eitaa logo
سرباز کوچک(کتاب شهید pdf)
662 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
4.4هزار ویدیو
407 فایل
کتاب شهدای دفاع مقدس pdf به روی دفتر دلم نوشته بود یک شهید برای خاطر خدا شما ادامه ام دهید! مدیر کانال: @sarbazekoochak1 @alimohammadi213 کانال دیگر ما دانشنامه قرآن کریم @Qoranekarim سرباز کوچک در اینستاگرام Instagram.com/sarbazekoochak110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راه شهید سلیمانی ادامه دارد.... #انتقام_سخت #قاسم_سلیمانی #هوافضا #سردار_حاجی_زاده🌸🌸🌸🌸 ❣سرباز کوچک 💕 eitaa.com/joinchat/3094216704Cccf19963bb
امام خمینی :آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند eitaa.com/joinchat/3094216704Cccf19963bb
9.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
متن آهنگ علیرضا بیرانوند   دلای ما پرنده تو هستی بگو نرخ این لحظه چنده همه عاشق تو شدند با نگاهی چه کی دیده شبیه تو یه که تلفیق و باشه باشه اما از هم بپاشه ♥♥♥♥♥♥ واسه هفت پشت همه دشمنا بس ، تو هفت آسمونه تو اون نسل شوم حرومی از اون روز که اسم تو ورد زبونه ♥♥♥♥♥♥ چه رنگیه بالاتر از چه حسی بهتر ز حس رو میپذیری که تو نقطه سر خط ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
17.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
متن آهنگ #قاسم_هنوز_زنده_ست از غلامرضا صنعتگر ✿●✿جان خود را فدای جانان کرد پهلوان مرد آسمانی ما رستم دیگری به میدان زد از دل شاهنامه خوانی ما ✿●✿او خودش یک تنه سپاهی بود زخمی از هر نبرد بر تن اون بی سلاح و زره به خط میزد نام پرودگار جوشن او ✿●✿او که پا میگذاشت در میدان جبهه آرام میشد از عطرش رنگ و بوی نماز مولا داشت گریه های شبانه ذکرش ✿●✿گفتم از اوست هرچه ما داریم پرچمش را نمیدهیم از دست ناگهان آسمان به حرف آمد حاج قاسم هنوز هم زنده است ✿●✿قاسم هنوز در شهر قاسم هنوز در خط گرم نبرد در کوه گرم گذشتن از شط ✿●✿قاسم هنوز با ماست در کوچه و خیابان قاسم هنوز زنده است ما را گواه قرآن ✿●✿قاسم میان سنگر گرم دفاع مانده قاسم همیشه با ما از صبح فتح خوانده ✿●✿قاسم هنوز در فاو در سینه خطرهاست قاسم هنوز زنده است قاسم هنوز اینجاست  کوه بود و بلند بالاتر ماه بود و چقدر زیباتر✿●✿ لب او محو ذکر یا زهرا چشمهایش به یاد مولا تر بود در چشمهای نافذ او مالک اشتر علی پیدا✿●✿ در دفاع از حرم هنوز انگار بیقرار است حاج قاسم ما سربلندیم و تا ابد بالاست پرچم قاسم سلیمانی✿●✿ ما سپاه رهایی قدسیم هم ره رهبر خراسانی گفتم از اوست هرچی ما داریم پرچمش را نمیدهیم از دست✿●✿ ناگهان آسمان به حرف آمد حاج قاسم هنوز هم زنده است قاسم هنوز در شهر قاسم هنوز در خط✿●✿ گرم نبرد در کوه گرم گذشتن از شط قاسم هنوز با ماست در کوچه و خیابان✿●✿ قاسم هنوز زنده است ما را گواه قرآن قاسم میان سنگر گرم دفاع مانده✿●✿ قاسم همیشه با ما از صبح فتح خوانده قاسم هنوز در فاو در سینه خطرهاست✿●✿ قاسم هنوز زنده است قاسم هنوز زنده است ◾️@sarbazekoochak
Alireza Beyranvand - Modafe Vatan (128).mp3
2.89M
متن آهنگ علیرضا بیرانوند   چشات آسمونه دلای ما پرنده تو هستی بگو نرخ این لحظه چنده همه عاشق تو شدند با نگاهی غرور سپاهی چه سردار ماهی کی دیده شبیه تو یه شیر مردی که تلفیق دلرحمی و خشم باشه عزیز دل مردمش باشه اما نگاش دشمنامونو از هم بپاشه ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ واسه هفت پشت همه دشمنا بس عقابی مثل تو ، تو هفت آسمونه تو کابوس اون نسل شوم حرومی از اون روز که اسم تو ورد زبونه ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ چه رنگیه بالاتر از سرخی خون چه حسی بهتر ز حس شهادت نه سازش نه تسلیم رو میپذیری که مرد نبردی تو نقطه سر خط ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
عجب ماجرایی داشت ... مانند (ع) شد، همچون (ع) شد، با و شد مثل ... ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
🔰 لوح | فقط یک سیلی 🔻 رهبر انقلاب: انتقام بحث دیگری است؛ حالا یک سیلی‌ای دیشب به اینها زده شد. آنچه در مقام مقابله مهم است - این کارهای نظامیِ به این شکل، کفایت آن قضیّه را نمیکند- این است که بایستی حضور فسادبرانگیز آمریکا در این منطقه تمام بشود. ۹۸/۱۰/۱۸ ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
حاج قاسم سلیمانی ، درخواست داشتند بعد از شهادت در گلزار شهدای کرمان و در کنار شهید والا مقام #محمد_حسین_یوسف_الهی به خاک سپرده شوند ☘این شهید جانشین واحد اطلاعات عملیات لشکر ۴۱ ثارالله بود
☘زندگینامه شهیدمحمدحسین یوسف الهی 👌جوان ترین فرمانده شهید سپاه که حاج قاسم از او یاد کرد شهید محمد حسین یوسف الهی سال ۱۳۴۰ در شهر «کرمان» متولد شد، پدرش فرهنگی بود و در آموزش و پرورش خدمت می کرد. محیط خانواده کاملا فرهنگی بود و همه فرزندان از همان کودکی با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با اسلام و قرآن آشنا می شدند. علاقه زیاد و ارتباط عمیق محمد حسین با نهج البلاغه نیز ریشه در همین دوران دارد. در روزهای انقلاب محمد حسین دبیرستانی بود و حضوری فعال در عرصه سیاست داشت و یکی از عاملان حرکت‌های دانش آموزان در شهر کرمان بود. آغاز جنگ عراق علیه ایران در لشکر ۴۱ ثارالله واحد اطلاعات و عملیات به فعالیت خود ادامه داد و بعدها به عنوان جانشین فرمانده این واحد انتخاب شد. در طول جنگ پنج مرتبه به سختی مجروح شد و بالاخره آخرین بار در عملیات والفجر هشت به دلیل مصدومیت حاصل از بمبهای شیمیایی در بیست و هفتم بهمن ماه سال ۱۳۶۴ در بیمارستان لبافی نژاد تهران به شهادت رسید. eitaa.com/joinchat/3094216704Cccf19963bb
«حسین یوسف‌اللهی» را همه بر و بچه‌های لشکر ۴۱ ثارالله مثل ستاره‌ای می‌دانستند که درخشان‌تر از ستاره‌های کویر کرمان است. او جوانی است که در روزهای جنگ جانشین فرمانده واحد اطلاعات لشکر خودش بود و به خاطر پاکی‌اش،به صفای باطنی دست یافته و بعضی از راز و رمزهای پیرامون خود را کشف کرده بود. از زندگی این جوان بزرگ، کتابی با عنوان #کتاب_پوتین_های_سوخته منتشر شده است. آن چه خواهید خواند، یکی از خاطرات این عارف جوان و مجاهد است که پس از تطبیق روایات چهار نفر از هم‌رزمانش(حمید شفیعی، علی نجیب زاده، مرتضی حاج‌باقری و ابراهیم پس‌دست)، به این ترتیب ثبت شده. 👇👇👇👇👇 در سال ۱۳۶۲ بعد از عملیات خیبر، «لشکر ثارالله» در محور «شلمچه» مستقر شد. بین مواضع رزمندگان اسلام و دشمن حدود چهار کیلومتر آب فاصله بود و رزمندگان برای شناسایی مواضع دشمن می‌بایست از آن عبور می‌کردند. یک شب که با موسایی‌پور و صادقی که هر دو لباس غواصی داشتند، به شناسایی رفته بودیم، آن‌ها از ما جدا شدند و جلو رفتند. مدتی که تاخیر کردند، فکر کردیم کار شناسایی‌شان طول کشیده، منتظرشان ماندیم. وقتی تاخیرشان طولانی شد فهمیدیم برای‌شان اتفاقی افتاده است. ❣سرباز کوچک 💕 @sarbazekoochak با قایق جلو رفتیم، هر چه گشتیم اثری از آن‌ها نبود. بالاخره کاملا از پیدا کردن‌شان ناامید شدیم و فرصت زیادی هم برای مراجعت نداشتیم. بناچار بدون آن‌ها عقب برگشتیم. «حسین یوسف‌اللهی» با دیدن قایق ما جلو آمد. ماجرا را که تعریف کردیم، خیلی ناراحت شد.👇👇
سرباز کوچک(کتاب شهید pdf)
«حسین یوسف‌اللهی» را همه بر و بچه‌های لشکر ۴۱ ثارالله مثل ستاره‌ای می‌دانستند که درخشان‌تر از ستاره‌
👇👇👇👇👇👇 «حسین یوسف‌اللهی» با دیدن قایق ما جلو آمد. ماجرا را که تعریف کردیم، خیلی ناراحت شد. شهادت بچه‌ها یک مصیبت بود و اسارت‌شان مصیبتی دیگر. و آن مصیبت این بود که منطقه با اسارت بچه‌ها لو می رفت و دیگر امکان عملیات نبود. حسین سعی کرد هر طور شده خبری از بچه ها بگیرد. او ما را برای پیدا کردن بچه ها به اطراف فرستاد ولی همه دست خالی برگشتیم. حسین به خاطر حساسیت موضوع، با «حاج قاسم سلیمانی» فرمانده لشکر تماس گرفت و او را در جریان این قضیه گذاشت. حاج قاسم، هم خودش را رساند و با حسین داخل سنگری رفت و مشغول صحبت شدند. وقتی بیرون آمدند، حسین را خیلی ناراحت دیدم. پرسیدم: چی شد؟ گفت: حاجی می‌گوید چون بچه‌ها لباس غواصی داشته‌اند، احتمال اسارت‌شان زیاد است. ما باید زود قرارگاه مرکزی را خبر کنیم. پرسیدم: می‌خواهی چه کار کنی؟ گفت: هیچی! من الان به قرارگاه خبر نمی‌دهم. گفتم: حاجی ناراحت می‌شود. گفت: من امشب تکلیف لشکر و این دو نفر را روشن می‌کنم و فردا می‌گویم برای آن‌ها چه اتفاقی افتاده است. بعد از این که حاج قاسم رفت، باز بچه‌ها با دوربین همه جا را نگاه کردند و تا جایی که امکان داشت جلو رفتند، ولی فایده‌ای نداشت. صبح روز بعد که در محوطه مقر بودیم، حسین را دیدم . با خوشحالی به من گفت: هم اکبر موسایی پور را دیدم و هم صادقی را. پرسیدم: کجا هستند؟ گفت: جایی نیستند. دیشب آن‌ها را خواب دیدم که هر دو آمدند، اکبر جلو بود و حسین پشت سر او. بعد گفت: چهره اکبر خیلی نورانی‌تر بود. می‌دانی چرا؟ گفتم: نه. گفت: اکبر اگر توی آب هم بود نماز شبش ترک نمی‌شد. ولی حسین این‌طور نبود. نماز شب می‌خواند، ولی اگر خسته بود نمی‌خواند. دلیل دیگرش هم این بود که اکبر نامزد داشت و به تکلیفش که ازدواج بود عمل کرده بود. ولی صادقی مجرد مانده بود. بعد گفت: دیشب اکبر توی خواب به من گفت: ناراحت نباشید عراقی ها ما را نگرفته اند. ما برمی‌گردیم. پرسیدم: اگر اسیر نشده‌اند چطور برمی‌گردند؟ گفت: احتمالا شهید شده‌اند و جنازه های شان را آب می‌آورد. پرسیدم: حالا کی می‌آیند؟ خیلی راحت گفت: یکی شب دوازدهم و آن یکی شب سیزدهم. پرسیدم: مطمئن هستی؟ گفت: خاطرت جمع باشد. شب دوازدهم، از اول مغرب، مرتب لب آب می‌رفتم و به منطقه نگاه می‌کردم که شاید خواب حسین تعبیر شود و آب جنازه بچه‌ها را بیاورد ولی خبری نمی‌شد، اواخر شب خسته و ناامید به سنگر برگشتم و خوابیدم. حوالی ساعت  ۴ صبح با صدای زنگ تلفن صحرایی از خواب پریدم. اکبر بختیاری که آن شب نگهبان بود، مضطرب و شتابزده گفت: حاج حمید زود بیا این‌جا، چیزی روی آب است و به این سمت می‌آید. حاج اکبر (مسوول خط) و حسین هم لب آب ایستاده بودند. مدتی صبر کردیم. دیدیم جنازه شهید صادقی روی آب است. حسین جلو رفت و آن را از آب گرفت. شب سیزدهم هم حدود ساعت دو یا سه شب بود که موج های آب پیکر اکبر را به ساحل آورد و خواب حسین کاملا تعبیر شد. ❣سرباز کوچک 💕 eitaa.com/joinchat/3094216704Cccf19963bb