#رمانیبراساسواقعیت
حالم خوش نیست ،از وقتی که به خودم اعتراف برای دومین بار عاشق پسر روبه روم شدم روح و روانم بهم ریخته ،با معذرت خواهی مهمونارو تنها گذاشتمو چپیدم تو اتاق،سجادمو پهن کردم باید یجورایی خودمو اروم میکردم
_ خدایا من تحملشو ندارم ،بعد اون بلاهایی که میلاد سرم اورد چطور باز عاشق شدم؟ اونم عاشق کی ؟ محمدهادی همیشه متنفر از من!
_عیب نداره که غزل خانم
مثل برق گرفته ها از جام پریدم با دیدنش تو چارچوب در دستام شروع به لرزیدن کرد، قسم میخورم این لحظه روز مرگمه! اصلا این کی اومد ؟ خواستم چیزی بگم که با قدمهای بلند خودشو بهم رسوند و....
https://eitaa.com/joinchat/1941766392Cc962ce9fb8
انتظار داری همه رمانو بگم ؟ جووین شو ادامشو ببین🙄😍