كابينتهای خانه را باز میكرد و به من میگفت:«مادر... اینجا چقدر قند داری يا چقدر برنج داری! خيلیها هستند كه به نانِ شبشان محتاجند.»
من میفهميدم كه منظورش بخشيدنِ بخشی از اين اقلام به مستمندان است. بعد، من را همراهش میبرد و دو نفری به دَرب خانه آنهایی كه شناسايی كرده بود، میرفتيم و مخفيانه كمکشان میكرديم.
🎙راوے: مادر شهید
بهمناسبت سالروز ولادت
هدیه به روح مطهر شهید صلوات
اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد
🔴@sarbazanzeynab🔴
❇️#سیره_شهدا
شهید مدافعحرم روح الله مهرابی
♻️گرهگشای خلق
همسرم با معرفت، خوشاخلاق، خانوادهدوست و اهل احترام به بزرگترها بود. خدمت خلق و گرهگشايی از مشكلات آنان از ويژگی بارز روحالله بود. اگر برای گرهگشايی از مشكل ديگران، دست به كار میشد، تا آن را به سرانجام نمیرساند، دستبردار نبود.
یک روز در جادهی مسير يزد به اصفهان، متوجّه خودرويی شديم كه نياز به كمک داشت؛ روحالله توقف كرد و پس از گفت و گو با راننده متوجه شد كه نياز به لاستيک زاپاس دارد. روحالله هم زاپاس خودروی خودمان را به راننده داد تا به مقصد برسد.
🎙راوے: همسر شهید
بهمناسبت سالروز ولادت
هدیه به روح مطهر شهید صلوات
اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد
🔴@sarbazanzeynab🔴
❇️#سیره_شهدا
🟣شهید مدافعحرم محرمعلی مرادخانی
♻️پیشقدم در کارهای خیر
محرمعلی در انجام کار خیر همیشه پیشقدم بود. به جرئت میتوان گفت روزی نبود که ایشان مشکل چندنفر را حل نکند یا با تلفن و یا با ملاقات حضوری. حتی پیش میآمد که پیرمردها و پیرزنها و افراد مختلف به ملاقاتش در دفتر کارش میآمدند و ایشان با تمام وجود، سعی میکرد مشکل افراد را حل کند.
با اینکه از لحاظ سازمانی چنین وظیفهای نداشت ولی برای حلّ مشکل مردم تمام تلاشش را میکرد. از کارگریکردن برای خانهسازی افراد نیازمند گرفته تا تحت تکفّلگرفتن بچههای بیسرپرست و پرداخت هزینهی تحصیل یا کمک برای شروع کار و هر کار خیری که فکرش را بکنید.
یتیمنواز بودنِ محرمعلی بسیار نمایان بود. مخصوصاً نسبت به فرزندان شهدا بسیار اهمیت میداد تا ذرهای از فقدان پدر برای فرزندان شهدا کاسته بشود. بعد از شهادت محرمعلی مشخص شد که سرپرستی چند یتیم را نیز برعهده داشته است.
🎙راوے: همسر شهید
بهمناسبت سالروز ولادت
هدیه به روح مطهر شهید صلوات
اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد
🔴@sarbazanzeynab🔴
❇️#سیره_شهدا
🔵شهید مدافعحرم میثم مدواری
دریایی از سخاوت
میثم، دریایی از سخاوت بود؛ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﻣﯿﺜﻢ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ سپاه ﺩﺭﺁﻣﺪ، مقداری از حقوقش را ﺻﺮﻑ کمک ﺑﻪ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪﺍﻥ ﻣﯽﻛﺮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽﮔﻔﺘﯿﻢ: ﭘﻮﻝﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﭘﺲﺍﻧﺪﺍﺯ ﻛﻦ، ﻣﯽﮔﻔﺖ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪﺍﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﭘﺲﺍﻧﺪﺍﺯ ﻛﺮﺩﻥ ﭘﻮﻝ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟! او ﺑﺎ کمک ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪﺍﻥ ﻣﺤﻠﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺭﻭﯼِ ﻫﻢﮔﺬﺍﺷﺘﻦِ ﭘﻮﻝﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺭﺍک، ﭘﻮﺷﺎک ﺗﻬﯿﻪ ﻛﻨﻨﺪ.
ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵﺗﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﯿﺜﻢ ﻫﯿﭻ ﺍﺭﺯﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ؛ ﺟﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﮐﻒ ﺩﺳﺘﺶ ﻣﯽﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺩﺍﺵ! دوتا ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﯼ، ﻛﻤﯽ ﺍﺯ ﺧﻄﺮ ﺩﻭﺭﯼ ﻛﻦ، ﻣﯽﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﻔﺖ: «ﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﻄﺮ ﺩﻭﺭﯼ ﻛﻨﻢ، ﻣﺤﻤﺪ ﺍﺯ ﺧﻄﺮ ﺩﻭﺭﯼ ﻛﻨﺪ، ﺣﺴﯿﻦ ﺍﺯ ﺧﻄﺮ ﺩﻭﺭﯼ ﻛﻨﺪ، ﭘﺲ ﭼﻪ ﻛﺴﯽ ﺍﺯ ﺣﺮﻡ ﺩﻓﺎﻉ ﻛﻨﺪ؟! ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻛﻪ ﺗﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﻢ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﻛﺮﺩﻩ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺣﺎﻓﻆ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ.
زمانی که میثم در سوریه به عنوان مدافعحرم حضور داشت، به خانوادههای شهدای سوری نیز رسیدگی میکرد. همرزمان برادرم در سوریه برایمان نقل میکردند که وقتی لباس و پوتین به میثم میدادند، لباسها را به برادران پاکستانی و افغانستانی خود تقدیم میکرد و میگفت من احتیاجی ندارم.
🎙راوے: برادر شهید
بهمناسبت سالروز ولادت
هدیه به روح مطهر شهید صلوات
اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد
🔴@sarbazanzeynab🔴
❇️#سیره_شهدا
🌕شهید مدافعحرم احمد اسماعیلی
راوے: همسر شهید
در مدت ۲۵سال زندگی مشترکمان، هيچگاه احمدآقا مسائلكاری را به خانه نياورد. میگفت «مرد بايد مسائل كارش را پشت در بگذارد و وقتی داخل خانه هست، فقط حواسش به اهل خانه باشد. همين مسئله خودش راز خوشبختی است.»
يكبار نشد حقّ مأموريتش را به خانه بياورد. میگفت «حقّ مأموريت مال ما نيست. من فقط يک حقوق دارم.» او حق مأموريتش را هميشه به نيازمندان میبخشيد. حواسش به همسايهها بود.
بچّهها عادت كرده بودند اگر لباسشان سالم و اندازه بود، شبعيد نیز همان را میپوشيدند. احمد به آنها میگفت «هر وقت لازم بود خريد كنيد.» اما عيد غدير خم حتماً به بچهها عيدی میداد.
از اينكه جوانها كمتر به مسجد میروند، دلخور بود. با صدای بلند به اعضای هيئت اُمنای مساجد میگفت «مسئوليت را به جوانها بدهيد و بگذاريد آنها مديريت كنند!» خيلی به جوانها اعتماد داشت.
بهمناسبت سالروز ولادت
هدیه به روح مطهر شهید صلوات
اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد
🔴@sarbazanzeynab🔴
🛑#سیره_شهدا
💠شهید مدافعحرم قدرت الله عبودی
نماز شب شهدایی
قدرت الله تمام نمازهایش را به جماعت و در مسجد میخواند. آنقدر به مسجد میرفت که ما به او کبوتر مسجد میگفتیم!
او دائم الوضو بود و همیشه یک بطری آب در ماشینش برای وضو داشت. اگر جایی دسترسی به مسجد نبود و در راه بود، فوراً ماشین را کنار میزد، تجدید وضو میکرد و نمازش را همانجا میخواند.
خیلی به نماز اول وقت و نماز جماعت تاکید داشت. حتی در وصیتنامهاش، خواهران، برادران و فرزندانش را به این دو امر سفارش کرده است. شبها خواب نداشت. نیمهشب بیدار میشد و نماز شبش را میخواند. زیارت تمام ائمه را در گوشیاش میگذاشت و همخوانی و گریه میکرد.
همرزمانش میگفتند نماز شب قدرتالله در سوریه هم که خیلی خسته بودند و با کمبودِ آب نیز مواجه بودند، ترک نمیشد. میگفتند او تهماندهی آبهای بچهها را جمع میکرده و در آن سوزِ سرمای سوریه، تجدید وضو میکرده و نماز شب میخوانده است.
🎙راوے: همسر شهید
بهمناسبت سالروز ولادت
هدیه به روح مطهر شهید صلوات
اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد
🔴@sarbazanzeynab🔴
❇️#سیره_شهدا
🟣شهید مدافعحرم احمد جلالی نسب
♻️احترام به پدر و مادر
احمدآقا در اخلاق و رفتار نمونه بود
احترام به والدین
و به ویـــژه مــــادرم
از جمله ویژگیهایی بود که
در رفتار او خیلی بــــارز بود
و شاید دعــــای مـــادرم بـــود که
او را عاقبــــت به خیــــر کــــرد
پدرم در اواخر عمرشان
مبتلا به آلزایمــــر شده بـــود
و مشکلات خاصّ خودش را داشت
اما حاجاحمد در کمال احترام و محبت
با پــــدر برخورد میکرد
و کارهایش را انجــــام میداد
در واقع، کارهای خیری که
احمــــدآقا انجــــام مــیداد،
اینطور نبود که نمایــشی باشد
او حقیقتاً در رفتارش
نوعی باور و خلوص نیّت داشت
و به دلیل همین ویژگیها
به عنوان بنده خوب خــــدا
بــــرای شهــــادت انتخــــاب شــــد
🎙راوے: برادر شهید
بهمناسبت سالروز ولادت
هدیه به روح مطهر شهید صلوات
اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد
🔴@sarbazanzeynab🔴