eitaa logo
سـربــازان دههـ هـشــتادی🦋
440 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3هزار ویدیو
110 فایل
‌˼بسم‌ ِرب‌ِالحُسین.˹✨ • مقصد آسمان است ؛از حوالی زمین باید جدا شد 🪐 ‹حرفـاتون https://daigo.ir/secret/1732795938 📱اعضای کانال؛ دهه دهشتادی‌ و... 🎞محتوا: همه ی سرزمین مادری🥺• -آݩ‌سوۍ‌خاڪریزجبھه↪️"تب‌ا‌د‌ل" @Taliya_m128 🍂ڪپے؟! ن فور 🍃با ذکر صلواٺ📿
مشاهده در ایتا
دانلود
💞 💞 . قسمت (قسمت آخر) . ❎حتما ادامه ی داستان رو توی دو تا کامنت اول این پست بخونید...چون بعضیا روزهای قبل نخوندم دوباره تاکید کردم❎ . . . حرفهاش بهش ارامش میداد...نمیدونستم چی بگم..فقط گوش میکردم.😊 . . -خوب ریحانه خانم...شما سوالی ندارید که بپرسین؟!😊 . -نه آقا سید☺️ . -اما من یه حرفهایی دارم 😔 . -بفرمایید 😯 . -میخواستم بگم یه ادم نظراتش شاید با گذشت زمان تغییر کنه😔 شاید تفکرش به یه چیز عوض بشه😔 شاید یه کسی یا چیزی رو که قبلا دوست داشت دیگه دوست نداشته باشه😔 به نظرم باید به همچین آدمی حق داد😔 . -این حرفها یعنی چی آقا سید؟! 😢 . -یعنی که😕....چطور بگم اخه.. 😔 . -چیو چطور بگید 😢 . -میدونید شما حق دارید با خونواده و کنار خونوادتون زندگی کنین..راستیتش من هم نظرم نسبت به شما... 😕 . اینجا که رسید اشکام بی اختیار جاری شد 😢 . -راستیتش من هم نظرم نسبت به شما همون نظر سابقه و دوستتون دارم 😄 اخییشش از اشکاتون معلوم شد شما هم دوستم دارید☺️😂 . -خیلی بد هستین !😑 . -خواهش میکنم...خوبی از خودتونه 😊 . -به قول خودتون لا اله الاالله 😐 . -خوب بهتره خانواده ها رو بیشتر منتظر نزاریم...شما هم اشکاتونو پاک کنین فک میکنن اینجا پیاز پوست کندیما...بریم بیرون ؟!☺️ . -بله بفرمایین 😐 . -فقط زهرا رو صدا کنین بیاد کمکم کنه که بیام...😊 . -اگه اجازه بدین خودم کمکتون میکنم 😌 . و اروم ویلچر اقا سید رو هل دادن و به سمت خانواده ها رفتیم... مادر اقا سید با دیدن این صحنه بی اختیار شروع به دست زدن کرد 😍و مامان منم یه لبخندی روی لبش نشست☺ اونشب قرار عقد رو گذاشتیم☺️ و یه روز بی سر و صدا و هیچ جشن گرفتنی رفتیم محضر ومراسم عقد رو برگزار کردیم... پدر اقا سید یه خونه کوچیک برامون خرید و با پول عروسی هم چون من گواهینامه داشتم یه ماشین معمولی🚙 خریدیم... . . 💞یک ماه پس از عقد...💞 . -ریحانه جان😍 . -جانم آقایی😘 . -خانمی دلم خیلی برا 🕊امام رضا🕊 تنگ شده.😔..همسفرمون میشی یه سفر بریم؟!😒 . -شما هرجا بخوای بری ما در رکابتیم فرمانده😉 . -اخه چه قدر یه نفر میتونه خانم باشه 😊حالا با هواپیما بریم یا قطار؟! . -هیچکدوم😉😌 . -یعنی چی؟!با اتوبوس بریم؟!😯 . -نوچچچ😌....من خودم میخوام راننده آقای فرمانده بشم . -ریحانه نه ها😯...راه طولانیه خسته میشی... . -هرجا خسته شدیم میزنیم بغل استراحت میکنیم...😏 . -لا اله الا الله...میدونم الان هرچی بگم شما یه جواب میخوای بیاری...😄 بریم به امید خدا...داعش نتونست مارو بکشه ببینم شما چیکار میکنی؟! 😂 . . اماده سفر شدیم و به سمت مشهد حرکت کردیم... تمام جاده🛣 برام انگار ورق خوردن یه خاطره شیرین بود😊 تو ماشین نشسته بودیم و من پشت فرمون و داشتیم اولین سفر دونفره با ماشین خودمونو تجربه می کردیم☺️ -ریحانه جان چرا از این جاده میری😯جاده اصلی خلوته که😐 . -کار دارم😉 . -لا اله الا الله...اخه اینجا چیکار داری؟!🙁 . -صبر داشته باش دیگه😌 راستی آقایی؟! . -جانم ریحانه بانو؟؟😍 . -اون مسجده کجا بود دقیقا ؟! . -کدوم مسجد؟!😯 . -همون مسجده که اونروز وایساده بودیم برای نماز درش بسته بودا...😊 . -اها...اها...یکم جلوتره...حالا اونجا چیکار داری؟؟😉 . -اخه اونجا اولین جایی بود پی بردم شما چه قدر خوبی☺️ . -امان از دست شما بانو😃 . -ریحانه جان؟😍 -جان ریحانه😊 -اونموقع ها یه اهنگی داشتی😆نداری الان؟😂 . -ااااا سید 😑 . -خوب چیه مگه..چی میگفت اهنگه ؟!؟اها اها خوشگلا باید برقصن😂💃 . -سید؟!😑 . -باشه باشه...ما تسلیم...😄✋ . _ریحانه ؟!😘 . -جان دل😍 . -ممنون که هستی . جلوی مسجد ترمز کردم و پیاده شدم و به سیدم کمک کردم رو ویلچرش بشینه...و رفتیم سمت مسجد... . -اااا ریحانه انگار بازم درش قفله 😯 . -چه بهتر مثل اون موقع بیرون نماز میخونیم...😊😌 . -اخه الان وقت اذان نیست که😐 . -دو رکعت نماز شکر میخوام بخونم...😌 . -ریحانه همه چی مثل اون موقع به جز من و تو...😊😊 اون موقع من دو تا پا داشتم که الان ندارم...😊ولی الان شما دوتا بال داری داری که اونموقع نداری...😌 ریحانه جان الان میفهمم که تو فرشته ای😊 . پایان" ═✧❁🌷❁✧┄ @dyareeshgh ═✧❁🌷❁✧┄