#عارفانه
شخصی که آخرین لحد را گذاشت،پس از بیرون آمدن رنگش پریده بود!پرسیدند:چیزی شده؟
گفت آخرین سنگ را که عوض کردم ناگهان بوی عطر عجیبی فضای قبر را پر کرد باور کنید با همه ی عطرهای دنیایی فرق داشت!
شهید احمد علی نیری
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim
#عارفانه🌱
خانواده ی آنها بسیار ثروتمند بود،پدرش از خارج یک جفت کتانی زیبا برای او آورده بود.آنموقع این چیزها اصلا نبود.احمد همان شب کتانی را به مسجد آورد و به من نشان داد.میدانست که خانواده ی ما بضاعت مالی چندانی ندارد برای همین اصرار داشت من آن کتانی را بردارم.
شهید احمد علی نیری🌸
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim
#عارفانه
یکبار با احمدآقا برای تفریح به روستای آینه ورزان رفتیم،کنارهم نشسته بودیم ،یک زنبور دور صورت من میچرخید.با ناراحتی و عصبانیت تلاش میکردم که او را دور کنم.اما احمد آقا که کنار من بود بی توجه به آن زنبور به کارهای من نگاه میکرد.بعد لبخندی زد و گفت: یقین داشته باش!
بعد که تعجب من را دید ادامه داد: یقین داشته باش که هیچ حیوان گزنده ای بنده ی مؤمن خدا را اذیت نمیکند.
شهید احمدعلی نیّری
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim