eitaa logo
از فکه تا دمشق
205 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
58 فایل
اَلسَّلامُ عَلَیکِ یا رِیحانَةُ الحُسین(علیه‌السلام) ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/17344486346515 تبادلات: @R_khalili2004
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷 خالد دست می گذارد روی زخم زیر چشمش _ مرا از علی نترسان ابو حامد. این زخم را ببین . ابو حامد و سلیمان به زخم نگاه می کنند . خالد می گوید: _ این ذوالفقار علی ست ! من یکبار با او جنگیده ام . ابو حامد سری تکان می دهد و می گوید: _ به قطع علی نخواسته بمیری ! اگر مرگ تو را اراده می کرد کارت تمام بود! خالد می گوید: _ راست گفتی! به پایش افتادم که نکشت ! سلیمان می پرسد: _ توی کدام جنگ زخمی شدی ؟! خالد نیم نگاهی به اسب پشت سرش که ماهان را حمل می کند ، می اندازد و می گوید: _ حنین سلیمان سری تکان می دهد. _ دو عموی من نیز در حنین کشته شدند ! در بدن یکی از آنها جای هیچ زخمی نبود! نه تیر . نه خنجر . نه نیزه و کمان ! ابو حامد با تعجب می پرسد: _ پس چگونه مرد ؟! سلیمان لبخند تلخی می زند و می گوید: _ از ترس . خالد و ابو حامد با تعجب نگاهش می کنند . سلیمان ادامه می دهد: _ از غضبی که میان چشمان علی دیده بود گریخت و بر خاک افتاد و مرد ! آنان که شاهد بودند ، می گفتند علی هنوز دستش را به ذوالفقار نبرده بود . فقط نگاهش کرده بود ! به کاروان سرا رسیده اند . مردی از خادمان کاروان سرا به استقبالشان می آید . خالد زود تر از دیگران از اسبش پایین آمده و افسارش را به دست می گیرد و می گوید: _ یادتان نرود ! مردی که با ماست ! دزد کاروان ما بوده ! و ما همه اهل مدینه ایم! ادامه دارد... ◾️کانال از دمشق تا فکه https://eitaa.com/sardar_313_martyr