eitaa logo
سرباز کوچک(کتاب شهید pdf)
651 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.9هزار ویدیو
391 فایل
کتاب شهدای دفاع مقدس pdf به روی دفتر دلم نوشته بود یک شهید برای خاطر خدا شما ادامه ام دهید! مدیر کانال: @sarbazekoochak1 @alimohammadi213 کانال دیگر ما دانشنامه قرآن کریم @Qoranekarim سرباز کوچک در اینستاگرام Instagram.com/sarbazekoochak110
مشاهده در ایتا
دانلود
مدتی پیش وقتی با برادران یگان تفحص لشکر 27 حضرت رسول(ص) در محور فکر مشغول تجسس پیکرهای مطهر شهدا بودیم. در حد فاصل یک کانال پیکر شهیدی را کشف کردیم که معلوم بود از رزمندگان عزیز گردان حنظله بوده است. در لابه لای لباس های شهید به دفترچه یادداشتی برخوردیم که نوشته های آن مربوط به 11 سال پیش بود. در آخرین برگ آن دفترچه نوشته شده بود: امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب را جیره بندی کرده ایم، نان را جیره بندی کرده ایم، عطش همه را هلاک کرده، همه را جز شهدا که حالا کنار هم در انتها کانال خوابیده اند. دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنه ات ای پسر فاطمه(س). راوی: رزمندگان لشکر 27 منبع: مجله حماسه سازان جاوید، @sarbazekoochak
بسم رب الشهدا و الصدیقین میزبانی از پیکر شهدای دفاع مقدس که وارد تهران می‌شوند. پنجشنبه 22شهریور سوم محرم الحرام ساعت ۸صبح از مقابل دانشگاه تهران . @sarbazekoochak
بسم رب الشهدا و الصدیقین میزبانی از پیکر شهدای دفاع مقدس که وارد تهران می‌شوند. پنجشنبه 22شهریور سوم محرم الحرام ساعت ۸صبح از مقابل دانشگاه تهران . @sarbazekoochak
از این گونه خبرها بسیار بود. خیلی وقت ها چیزی نبود و باید دست خالی بر می گشتیم، یا جنازه ی بعثی ها بود. آن روز هم خبر رسیده بود که در منطقه، مقداری استخوان پیدا شده است. رمز حرکت ما آن روز نام مبارک حضرت رقیه(س)، دختر سه ساله ی امام حسین (ع) بود. به محل گزارش شده رسیدیم. کنار یک ساختمان خرابه پیکر دو شهید پیدا شد. نشستیم یک روضه ی خرابه ی شام خواندیم. گفتم:«حتماً یک شهید دیگر هم هست، باید بگردیم.» بچه ها تعجب کردند. گشتیم. اما چیزی پیدا نکردیم. خبر رسید دو تا پیکر هم از یک منطقه دیگر تحویل قرارگاه تیپ شده است. در راه به دلم افتاد یکی از پیکرها باید مشکلی داشته باشد. وقتی پیکرها را دیدیم، یکی از آن ها عراقی بود! رمز حرکت: یا رقیه سلام الله علیها محل کشف شهدا: کنار خرابه تعداد شهدا: سه شهید، به نام دختر سه ساله 📚 آسمان مال آنهاست(کتاب تفحص)، صفحه:20 @sarbazekoochak
هدایت شده از 
احیاء سنت نبویُّ فدایی ولایت علویُّ ترویج کرامت حسنیُّ تکمیل قیام حسینیُّ تبلیغ فرهنگ رضویُّ منتظرواقعی‌ظهورمهدی(عج) با حمایت از انقلاب خمینیُّ پشتیبان ولایت امام خامنه‌ای این‌یعنی
✅ به آقای خامنه‌ای بگویید دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند فریاد می‌زد: «آقای رییس جمهور! آقای خامنه‌ای! من باید شما را ببینم» حضرت‌آقا پرسیدند: «چی شده؟ کیه این بنده خدا؟» «حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل کوبیده اومده اینجا و با شما کار واجب داره». حضرت‌آقا عبایش را که از شانه راستش سر خوره بود درست کرده و می‌فرمایند: «بگو پسرم. چه خواهشی؟» شهید بالازاده می‌گوید: آقا! خواهش می‌کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند! حضرت‌آقا می‌فرمایند:چرا پسرم؟ 🔸شهید بالازاده به یک باره بغضش ترکیده و سرش را پایین انداخته و با کلماتی بریده بریده می‌گوید: «آقا جان! حضرت قاسم (ع) 13 ساله بود که امام حسین (ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم 13 ساله‌ام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم هر چه التماسش می‌کنم, می‌گوید 13 ساله‌ها را نمی‌فرستیم, اگر رفتن 13 ساله‌ها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم (ع) را چرا می‌خوانند؟» حضرت آقا دستشان را دوباره روی شانه شهید بالازاده گذاشته و می‌فرمایند: «پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است»شهید بالازاده هیچ چیز نمی‌گوید، فقط گریه می‌کند و این بار هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش می‌رسد. 🔸حضرت‌آقا شهید بالازاده را جلو کشیده و در آغوش می‌گیرند و رو به سرتیم محافظانش کرده و می‌فرمایند: «آقای...! یک زحمتی بکش با آقای ملکوتی (امام جمعه وقت تبریز)تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است, هر کاری دارد راه بیاندازید و هر کجا هم خودش خواست ببریدش, بعد هم یک ترتیبی بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل, نتیجه را هم به من بگویید» 🔸حضرت‌آقا خم شده صورت خیس از اشک شهید بالازاده را بوسیده و می‌فرمایند: «ما را دعا کن, پسرم درس و مدرسه را هم فراموش نکن, سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان» @sarbazekoochak
«شهیدجعفر حجازی» نمونه ی کاملی از اخلاص بود. او می گفت روزی از پله های دبیرستان ابن سینا _ همدان _ که بالا می رفتم لحظه ای تردید مرا فرا گرفت. نمی دانم به خاطر چه بود. گفتم خدایا اگر می گویند قادری و بدون اذن تو هیچ کاری انجام نمی شود، همین الآن نگذار که از این پله ها بالا بروم. در همان موقع بود که پاهایم بر زمین میخکوب شد و توان کوچکترین حرکتی را در خود ندیدم. پس از شهادت او بچه ها دفتر خاطراتش را از کوله پشتی اش بیرون آوردند، در آن نوشته بود: «خدایا مرا مثل علی اصغر امام حسین (ع) بپذیر.» سرانجام در عملیات صاحب الزمان (عج) (اردیبهشت 65 ) ترکشی گلویش را درید و دعایش را مستجاب کرد. منبع: کتاب کرامات شهدا، صفحه:76 @sarbazekoochak
هدایت شده از 
بصيرت حضرت اباالفضل در روز تاسوعا و عاشورا رهبر انقلاب: بصیرت اباالفضل العبّاس کجاست؟همه یاران حسینی، صاحبان بصیرت بودند؛ اما او بصیرت را بیشتر نشان داد. در روز تاسوعا، مثل امروز عصری، وقتی که فرصتی پیدا شد که او خود را از این بلا نجات دهد؛ یعنی آمدند به او پیشنهاد تسلیم و امان نامه کردند و گفتند ما تو را امان میدهیم؛ چنان بر خورد جوانمردانه ای کرد که دشمن را پشیمان نمود. گفت: من از حسین جدا شوم!؟ وای بر شما! اف بر شما و امان‌نامه شما! نمونه دیگرِ بصیرت او این بود که به سه نفر از برادرانش هم که با او بودند، دستور داد که قبل از او به میدان بروند و مجاهدت کنند؛ تا این که به شهادت رسیدند. میدانید که آنها چهار برادر از یک مادر بودند: اباالفضل العبّاس - برادر بزرگتر - جعفر، عبداللَّه و عثمان. انسان برادرانش را در مقابل چشم خود برای حسین بن علی قربانی کند؛ به فکر مادر داغدارش هم نباشد که بگوید یکی از برادران برود تا این که مادرم دلخوش باشد؛ به فکر سرپرستی فرزندان صغیر خودش هم نباشد که در مدینه هستند؛ این همان بصیرت است
هدایت شده از 
️ مقام معظم رهبری: «ارزش اباالفضل العباس به جهاد و فداکارى و اخلاص و معرفت او به امام زمانش است. ارزش اباالفضل، ارزش حبیب‌بن‌مظاهر، ارزش جُون در اینهاست، نه در قد رشیدش یا بازوی پیچیده‌اش. قد رشید که خیلی در دنیا هست؛ ورزشکارهای زیبایی اندام که خیلی هستند؛ اینها که در معیار معنوی ارزش نیست. گاهی روی این تعبیرها تکیه هم میشود! حالا یک وقت شاعری در یک قصیده‌ی سی، چهل بیتی اشاره‌یی هم به جمال حضرت اباالفضل میکند؛ آن یک حرفی است؛ ما نباید خیلی خشکی به خرج دهیم و سختگیری کنیم؛ اما این‌که ما همه‌اش بیاییم روی ابروی کمانی و بینی قلمی و چشم خمار این بزرگواران تکیه کنیم، این‌که مدح نشد؛ در مواردی ضرر هم دارد؛ در فضاهایی این کار خوب نیست.» (۸۴/۵/۵)
هدایت شده از 
ذکر أحلی من العسل در وصف جان دادن برای حسین تنها بر زبان هایی جاری می شود که دلبستگی های دنیا را به شوق پر زدن در هوای عشق، وداع گفته باشند؛ لبیک گفتن در روز واقعه محتاج دل کندن از پستی های زمینی و دل نهادن در گرو حیاتی جاودانه و حسینی است.
امام خمینی (ره) : ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده‌ایم، ما در جنگ پرده از چهره تزویر جهان‌خواران کنار زده‌ایم. @sarbazekoochak 
⚫⚫️ حادثه تلخ تروریستی در اهواز را به همه مردم ایران و خانواده های این شهیدان تسلیت عرض می کنیم و برای مجروحین، شفا و سلامتی آرزو می کنیم .⚫️⚫️ @sarbazekoochak
🌷هفته دفاع مقدس گرامی باد🌷 🔹مگر بی خیال می شد؟ بچه ها همه توی سوله خوابیده بودند، ولی مصطفی ولم نمی کرد. از اول اردو بهم گیر داده بود که «الان وظیفه ما چیه؟ چطوری می شه فضای جنگ رو توی زندگی الانمون بیاریم؟ الان هم مثل اون موقع زندگی کنیم؟ اون موقع ها شما چکار می کردید؟ حال و هوای بچه رزمنده ها چی بود؟ بچه ها چیکار می کردن تا شهید بشن؟» دوست داشت فضای الان را با فضای جنگ شبیه سازی کند. آمده بودیم اردوی جنوب. 🔹آنجا دیگر منبر ما بچه های جنگ بود. خوابم گرفته بود. گفتم:«ولم کن مصطفی،الان خوابم میاد، بریم بخوابیم فردا می شینیم برای آینده فکر می کنیم.» فکر کردم فردا که بیاید یادش می رود. ولی دوباره فردا همان سؤالها بود و همان گیر دادن ها. دغدغه بود انگار برایش. می گفت:«حاجی تو که شهید نشدی، لااقل دعا کن ما شهید شیم!» فکه که رفتیم، یک گوشه نشستیم. مصطفی گفت: «حاجی یه کم از اون روزها برام تعریف کن.» حرفهایم که تمام شد، تنهایی رفت یک گوشه. چفیه را انداخت روی سرش و رفت توی فکر. @sarbazekoochak
بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب صوتی " رقصی چنین میانه میدانم آرزوست" اثر شهید دکتر مصطفی چمران 👇👇👇 @sarbazekoochak
📗📗 یکی از جذاب ترین کتب نوشته شده در وصف شهید چمران، کتابی است با عنوان «رقصی چنین، میانه ی میدانم آرزوست»، این کتاب حاوی نیایش ها و خاطرات شهید چمران به قلم خود اوست و با مقدمه برادر ایشان آغاز می شود. وقایع کتاب برمی گردد به سفر سوسنگرد، زماني كه دكتر چمران براي بستن راههاي نفوذ خرابكاران و ضدانقلاب از مرزهاي جنوب به خرمشهر و شلمچه و خوزستان رفت و آمد می کند. @sarbazekoochak
سلام علیکم ان شاءالله هر روز یک قسمت به صورت صوت در کانال پخش می شود. 👇👇👇 @sarbazekoochak
"بســم‌ربّ‌الشہدا" 👈🏻 به مناسبت هفته دفاع مقدس 🔹عمو محسن، مصطفی را در آغوش گرفته بود. به چشم هایش نگاه میکرد: «چشم‌ های این بچه نشون میده که مرد بزرگی می شه. » مصطفی عمو محسن را ندید، ولی همیشه عاشقش بود. 🔹عموی مصطفی ازدواج نكرده بود و مي گفت به جای قنداقه فرزندم ترجيح ميدهم قنداق تفنگم را برای دفاع از دينم و وطنم بر دارم. 🔹شهید محسن احمدی روشن اواخر دی ماه ١٣٦٠ در جبهه نوسود قله شمشير عمليات محمد رسول الله به شهادت رسيد و پیکرش هیچ وقت بازنگشت... و سي سال بعد دی ماه ٩٠ مصطفی به شهادت رسيد... منبع: سخنان مادر شهید / کتاب یادگاران @sarbazekoochak
سلام علیکم عذر خواهی می کنم متاسفانه در ارسال صوتی این کتاب مشکلی بوجود آمده که از پخش آن معذوریم.
دمغ بود. می‌دانستم با بنی‌صدر میانه‌ی خوبی ندارد. با خودم گفتم حتما توی جلسه بحث‌شان شده. بچه‌ها پرسیدند «خونه‌ی رئیس جمهور خوش گذشت؟» گره اخم‌هایش محکم‌تر شد. «تُو این موقعیت بد کشور چه میزی چیده بود؛ از این سر تا اون سر غذاهای رنگی و جورواجور. اصلا فکر نکرده مردم دارن اینطوری غذا بخورن یا نه؟» آدمی نبود ساده از کنار سفره‌های غیرساده بگذرد. 📓 همدم یاد شما (کنگره بزرگداشت شهدای استان تهران) @sarbazekoochak