💞 #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن💞
قسمت #بیست_و_چهارم
.
.
دلمو راضی کردم برم سمت دانشگاه😕
.
راستیتش خیلی نگران شده بودم😨
.
تو این چند مدت اصلا نتونسته بودم فراموشش کنم😔
.
کم کم اماده شدم که برم سمت دفتر😕
.
توی مسیر صد بار حرفهای اون روز رو مرور کردم😐
صدبار مرور کردم که اگه زهرا چیزی پرسید چی جواب بدم😕
اخه من که چیزی نگفته بودم 😔
اصلا نمیفهمیدم چجوری دارم میرم😕
انگار اختیارم دست خودم نبود و پاهام خودشون راه میرفتن
.
.
وقتی وارد دفتر شدم دیدم فقط زهرا نشسته .
تا منو دید سریع اومد جلو دیدم چشمهاش قرمزه به خاطرگریه کردن😭
.
-حدس زدم قضیه رو فهمیده باشه و از دست سید ناراحت شده .
به روی خودم نیاوردم و سلام گفتم😐
.
یهو پرید منو بغل گرفت و شروع کرد به گریه گردن😢
.
-چی شده زهرا؟!😯
.
-ریحانه 😢...ریحانه 😢
.
-چی شده؟؟😯
.
-کجایی تو دختر؟!😢
.
-چی شده مگه حالا؟!😕
.
-سید...😢
.
-آقا سید چی؟! اتفاقی براشون افتاده؟!😯
.
-سید قبل رفتنش خیلی منتظرت موند که باز ببینه تورو و بقیه حرفهاشو بهت بزنه ولی نشد😢 همش ناراحت بود به خاطر تو😢 عذاب وجدان داشت😔
میگفتم که بهت زنگ بزنه ولی دلش راضی نمیشد😔 میگفت شاید دیگه فراموشش کرده باشی و نخواد دوباره مزاحمت بشه😔😢
.
-الان مگه نیستن؟!😯
.
-این نامه رو بخون😢...محمد مهدی قبل اینکه بره اینو نوشت و داد بهم که بدم بهت...میخواست حلالش کنی🙏
.
-کجا رفتن مگه؟؟😯
.
-یه ماه پیش به عنوان #داوطلب رفت #سوریه و دیروز یکی از رفقاش گفت که چند روز هست برنگشته به مقر. بعضیا میگن دیدن که #تیر_خورده😢
این نامه رو داد و گفت اگه برنگشتم تو اولین فرصت بهت بدم که حلالش کنی😢
.
_یعنی مگه امکان داره که ایشون😯😢
.
-هر چیزی ممکنه ریحانه 😢
.
-گریه بهم امان نمیداد...اخه زهرا چرا گذاشتی که برن؟!😢
.
-داداش محمد من اگه شهید شده باشه تازه به عشقش رسیده
.
_داداش محمد ؟!😳
.
_اره...داداش محمد..
ریحانه، ای کاش میموندی حرفشو تا آخر گوش میدادی..ریحانه تو بعضی چیزها رو بد متوجه شدی 😔
.
-چیا رو مثلا؟!😢
.
-اینکه من و محمد مهدی برادر و خواهر رضاعی هستیم و عملا نمیتونستیم با هم ازدواج کنیم.
ولی تو فکر کردی ما...😥
.
از شدت گریه هیچی نمیدیم😣😭
صدای زهرا رو هم دیگه واضح نمیشنیدم 😢
فقط صدا اخرین التماس سید برای موندن و گوش دادن حرفهاش تو گوشم میپیچید😢
.
صدای لا اله الا الله گفتناش 😢
.
.
ادامه دارد....
.
.
نویسنده :
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
═✧❁🌷❁✧┄
@dyareeshgh
═✧❁🌷❁✧┄
باز چشم عمویت را دور دیدند
که چراغهای حرمت خاموش شده...
اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🩹🌿
#سوریه
#اللهمعجللولیکالفرج
8.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️👆 این ویدئو را اگر موافق حکومتی چندبار ببین و اگر مخالف حکومتی هر روز ببین
◽️خانم معترض : اگر آمریکا هم به ما حمله کنه بهتر از این زندگیه که ما داریم‼️ شب می خوابیم صبح بلند نشده می بینی دلار شده.....تومن!
🔻به بهانه بمباران #سوریه و از بین رفتن زیرساخت های آن کشور
♥️¦ #روایتعشق
دیماه سال گذشته که همراه بابا سوریه بودیم ؛ یک شب سر سفره شام دورهم جمع بودیم
بحث شهادت سید رضی پیش اومد و این که چقد از شهادت ایشان متأثر و ناراحت شده بودیم .
و بابا برایمان روایت میکردن
از ناجوانمردی صهیونیست
و اینکه جزو اولین نفراتی بودند که به محل شهادت سید رسیدند و بالای سر شهید رفتند
بعد از صحبتهامون از بابا پرسیدم :
روز به روز داریم شهید میدهیم
حالا هم سید رضی شهید شدند
به نظرتون یعنی شهید بعدی دیگه کیه . . ؟!
همان طور که یک زانو نشسته بودن و زانوی دیگرشون زیر چانهشان بودن
بابا آرام سرش را پایین انداخت
و لبخند عجیب و پر معنایی بر چهرهشان نقش بست ؛
آن روز پاسخ سوالم را نداد اما ۳۰ دیماه پاسخ سوالم را دریافت کردم و پدر مظلوم و گمنامم با همکارانشان شهید بعدی محور مقاومت بودند . .
✍🏻¦ بهروایــتِ :
دخترانشهیدالقدسعلیآقازادهنژاد
🖇¦ #سوریه . .