eitaa logo
سرباز کوچک(کتاب شهید pdf)
661 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
4.4هزار ویدیو
407 فایل
کتاب شهدای دفاع مقدس pdf به روی دفتر دلم نوشته بود یک شهید برای خاطر خدا شما ادامه ام دهید! مدیر کانال: @sarbazekoochak1 @alimohammadi213 کانال دیگر ما دانشنامه قرآن کریم @Qoranekarim سرباز کوچک در اینستاگرام Instagram.com/sarbazekoochak110
مشاهده در ایتا
دانلود
پاسداری که 45 روز جلوی دشمن را گرفت دامادم می‏‌گوید شب‏‌هایی که در خرمشهر مستقر بودیم، یک شب نوبت سیدمحمد بود که دو ساعتی پاس دهد، علیرغم وضع جسمی نامناسب عازم محل نگهبانی شد، در همان حال فردی از بچه‏ های بسیجی با او هم‌کلام می‌‏شود از او می‌‏پرسد: «جهان‏ آرا کیست؟ تو او را می‌‏شناسی؟» و سیدمحمد جواب می‏‌دهد: «پاسداری است مثل تو» او می‌‏گوید: «نه! جهان‏ آرا 45 روز است که با تعداد کمی نیرو جلوی دشمن را گرفته است.» و سیدمحمد جواب می‏‌دهد: «گفتم که او هم یک پاسدار معمولی است.» فردای آن روز آن فرد برای گرفتن امضا برگه مرخصی‏ اش راهی اتاق فرماندهی می‌‏شود و می‌‏بیند که او همان پاسدار در حال پاس شب گذشته است. ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
وقتی محمد جهان آرا در خرمشهر یقه بنی صدر را گرفت محمد برایم تعریف کرد که رفته بودند با بنی‌صدر پیش امام(ره)، محمد به امام گفته بود که این آقا امکانات لازم را به ما نمی‌دهد و دست دست می‌کند، امام(ره) توپیده بود به بنی‌صدر. بعد از جلسه بنی‌صدر، محمد را دعوا کرده بود که چرا جلوی آقا این حرف‌ها را زده البته باز هم این دو نفر درگیری پیدا کردند. بنی‌صدر رفته بود خرمشهر، محمد یقه‌اش را گرفته بود و همدیگر را زده بودند. محمد می‌گفت بنی‌صدر جلوی نیروها را گرفته بود. پسرم از هیچ‌کس نمی‌ترسید. ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
بسم الله الرحمن الرحیم
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک تکه از ماه ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
35.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مردخستگی‌ناپذیر جبهه‌های ایران؛ «محمد بروجردی» سردار شهيد محمد بروجردی، از بنيانگذاران سپاه و فرمانده سپاه كردستان، عضو شورای 12 نفره موسس سپاه و جانشين قرارگاه عملياتی حمزه سيد الشهداء بود. در این قطعه ویدئویی که به مناسبت سالروز شهادت وی تهیه شده است، با ابعاد شخصیتی این شهید بزرگوار بیشتر آشنا خواهید شد. ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
15.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبت های مادر مسیح کردستان شهید بروجردی ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
بسم الله الرحمن الرحیم
چرا شهید محمد بروجردی «مسیح کردستان» لقب گرفت؟ همرزم شهید «محمد بروجردی» گفت: بروجردی را خدا چنان حیاتی بخشیده بود که در میان مردم راه برود و با نورانیت خود، آن‌ها را زندگی بخشد؛ به همین دلیل لقب شهید بروجردی «مسیح کردستان» شد. ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
بیسیم، خبر محاصره شدن تعدادی از رزمندگان را داد، آن هم در منطقه ای صعب العبور. فرماندهان و شهید بروجردی خیلی ناراحت و نگران بودند. هیچ راه حلی برای رهایی نیروهای محاصره شده پیدا نمی کردند. شهید بروجردی بلند شد وضو گرفت و به ایستاد. پر از حضور ؛ پس از نماز بر اثر خستگی خوابش برد. بعد از چند دقیقه، ناگهان از خواب پرید؛ سراسیمه به سوی نقشه عملیاتی دوید، مدتی به نقشه زل زد، بعد با صدای بلند همه فرماندهان را به اتاق فرا خواند و طرحی را برای کمک به نیروهای در محاصره مطرح کرد؛ طرحی نو که همه را به تعجب وا داشت. همه موافق این طرح بودند. با اجرای طرح، محاصره شكسته شد و رزمندگان آزاد شدند. با خوشحالی به سمت رفتم و در مورد طرح، سؤال کردم؛ اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: هر وقت با مشكلی مواجه می شوم به می ایستم و توسل به پیدا می کنم. این کار راه هایی را جلوی رویم باز می کند. 📚زیر این حرف ها خط بكشید؛ ص۷۰ ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
بچه ها را برای نماز صبح بلند می کرد. می خواند ای الله ی خوابیده چو نرگس نگران خیز از خواب گران خواب گران خواب گران خیز. می گفت: اگه آیه ی آخر سوره کهف رو بخونین، هر ساعتی که بخواین بیدار می شین. آمد بالای سرم، گفت: مگه آیه رو نخوندی؟ گفتم: چرا؟ گفت: پس چرا دیر بلند شدی؟ درست موقع اذان بود. گفتم: نیت کرده بودم سر اذان بیدار بشم که شدم. خندید. گفت: مرد مؤمن، این رو گفتم برای نماز شب بلند شین. شهید محمد بروجردی 📚یادگاران، جلد ۱۲ کتاب شهید بروجردی، ص۴۸ ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
شهید بروجردی به بعضی از فرماندهان ارتش، احترام خاصی می‌گذاشت؛ از جمله به جناب سرهنگ «غضنفر آذرفر» که در مریوان فرمانده تیپ بود و در اثر اصابت خمپاره ضدانقلاب، از ناحیه پا به شدت مجروح شد؛ او بعداً که سلامتی نسبی خودش را به دست آورد، به فرماندهی لشکر ۲۸ کردستان و بعد هم به فرماندهی لشکر ۶۴ ارومیه منصوب شد. یادم هست در راهرو ستاد فرماندهی لشکر ۲۸ در سنندج، فرش انداختند تا نماز جماعت بخوانیم. شهید بروجردی جلو نایستاد و با اصرار سرهنگ «آذرفر» را جلو انداخت و همه به او اقتدا کردیم. این شکل رفتار، اتفاق خوبی بود و در روحیه عزیزان ارتش، اثر مثبت و عمیقی می‌گذاشت. ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
سال ۱۳۶۱ فرمانده سپاه «جوانرود» بودم. دورانی بود که عملیات «فتح‌المبین» با موفقیت انجام شده بود و بعد در عملیات «رمضان» شکست خورده بودیم. «جوانرود»، چون جبهه داغی نبود و پاک‌سازی‌های لازم از عناصر ضدانقلاب هم انجام شده بود، از نظر عملیاتی رکود داشت، در آن مقطع زمانی در «جوانرود» خبری نبود و همه اعضای غیربومی سپاه علاقه داشتند که برای شرکت در عملیات، به جبهه‌های جنوب بروند. ما در جوانرود حدود ۲ هزار و ۵۰۰ نیروی بومی داشتیم و حدود یک‌صد نفر هم نیروی غیر بومی که اسکلت و پیکر و شاکله‌ی سپاه جوانرود را تشکیل می‌دادند. این صد نفر مسئولیت‌های گوناگونی نظیر فرماندهی گروهان و گردان را عهده‌دار بودند. وقتی کثرت مراجعات بچه‌ها به من، برای این‌که از جوانرود بروند، زیاد شد، برای چاره‌جویی نزد شهید بروجردی رفتم و گفتم: «حاجی! این بچه‌ها دیگر حاضر نیستند جوانرود بمانند؛ هرچه صحبت می‌کنم فایده‌ای ندارد؛ می‌گویند می‌خواهیم برویم. اگر این بچه‌ها بروند، دیگر نمی‌توان سپاه جوانرود را اداره کرد». ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝