eitaa logo
سـربــازان دههـ هـشــتادی🦋
438 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
110 فایل
‌˼بسم‌ ِرب‌ِالحُسین.˹✨ • مقصد آسمان است ؛از حوالی زمین باید جدا شد 🪐 ‹حرفـاتون https://daigo.ir/secret/1732795938 📱اعضای کانال؛ دهه دهشتادی‌ و... 🎞محتوا: همه ی سرزمین مادری🥺• -آݩ‌سوۍ‌خاڪریزجبھه↪️"تب‌ا‌د‌ل" @Taliya_m128 🍂ڪپے؟! ن فور
مشاهده در ایتا
دانلود
💞 💞 قسمت . . -اینکه ... . -سرمو پایین انداختم و چیزی نگفتم تا حرفشو بزنه . -اینکه... اخه چه جوری بگم...لا اله الاالله...😐 خیلی سخته برام . -اگه میخواید یه وقت دیگه مزاحم بشم؟؟😯 . -نه...اینکه... خواهرم...راستیتش گفتن این حرف برام خیلی سخته... شاید اصلادرست نباشه حرفم😒 ولی حسم میگه که باید بگم...😟 منتظر موندم امتحانهاتون تموم بشه و بعد بگم که خدای نکرده ناراحتی و چیزی پیش نیاد اجازه هست رو راست حرفمو بزنم؟! . -بفرمایید 😊 . _راستیتش…من... من...من از علاقه شما به خودم از طریقی خبر دار شدم و باید بهتون بگم متاسفانه این اتوبان دو طرفه هست😯🙈 . . -چیزی نگفتم و فقط سرم رو پایین انداختم😶 تا شنیدم تو دلم غوغا 💓شد ولی به روی خودم نیاوردم😌 . -ولی به این دلیل میگم متاسفانه چون بد موقعی دیدمتون..بد موقعی شناختمتون..بد موقعی...😔✋ . -بازم هیچی نگفتم و سرم پایین بود😯 . _باید بگم من غیر از شما تو زندگیم یه عشق دیگه دارم و به اون هم خیلی وفادارم و شما یه جورایی عشق دوم منید😔 درست زمانی که همه چی داشت برای وصل من و عشقم جور میشد سر و کله شما تو زندگیم پیدا شد.😕 و همیشه میترسیدم بودنتون یه جورایی من رو از اون دلسرد کنه😔 من از بچگی عاشقشم😕 خواهش میکنم نزارید به عشقم که الان شرایط جور شده که دارم بهش میرسم..نرسم😞 . دیگه تحمل نکردم 😡میدونستم داره زهرا رو میگه 😢اشک تو چشمام حلقه زد😢 به زور صدامو صاف کردم و گفتم _خواهشا دیگه هیچی نگید...هیچی😢😒 . . -اجازه بدید بیشتر توضیح بدم😯😕 . -هیچی نگید😒✋ . و بلند شدم و به سرعت سمت بیرون رفتم و وقتی رسیدم حیاط 🌳صدای گریه هام بلند بلند شد😭 تمام بدنم میلرزید😢 احساس میکردم وزن سرم دوبرابر شده بود.. پاهام رمق دویدن نداشتن 😢 توی راه زهرا من و دید و پرسید _ریحانه چی شده؟! ولی هیچی نگفتم بهش وفقط رفتم😢😢 تو دلم فقط بهشون فحش میدادم . . رفتم خونه با گریه و رو تختم نشستم😢 گریه ام بند نمیومد😢😢 گریه از سادگی خودم😔 گریه از اینکه گول ظاهرش رو خوردم 😔 . پسره زشت بدترکیب صاف صاف نگاه کرد تو صورتم گفت عشق دوممی😢 منو بگو که فک میکردم این خدا حالیشه😢 اصلا حرف مینا راست بود.😔 اینا فقط میخوان ازدواج کنن که به گناه نیوفتن😔 ولی... اما این با همه فرق داشت 😢 . زبونم اینا رو میگفت ولی دلم داشت خاطرات مشهد و این مدت بسیج رو مرور میکرد و گریه میکردم..😭 گریه میکردم چرا اینقدر احمق بودم. . یعنی میدونست دوستش دارم و بازیم میداد😢 . ادامه دارد.... . نویسنده : ═✧❁🌷❁✧┄ @dyareeshgh ═✧❁🌷❁✧┄