‹ رمانِ مدافعِ عشق ›
ژانر: #عاشقانه #امنیتی #طنز
👩🏻💻نویسنده: افسران جنگ نرم
خلاصه رمان:
سرگذشت دو دخترجوان، دوست که علاقه مند به فعالیت درسازمان های امنیتی واطلاعاتی هستند ، و در راه رسیدن به اهدافشون با موانعی مواجه میشن گاهی دلسرد می شوند اما امیدشان را از دست نمی دهند ، گاهی عاشق میشوند اما به پاکی عشقشان خیانت می کنند .
کی میداند آخر سرنوشت زندگانی شان چه می شود ...(:
_______________________
#تیزر
- من میخوام برمم چرا نمیذاری رسول آخههه! ...
- چرا این بازی کثیفو راه انداختی؟! ...
- یعنی باید به عنوان دوتا نفوذی بریم تو سازمانشون؟ ...
- وقتی خیلی بچه بودیم با هم نامزدمون کردن ...
- نباید از خواهرت دفاع کنی؟! ...
- از فرزند ناخلفی مثل تو کمتر از اینم توقع نداشتم ...
-کما برای چی؟؟؟ یه گلوله خوردن چی داره مگه که ...
- با دستای خودم میکشمت! ...
- هر بلایی سرش بیاد خونش گردن توئه ...
- من این قاتل زنجیره ای رو که جلوم وایساده نمیشناسم ...
- خواهر من به تو چه ربطی داره که ازش دفاع میکنی؟ ...
- دختره ی لوس بی دست و پا ...
-تموم شد...دیگه همه چی تموم شد...راه برگشتی وجودنداره...
-داری زودقضاوتم میکنی...
-ما...ما...ن
به قلم: افسران جنگ نرم
https://eitaa.com/Qarar_hemishhgi
‹ رمانِ مدافعِ عشق ›
ژانر: #عاشقانه #امنیتی #طنز
👩🏻💻نویسنده: افسران جنگ نرم
خلاصه رمان:
سرگذشت دو دخترجوان، دوست که علاقه مند به فعالیت درسازمان های امنیتی واطلاعاتی هستند ، و در راه رسیدن به اهدافشون با موانعی مواجه میشن گاهی دلسرد می شوند اما امیدشان را از دست نمی دهند ، گاهی عاشق میشوند اما به پاکی عشقشان خیانت می کنند .
کی میداند آخر سرنوشت زندگانی شان چه می شود ...(:
_______________________
#تیزر
- من میخوام برمم چرا نمیذاری رسول آخههه! ...
- چرا این بازی کثیفو راه انداختی؟! ...
- یعنی باید به عنوان دوتا نفوذی بریم تو سازمانشون؟ ...
- وقتی خیلی بچه بودیم با هم نامزدمون کردن ...
- نباید از خواهرت دفاع کنی؟! ...
- از فرزند ناخلفی مثل تو کمتر از اینم توقع نداشتم ...
-کما برای چی؟؟؟ یه گلوله خوردن چی داره مگه که ...
- با دستای خودم میکشمت! ...
- هر بلایی سرش بیاد خونش گردن توئه ...
- من این قاتل زنجیره ای رو که جلوم وایساده نمیشناسم ...
- خواهر من به تو چه ربطی داره که ازش دفاع میکنی؟ ...
- دختره ی لوس بی دست و پا ...
-تموم شد...دیگه همه چی تموم شد...راه برگشتی وجودنداره...
-داری زودقضاوتم میکنی...
-ما...ما...ن
به قلم: افسران جنگ نرم
https://eitaa.com/Qarar_hemishhgi
•
موقعخریدِجھیزیھ،
خانومِفروشندھبهگوشیم
نگاهکردوگفت:
اینعکسِکدومشھیدھ؟(:
خندیدموگفتم:هنوزشھیدنشده! عکسِشوهرمه
#شهید_محمدحسین_محمدخانی!
• #خاطراتی_از_شهدا 🌱°
• #عاشقانه 🕊💔
از فکه تا دمشق
سَلَامٌ عَلیٰ آلِ یٰس✋🏻💚
.
شما میگین «فراموشش کن» ولی مولانا میگه:
اوست نشسته در نظر
من به کــجا نظر کنم؟
اوست گرفته شهرِ دل
من به کـجا سفر کنم؟
#عاشقانه
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🤲🏼🥀