🌺کاش میشد
جهانی به رنگ
مردانگی شما بسازیم ...
#سردار_شهید_جهاد _مغنیه
#سردار_شهید_قاسم_سلیمانی🕊🌹🕊
❣ «حسرت شهادت»
عمليات والفجر هشت تمام شده بود. خيلی از نيروهای قديمی گردان چون حاج زمان شالباف، يا مجيد غزيعلی، خسرو تقوی، رستم منيعاوی و تعدادی ديگر شهيد شده بودند. به حميد كه دوستی نزديكی با آنها داشت حال عجيبی دست داده بود. اكثر بچه های گردان اعتقاد داشتند حالت او از اين بابت است كه چرا شهيد نشده است. با فاصله كمی از پايان عمليات از طرف لشكر مأموريت پدافندی به گردان داده شد و نيروها به خط برگشتند، برای خيلی ها مسجل شده بود كه اين مأموريت آخر حميد محرابی است.
در شب هفتم ورود به خط او زخمی شد و هنگامی كه می خواستند او را به عقب منتقل كنند، نپذيرفت و گفت: من به عقب نمیروم. كسی بالای سر بچهها نيست من تا صبح صبر میكنم بچه های بسيجی با شنيدن خبر زخمی شدن حميد به سراغ او آمدند. ايشان به هر كدام از آنها چيزی هديه داد. انگشتر، ساعت مچی كه يادگار يكی از شهدا بود و عكس هايی كه از دوستان شهيدش داشت و همان نگاه عميق ژرفناك هميشگی را كه اينبار با لبخندی كه حتی درد زخم هم نمی توانست، آن را آلوده به تلخی نمايد از رزمنده ها خواست. او پس از ديدن همه بچه ها و گروهان از بی سيم چی های خود خواست بی سيم ها را در كنار او در سنگر بگذارند و خودشان به سنگرهای ديگری بروند. لبه چفيه خود را تا كرد و لای دندان هايش گذاشت و شب را به صبح رساند. صبح هنگامی كه به عادت معمول لنگان لنگان از سنگر خارج شد تا به نيروهايش سركشی كند خمپاره ای در كنار او به زمين خورد و به آنجا كه دوستان شهيدش در انتظار او نشسته بودند پيوست.
راوی: شهيد كريم اهوازی
#شهید_حمید_محرابی🕊🌹🕊
🍂❣
🔻 مردانگی مردان کوچک
عليرضا زارعی نوجوانی سيزده يا چهارده ساله بسيجی، با اندامی نحيف به همراه پدرش در جبهههای جنوب اسير شده بودند. در اردوگاه موصل يك وقتی بعثیها آب و غذا را از اسرا دريغ كردند، آثار تشنگی و گرسنگی در چهرهها آشكار شد.
افسر بعثی برای شكنجه روحی اسرا، مقداری آب و نان آورد و به عليرضا تعارف كرد. در ميان بهت و حيرت خود عليرضا را ديد كه از پذيرفتن آب يخ و نان امتناع كرد با وجودی كه به شدت تشنه و گرسنه بود.
او كه دست افسر بعثی را خوانده بود گفت «اگر به همه زندانیها آب و نان بدهی من هم پيشكشت را قبول میكنم». او تشنگی و گرسنگی را تحمل كرد ولی حاضر نشد از صف متحد هموطنانش در برابر دشمن خارج شود.🕊🌹🕊
❣
🔻 فاتح
شهيد خليل فاتحی، پاسداری رشيد و غيور از خطه آذربايجان شرقی بود. در اردوگاه موصل يك قديم، بعثیها پنجاه نفر را به اتهام خارج كردن سلاح از انبار به طبقه بالايی اردوگاه بردند و به شدت شكنجه كردند.
آنها قصد داشتند همه پنجاه نفر را اعدام كنند. خليل وقتی وضع را اينچنين ديد، به فرمانده بعثی گفت «به جز خودم بقيه نقشی در بيرون آوردن سلاحها از انبار نداشتند». همه نجات پيدا كردند ولی خليل در زير شكنجههای بعثیها مردانه به شهادت رسيد.
او از جوانان غیوری بود که در سوسنگرد و در مجروحیت دکتر چمران، او را از جلو دشمن بر دوش گرفت و از منطقه خارج کرد و دکتر چمران کلت خود را به رسم قدردانی به او اهدا کرد.🕊🌹🕊
❣ مریم نادر طالبزاده: از پدرم تشکر میکنم به دلیل چشماندازی که از زندگی به من نشان داد، او هیچگاه به من دیکته نکرد که چه کنم و چه کسی باشم، اجازه داد مسیرم را خودم کشف و انتخاب کنم، همیشه با دقت به حرف من جوان گوش میکرد، اگر برخلاف نظرش صحبت میکردم، به من اجازه انتقاد کردن میداد گاهی با گفتگو و گاهی با سکوت.
❣ سهیل اسعد: پرکردن شخصیتهای هم شکل حاجنادر بسیار مشکل و نشدنی است، چرا که حاج نادر خودش بود. خود خودش و از کسی تقلید نمیکرد هرچند که مقلدان فراوانی داشت.
❣ دکتر مجید شاهحسینی: نادر طالبزاده پدیده منحصر به فردی بود که هرچه برای دیگران در حکم آرزو بود، آن آرزوها برایش خاطره بود؛ یعنی آرزوهای دیگران را قبلا زیسته بود، به پوچی آن پی برده بود و حالا به عنوان یک انسان وارسته در آمریکا تحصیل کرده از جبهه استکبار برگشته، به سنگر حق پیوسته و و راوی حقیقت شده بود. او آمده بود تا از این «مسیرطی شده» بگوید.
طالبزاده از جهاتی بسیار شـبیه به سید مرتضی آوینی بـود. مرتضی آوینی هم روندی زیستی داشـــت که خیلی از بسیجیان آن را تجربه نکرده بودند و از جبهه چرک به جبهه روشن انقلاب اسلامی پیوسته و آمده بود و راوی فتح شده بود.
❣ الکساندر دوگین: الکساندر دوگین مهمترین مشاوران ولادیمیر پوتین: نادر واقعا نادر است و در فارسی به معنای کمیاب است. بزرگ بودن این مرد به دلیل درخشان بودن و مستندساز بودن آن نیست. طالبزاده یک شیعه واقعی است؛ نه فقط در ظاهر بلکه در قلب روح و باطنش یک عمق معنوی و عرفانی دارد. من باور دارم طالب زاده یکی از افراد انتخاب شده برای نبرد واقعی است.🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ ماجرای حضور آیتالله خامنهای
در منزل شهید شیرودی
🔸 انتشار به مناسبت هشتم اردیبهشت سالگرد شهادت شهید علیاکبر شیرودی🕊🌹🕊
❣ وصیت شهید سید علی طباطبائی – رزمنده لشکر علی ابن ابی طالب (ع)
✍️ سلام بر امام خمینی ولی فقیه این قامت ایستاده که مانند جدش حسین در برابر ظلم و ستم مستکبران و قدرتهای بزرگ ایستاده و یک قدم هم به عقب نخواهد برداشت.
▫️ و به خدا سوگند یاد می کنم که همیشه و تا آخرین نفس در راه مقدس او و یاری دین او مستحکم و جان برکف در راهش فداکاری کنم و تا آخرین لحظه دست از اسلام برندارم و این راهی است که همۀ ما انتخاب کرده ایم و بهترین راه رسیدن به خداست.
از شما می خواهم در نبودن من خیلی ناراحت نباشید چون جای من بهترین جاهاست.
و قدری کتاب دارم که آنها را به کتابخانه مسجد بدهید تا از آنها استفاده شود و قدری انبر و وسایل کار است که به درد خودتان می خورد.
خواهشمندم که از آنها برای خودتان استفاده کنید و چیز دیگری ندارم. اگر از یادم رفته خودتان آنها را بردارید.
دیگر هیچ وصیتی ندارم بجز صبر برای شما و دعا برای امام.
والسلام.
علی طباطبائی.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣خون نگار شهید
"عبدالرسول مصطفایی"
شهیدی از خطه آبادان و خبرنگار صدا و سیمای مرکز آبادان در جبهه های نبرد 🕊🌹🕊
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
❣ خدا ، بہ صاحب الزمان صبر دهد
زیرا او منتظر ماست
نہ اینڪہ ما منتظر او باشیم
هـنگامی میشـود گفت منتظریم
ڪہ خود را اصلاح ڪنیم
#شهـید_احمد_محمد_مشلب🕊🌹🕊
🌷صد پسر در خون بغلتد، گم نگردد دختری....
شهید علی خلیلی دیگری حلول کرد
🚩 داغیست به دل، رفتن خوش غیرتها
شهید حمیدرضا الداغی
شهادت: ۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
سبزوار. هنگام دفاع از عفت دختر ایرانی
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر🕊🌹🕊
ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند
مهدی عرفاتی:
🔹شهید حمیدرضا الداغی همدانشگاهی من بود. اواخر دههٔ هفتاد. من ارتباطات میخوندم و حمید حسابداری (اگر اشتباه نکنم). من بچه مذهبی دانشگاه بودم و اون بچه خوشتیپ دانشگاه. ظاهراً هیچ صنمی باهم نداشتیم.
🔹ماجرای آشنایی ما برمیگشت به جنجال و نزاعی که سرِ مسابقات فوتبال دانشگاه به راه افتاد. وسط بازی تیم ما، مدافع حریف یه خطای ناجور روی من کرد. من بلند شدم و اعتراض کردم. بازیکن حریف فحاشی کرد و من یه لحظه خون به مغزم نرسید و درگیر شدم. در کسری از ثانیه، ۷-۸ نفر ریختن رو سر من و کأنه با قاتل پدرشون طرف هستن… زیر مشت و لگد و فحاشیها، حمید رو دیدم که به هواخواهی من وارد معرکه شده و داره یکی پس از دیگری رو مینوازه… تا جایی که یادمه ورزشکار بود و حتی توی مسابقات رزمی هم اسم و رسمی داشت. دعوا که تموم شد متوجه شدم هر دوی ما رو با تیزی نشون کردن؛ من گوش راستم و حمید گوش چپ...
🔹رفتیم بیمارستان و سهم هر کدوم سه چهارتا بخیه شد و گوشهامونو پانسمان کردن. از فردا توی دانشگاه معروف شدیم به گوشبریدهها.🕊🌹🕊
سرداران ورزمندگان عاشورایی
ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند مهدی عرفاتی: 🔹شهید حمیدرضا الداغی همدانشگاهی من ب
شکایت کردیم و دادگاه برامون طول درمان برید و دیه. ۲۵۰هزار تومن برا ضارب دیه بریدن. بابای طرف اومد به التماس و خواهش که ببخشیمش. یه کارگر ساده بود که یحتمل ۲۵۰هزار تومن، حقوق چندماهش میشد. از دست پسرش شاکی بود. حمید با همون برخورد اول راضی شد و منم راضی کرد که ببخشیمش و بخشیدیمش… این ماجرا شد دلیل دوستی منِ بچه مذهبی دانشگاه با جوان اول خوشتیپ و خوشگل دانشگاه.
🔹پریشب یکی از رفقای دانشگاه بهم پیام داد که حمید الداغی به رحمت خدا رفته. دروغ نگم، اولش نشناختم تا اینکه عکسشو برام فرستاد. حالا همون جوان خوشتیپ و خوشگل دانشگاه، پشت اسمش کلمه شهید نشسته و منِ بچه مذهبیِ پرادعا هیچ🕊🌹🕊
سرداران ورزمندگان عاشورایی
❣ سنگر ساز بی سنگر 🚜
او را به واحد پشتیبانی جنگ استان خوزستان مستقر در اندیمشک اعزام کرده بودند. اسمش حجت الله بارانی بود. به کارش عشق می ورزید. آدم بسیار فعال و همه فن حریفی بود. همه کار می کرد. از کمک پنجری گرفته تا رانندگی کمرشکن.. مثل یک آچار فرانسه.
شش تا بچه داشت. رزمنده ها بهخاطر سن و سالش به او می گفتند:« پدر حجت»
یک شب با پدر حجت مامور شدیم که با دو تا کمپرسی به طرف تپه موشکی در منطقه کرخه برویم. قرار بود با کمک شهید فیض الله حاجی پور یک مسیری را شبانه شن ریزی کنیم. چون موقع تردد لنکروز و ماشینها گرد و خاک شدیدی بلند می شد. اما شهید فیض الله که من به او عمو فیض می گفتم کمی دیر آمد. بنابراین دقایقی منتظرش نشستیم.
پدر حجت ساکت به دشتی که عراقی ها در آن جا مستقر بودند، نگاه می کرد. آنها زیر پای ما بودند.
یک دفعه دیدم 😢 پدر حجت از جا بلند شد و در حالی که با ناراحتی از تپه پایین می رفت با همان لهجه لریاش گفت: "ایی عراقیا اصلا هیچ ارزش نِدارِن با تفنگ بکوشیشون .. با کولو سنگی وا بزنشون تا زِ خاکمون بیرون کنیم..."
همانجا فهمیدم در دل پدر حجت انقلابی به پا شده و حقارت دشمن را با چشم دلش حس کرده است. بدو رفتم جلوی پدر حجت را گرفتم و با دو دست🙌 به سینه اش فشار آوردم تا او را از کارش منصرف کنم. اما او بدن ورزیده ای داشت و هیکلش دو برابر من بود. به التماس 🙏 افتادم و به او گفتم: پدرحجت برگرد .. کجا میری؟ اینا نامردن ... تا تو را ببینن از دور با تیر می زننت ... 😰
آنشب به هر زحمتی بود او را آرام کردم و به سر جای خود برگشتیم.
پدر حجت در عملیات بیت المقدس با خوشحالی وظیفه زدن خاکریز در مقابل دشمن بعثی را به عهده گرفت. اما لودر او هدف خمپاره دشمن قرار گرفت و ترکشی به او اصابت کرد. خودش از لودر پایین آمد و کنار لودرش دراز کشید و آرام و مظلومانه💔 روحش سرود عند ربهم یرزقون 🌷خواند.
موقعی که روی سکوی غسالخانه مامور شدم تا وسایل او را از جیبهایش در آورم ، ناباورانه دیدم در یک جیبش فقط تکه ای سیم مثل سویچ بود که بچه ها خودشان درست می کردند و در جیب دیگرش مهری برای نماز !
شادی روح سنگر سازان
بی سنگر صلوات 🤲
#شهید_حجتالله_بارانی
محمد تقی حسین زاده
رزمنده اندیمشکی 🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدايا🙏
آرامش را سر ليستِ تمامِ اتفاقاتِ
زندگیمان قرار بده
🌸در این شب بهاری
💙میسپارمتان به
🌸اون کسی که تو دیار
💙بی کسی بین همه ی
🌸دلواپسی ها مونس
💙 و همدممان است
🌸شبتون در پناه حق
💙به امیـد
🌸بهاری پراز بهترینها
✨ شبتون سرشار از آرامش ✨
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا...❤️🍃
امروز
با رکوعی سبز
و سجودی عاشقانه
بر در خانه ات دخیل بسته ایم
تا بخواهیم همواره
و در همه حال کنآرمان باشی و
ما را بحال خود مگذاری
✨🌸🌸🍃🌸🍃🌸🌸✨
💟 راز عمر طولانی از نگاه امام جعفر صادق علیه السلام
🌹 اخلاق خوش :
◀️ امام صادق(علیه السلام) فرمود: «الْبِرُّ وَحُسْنُ الْخُلْقِ یُعَمِّرانِ الدِیارَ وَیَزِیدانِ فِی الْاَعْمارِ(1)؛
کار نیک و خوی نیک، سرزمینها را آباد و عمرها را زیاد می کند.»
🌹نیکی به همسایه :
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
حُسْنُ الْجِوَارِ زِیَادَةٌ فِی الْأَعْمَارِ وَ عِمَارَةٌ فِی الدِّیَار(2)؛
نیکی به همسایگان، موجب زیادشدن عمر عمر و آبادانی خانه هاست.
🌹نیکی به والدین :
امام صادق علیه السلام :
« اِنْ اَحْبَبْتَ اَنْ یَزِیدَ اللَّهُ فِی عُمْرِکَ فَسُرَّ اَبَوَیْکَ (3)؛
اگر دوست داری خداوند بر عمرت بیفزاید، پدر و مادرت را خوشحال کن.»
🌹نیکی به خانواده :
امام صادق علیه السلام :
« مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِاَهْلِ بَیْتِهِ زِیدَ فِی عُمْرِهِ(4)؛
هر کس با خانواده اش نیکوکار باشد، عمرش دراز شود.»
🌺🌺🌺🌺
(1) کافی،ج3،ص 160، ح 8.
(2) کافی، ج 3، ص 230،ح 14.
(3) بحارالانوار،ج71،ص81؛ وسائل الشیعه،ج18،ص371.
(4) وسائل الشیعه،ج1،ص 55؛ الکافی، ج 8، ص219
🌹🌹🌹.🌺🌹🌻🌷🌸🌺
🌹 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلٰی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببار ای آسمان امروز دوباره🖤
زمین در سوگ نور چشم زهراست🏴
شهادت مظلومانه 🖤
صادق آل محمد (ص) تسلیت باد 🏴
گفتم كه #علی، گفت بگو سِرُّ الله
گفتم كه #علی، گفت بگو عین الله
گفتم كه به #وصفش چه بگویم گفتا
#لا حول و لا قوه إلّا بالله
#علےابنابیالطالب۞
مــا عقب ماندگـان عصــر هـوس
چیزی از عاشقانہ هایت نمیفهمیم
اینجا هرچیزی بــے رنگ
از یـــاد خـــدا بــاشـــد
روشــــنفکـری اســــت ...
#صبحتون_شهدایی🕊🌹🕊
#خاطرات_شهید
💠یک روز ظهر وارد خانه شد، سلام کرد، خیلی خسته و گرفته بود، یک ساک دستش بود، آن روز از صبح به مراسم تشییع شهدای گمنام رفته بود، آرام و بیصدا به اتاقش رفت.
💠صدا کرد: مادر، برایم چای میآوری؟ برایش چای ریختم و بردم.
وارد اتاقش شدم، روی تخت دراز کشیده بود، من که رفتم بلند شد و نشست.
💠پرسیدم: چه خبر؟ در جواب من از داخل ساکش یک پرچم سه رنگ با آرم «الله» بیرون آورد.
پرچم خاکی و پاره بود. اول آن را به سر و صورتش کشید و بعد به من گفت: «این را یک جایی بگذار که فراموش نکنی. هروقت من مُردم آن را روی جنازهام بکش».
💠خیلی ناراحت شدم، گفتم:«خدا نکند که تو قبل از من بری».
اجازه نداد حرفم را تمام کنم، خندید و گفت: «این پرچم روی تابوت یک شهید گمنام تبرک شده است»
💠وقتی من مُردم آن را روی جنازه من بکشید و اگر شد با من دفنش کنید تا خداوند به خاطر آبروی شهید به من رحم کند و از گناهانم بگذرد و شهدا مرا شفاعت کنند».
💠نمیدانست که پرچم روی تابوت خودش هم یک روزی تکه تکه برای شفاعت دست همه پخش میشود....
✍به روایت مادربزرگوارشهید
#شهید_حسن_قاسمی_دانا🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مکالمه جانسوز دو شهید مدافع حرم مازندرانی دقایقی قبل از شهادت در کربلای خانطومان
🔹 برای حفظ امنیت ما چه گلهایی که پر پر نشدند ...
#شهید_حسین_مشتاقی
#شهید_سیدرضا_طاهر🕊🌹🕊
تصویر کمتر دیده شده از حاج قاسم
در حال صرف غذا با رزمندگانش..!
پ.ن: فرماندهان نظامی ارتشهایدنیا بدانند
فرماندهان ما اینگونه بودند، بیهیچ تعلق
و منیّتی ، ساده و بیآلایش ...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#فرمانده_لشکر۴۱ثارالله
#زندگی_در_جنگ🕊🌹🕊
مرا به بوی
خوشَت جان
ببخش و زنده بدار
که از تو
چیزی ازین
بیشتر نمی خواهم
#شهید_جواد_اللهکرم🕊🌹🕊