eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
218 دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
14.6هزار ویدیو
102 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘 داستان کوتاه گویند: روزی ابلیس ملعون خواست با فرزندانش از جایی به جای دیگر نقل مکان کند، خیمه‌ای را دید، و گفت: اینجا را ترک نمی‌کنم تا آنکه بلایی بر سر آنان بیاورم. به سوی خیمه رفت و دید گاوی به میخی بسته شده و زنی را دید که آن گاو را می‌دوشد، بدان سو رفت و میخ را تکان داد. با تکان خوردن میخ، گاو ترسید و به هیجان درآمد و سطل شیر را بر زمین ریخت و پسر آن زن را که در کنار مادرش نشسته بود لگدمال کرد و او را کشت. مادر بچه با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربه چاقو از پای درآورد و او را کشت. شوهر آن زن آمد و با دیدن فرزند کشته شده و گاو مرده، همسرش را زد و او را طلاق داد. سپس خویشاوندان زن آمدند و آن مرد را زدند، و بعد از آن نزدیکان آن مرد آمدند و همه با هم درگیر شدند و جنگ و دعوای شدیدی به پا شد!! فرزندان ابلیس با دیدن این ماجرا تعجب کردند و از پدر پرسیدند: ای وای، این چه کاری بود که کردی؟! ابلیس گفت: کاری نکردم فقط میخ را تکان دادم. 🔸بیشتر مردم فکر می‌کنند کاری نکرده‌اند، در حالی که نمی‌دانند چند کلمه‌ای که می‌گویند و مردم می شنوند، سخن چینی است. مشکلات زیادی را ایجاد می‌کند. آتش اختلاف را بر می‌افروزد. خویشاوندی را بر هم می‌زند. دوستی و صفا صمیمیت را از بین می‌برد. کینه و دشمنی می‌آورد. طراوت و شادابی را تیره و تار می‌کند. دل‌ها را می‌شکند. بعدا کسی که اینکار را کرده فکر می‌کند کاری نکرده است فقط میخ را تکان داده است! قبل از اینکه حرفی را بزنی، مواظب سخنانت باش ! مواظب باش میخی را تکان ندهی ! ─┅─═इई 🍁🍂🍁 ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁هر روز ، به خودمون قول بديم بیشتر از روز قبل پیشرفت کنيم اخلاق های خوبمون رو پررنگ کنيم بد اخلاقی رو فراموش کنيم به سلامتیمون بیشتر اهمیت بديم ❤️ 🍁برای کارهایی که دوست داريم وقت بذاريم از دایره ی ترس هامون بیرون بیايم برای ساختن یه دنیای زيباتر اول از خودمون شروع کنيم🍁 یکشنبه زیبا و پراز موفقیت🍁 🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁قوی بودن به این معنا نیست که باید در یک زد و خورد مبارزه کنید... 🍁قدرت واقعی یعنی انقدر عاقل و بالغ شده باشید که از کنار حرفهای پوچ و غیر منطقی ادم های مزاحم و آشوبگر با بی توجهی و بی محلی رد شوید و به هدفتان بیندیشید... 🍁🍂
🌷یکشنبه تون عالی 🌼🍃امروز برایتان اینگونه 🌷🍃دعا کردم 🌼🍃الهی بهترین لحظه هارو 🌷🍃پیش رو داشته باشید 🌼🍃لحظه های خوب 🌷🍃لحظه های شیرین 🌼🍃لحظه های سربلندی و 🌷🍃لحظه های خوشبختی 🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیوگرافی شهید حسین خرازی خرازی ۱ شهریور ۱۳۳۶، در یکی از محله های مستضعف نشین شهر شهیدپرور اصفهان بنام کوی کلم، در خانواده ای آگاه، متقی و با ایمان فرزندی متولد شد که او را حسین نامیدند. از همان آغاز، کودکی باهوش و مودب بود. در دوران کودکی به دلیل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم دینی، او نیز به این مجالس راه پیدا کرد. او پس از فراگیری مقدمات علوم دینی در خانه، دیپلم طبیعی‌اش را از دبیرستان نمونه اصفهان (شبانه) در ۱۳۵۵ش اخذ کرد و در دانشگاه شیراز پذیرفته شد، اما به علت مشکلات مالی، از ادامه تحصیل بازماند. خرازی در همان سال، در پادگان قوچان به خدمت نظام وظیفه مشغول شد. سپس به مدت شش ماه، برای مقابله با جبهه آزادی‌بخش ظفار به عمان اعزام شد و با اوج‌گیری انقلاب اسلامی به انقلابیون پیوست. 🌿🍁❤️🍁🌿
💠خصوصیات اخلاقی شهید حاج حسین خرازی 💠 🍃حسین با قرآن ومفهوم آن مأنوس بود وآن را با صدای خوبی قرائت می‌کرد.ایشان یک عارف بود همیشه با وضو بودند نمازشان توأم با گریه وشور حال بودونماز شبش ترک نمی‌شد. ایشان حساسیت فوق‌العاده ای نسبت به مصرف بیت المال داشتند.همیشه نیروها را به پرهیز از اسراف سفارش می‌کردند.ارادت خاصی به بسیجی ها داشتند وعین بسیجی‌ها لباس می‌پوشید. به نظم وانضباط خیلی معتقد بودخیلی شجاع بودند وبا همه ی مشکلات وسختی ها از خود ضعفی نشان نمی‌دادند. خیلی دلسوز بودند از جمله نسبت به نیروهایش.نیمه شب ها به آنها سر می‌زد کاری بود برايشان انجام می‌داد 🌹🌹🌹🌹 🕊
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 شهید حسن خرازی در کلام سردار دلها 🎥 حسین یه مالک بود... من معتقدم بالاتر از مالک...! یک وقت این را جایی گفتم، کسی به من خرده گرفت: تو مالک رو نمیشناسی این حرف رو میزنی؟ گفتم: ... 🌷🌷🌷 ❤شادی روحشان صلوات
🦋🌈🦋🌈🦋🌈🦋🌈🦋🌈🦋 🔅 ✍️ حکمت ندانستن بعضی از مسائل! 🔹مردی به پیامبر خدا، حضرت سلیمان، مراجعه کرد و گفت: ای پیامبر! می‌خواهم به من زبان یکی از حیوانات را یاد دهی. 🔸سلیمان گفت: تحمل آن را نداری. 🔹اما مرد اصرار کرد. سلیمان پرسید: کدام زبان؟ 🔸جواب داد: زبان گربه‌ها! 🔹سلیمان در گوش او دمید و عملا زبان گربه‌ها را آموخت. روزی دید دو گربه با هم سخن می‌گفتند. 🔸یکی گفت: غذایی نداری که دارم از گرسنگی می‌میرم! 🔹دومی گفت: نه، اما در این خانه خروسی هست که فردا می‌میرد، آن‌گاه آن را می‌خوریم. 🔸مرد شنید و گفت: به خدا نمی‌گذارم خروسم را بخورید. 🔹و آن را فروخت! گربه آمد و از دیگری پرسید: آیا خروس مرد؟ 🔸گفت: نه، صاحبش فروختش. اما گوسفند نر آن‌ها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد. 🔹صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت. 🔸گربه گرسنه آمد و پرسید: آیا گوسفند مرد؟ 🔹گفت: نه! صاحبش آن را فروخت. اما صاحبخانه خواهد مُرد و غذایی برای تسلی‌دهندگان خواهند گذاشت و ما هم از آن می‌خوریم! 🔸مرد شنید و به‌شدت برآشفت. نزد پیامبر رفت و گفت: گربه‌ها می‌گویند امروز خواهم مرد! خواهش می‌کنم کاری بکن! 🔻پیامبر پاسخ داد: خداوند خواست خروس را فدای تو کند اما آن را فروختی، سپس گوسفند را فدای تو کرد آن را هم فروختی، پس خود را برای وصیت و کفن و دفن آماده کن. 💢خداوند الطاف مخفی دارد، ما انسان‌ها آن را درک نمی‌کنیم. او بلا را از ما دور می‌کند، و ما با نادانی خود آن را بازپس می‌خواهیم! 💢گاهی خدا با یک ضرر مالی می‌خواهد مالمان را فدای جان خودمان یا فرزندانمان کند، ولی ما نمی‌دانیم و ناشکری می‌کنیم. 💢چه خوب است در هر بلایی خدا را شکر کنیم. چه‌بسا بلای بزرگ‌تری در انتظار ما بوده است و خدا آن را دفع کرده است. 🦋🌈🦋🌈🦋🌈🦋🌈🦋🌈🦋 @jomalat_talaei_olama_shohada