•• #عاشقانہ_شهـدا
•• #همسر_شهید_مهدے_قاضے_خانے
تازه از سربازۍ برگشتہ بود و...
حدود ۲۰ سالش بود🙊
که اومدن خواستگاریمــــ|👣
هنوز کارۍ هم پیدا نکرده بود
یادمه مراسم خواستگارۍ...
بابام ازش پرسید
{درآمدت از کجاست؟}
گفت:« من روی پای خودم هستم و
از هر جا که باشه نونمو در میارم»
حالت مردونه ش خیلی به دلم نشستـ♥️
وقتی میدیدم ک چطور با خانوادم
در مورد ازدواج صحبت میکنهـ🙈
با هم که صحبت کردیم گفت:
«حجاب شما از هر چیزی واسم مهمتره»{}
واسه عقد که رفتیمـ👫
دست خطی نوشت و خواست که امضاش کنمـ~
نوشته بود...
°[دلم نمی خواهد یک تار موی شما را نامحرمی ببیند]°
#حالاکهتودلبردیومنغیرتمحضمـ✌️🏻
#یادتنرودوعدهماحجبوحیابود...😻
⇩
°
°
° #ʝŋ ↯
[•🍃🌸 ↹ @sarbazelashkarim
#عاشقانه_شہدا 🌹
گفت:مـن تنـها نیومدم خواستگارے!💐
با مادرم حضـرت زهرا اومدم😊
منم نامردے نکردم🙄
گفتم:
منم به شما بله نگفتم😐
من به مادرتـون حضرت زهرا
بله گفتم☺️😅💚
↫@sarbazelashkarim
•• #عاشقانہ_شهـدا
•• #همسر_شهید_مهدے_قاضے_خانے
تازه از سربازۍ برگشتہ بود و...
حدود ۲۰ سالش بود🙊
که اومدن خواستگاریمــــ|👣
هنوز کارۍ هم پیدا نکرده بود
یادمه مراسم خواستگارۍ...
بابام ازش پرسید
{درآمدت از کجاست؟}
گفت:« من روی پای خودم هستم و
از هر جا که باشه نونمو در میارم»
حالت مردونه ش خیلی به دلم نشستـ♥️
وقتی میدیدم ک چطور با خانوادم
در مورد ازدواج صحبت میکنهـ🙈
با هم که صحبت کردیم گفت:
«حجاب شما از هر چیزی واسم مهمتره»{}
واسه عقد که رفتیمـ👫
دست خطی نوشت و خواست که امضاش کنمـ~
نوشته بود...
°[دلم نمی خواهد یک تار موی شما را نامحرمی ببیند]°
#حالاکهتودلبردیومنغیرتمحضمـ✌️🏻
#یادتنرودوعدهماحجبوحیابود...😍
🍃 @sarbazelashkarim 🍃
#عاشقانه_شهدا
💞برای خرید #عقد برای آقاجواد #ساعت خریدم
بعد از چند روز دیدم ساعت دستشون نیست. پرسیدم چرا ساعت را دستت #نبستی؟
گفت: راستش رو بگم ناراحت نمی شی؟!
گفت: توی #قنوت_نماز نگاهم به ساعت
می افتاد و فکرم می اومد پیش تو...
✅می دونی که باید اول #خدا باشه بعد #خانواده
#مدافع_حرم
#شهید_جواد_محمدی🌷
@sarbazelashkarim
#عاشقانہ_شــہدا 🌹
سـر سـفـره عـقـد 💍 ، نشـستـہ بودیـم کنـار هـم؛ بوےعطرش☺️ همہ اتـاق را پـر کـرده بود!💫
بـلــہ را کـہ گفتـم،😇 سـرش را آورد زیـر گـوشم،
خیلــے آرام و آهستہ گفت:
تو همـوݧ کسـے هستـے کہ مےخـواستم😉😍
نـگـاهـش کـردم و از تـہ دل خـنـدیـدم😅💕
دستـم را گـذاشـتم روے حلقہ💍 ازدواجماݧ، چـشـم دوخـتـم بہ قرآݧ سـفـره عـقـد ☺️و از خـدا طلـب خوشبختـے😊 کـردم...🙏🏻💚
#شهید_جواد_فکورے 🌺
@Sarbazelashkarim
#عاشقانه_شهدا 🌹
#ایمان_اخلاق🍃
پسر عمه دختر دایی بودیم و در جریان انقلاب بیشتر به دو هم رزم شباهت داشتیم تا فامیل.🌱🌹
زمستان 56 بود که از من خواستگاری کرد و من که آن موقع در سرم تب و تاب انقلاب بود،خیلی بهم برخورد.😒
یک سال و چند ماه از این جریان گذشت و در این بین،او بود که با اصرار و خواندن آیات و روایات،سعی در متقاعد کردنم داشت؛تا اینکه یک بار برای اتمام حجت آمد و گفت: «معصومه،خودت می دانی که ملاک من برای انتخاب تو،ظاهر و قیافه نبوده ولی اگر باز فکر می کنی این قضیه منتفی است بگو که دیگر با اصرارم تو را اذیت نکنم.»💍
نشتم و با خودم خلوت کردم.روایت دیده بودم که اگر خواستگاری برایتان آمد و با ایمان و خوش اخلاق بود،رد کردنش مفسده به دنبال دارد؛هیچ دلیلی برای رد کردنش به ذهنم نرسید،و بله را گفتم....❣❣
#شهید_اسماعیل_دقایقی🌹
♡°| @sarbazelashkarim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در فصلِ پاییز ازدواج کردیمـ🍁
در فصلِ پاییز ڪربلا رفتیمـ...
در فصلِ پاییز همـ شهید شُـد🥀
|عَجبـ فصلے بود این پآیـیز🙃|••
#روایتهمسرشهید👇🏻
#شهیدحمیدسیاهکالےمرادی🌈
#عاشقانه_شهدا❤💚
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim
#یڪروایتعاشقانہ💍
پس از شروع زندگےِ مشترکمآن
یک میهمانے گرفتیم☺️
و عدهاے از اقوام را بہ خانہمان
دعوت کردیم
این اولین میهمانے بود
کہ بعد از ازدواجمان مےگرفتیم
و بہ قولے هنرآشپزےِ عروس خانم
مشخص مےشد👩🏻🍳
اولین قاشق غذا را کہ چشیدم،
شورے آن حلقم را سوزاند!
از این کہ اولین غذاےِ میهمانےام
شور شده بود ، خیلے خجالت
مےکشیدم😢
سفره را کہ پهن کردیم
محمد رو بہ میهمان گفت:
قبل از این کہ غذا بخورید،
باید بگویم این غذا دست پخت
داماد است البتہ باید ببخشید
کہ کمے شور شُده😂
آن وقت مقدارے نان پنیر
سر سفره آورد
و با خنده ادامہ داد:
البتہ اگه دست پختم را نمےتوانید
بخورید ، نانوپنیروهمپیدا مےشود💕
#خاطرهاے_از_همسرِ↓
شهید سیدمحمدعلے عقیلے
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#عاشقانه_شهدا
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
اوائل ازدواجـمون بود
و هنوز نمےتونستم خوب غذا
درست کـنم
یه روز تاس کباب بار گذاشتم..
و منتظر شدم یوسف از سرِ کار بیاد
همین کہ اومد رفتم
سرِ قابلمہ تا ناهارو بیارم
ولے دیدم همه ی سیبزمینےها لہ شده
خیلے ناراحت شدم☹️
یہ گوشه نشستم و زدم زیر گریہ..
وقتے فهمید واسه چی گریه مےکنم
خندهش گرفت و خودش رفت غذا
رو آورد سر سفرهـ😃
اون روز این قدر از غذا تعریف کرد
که اصلاً یادم رفت غذا خراب شدهـ😁
#شهیدیوسفکلاهدوز
📘ـنیمہپنهانماه،صفحه۲۷
❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim