eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
218 دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
14.6هزار ویدیو
102 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
مینویسم‌بسیجۍتوبخوان: آنان‌ڪھ‌دلشان‌بسیارمیشڪند..! امادرچھره‌شان‌هیچ‌پیدانیست(:❤️‍🩹🪴'
تاتوانے‌درجهان‌همراه‌اهل‌دࢪدباش🌱🩹𝄒 یانبرنامےزمࢪدے‌یاحقیقت‌مࢪدباش❤️‍🩹🧷↝
میشود در دل شب ناگهان‌ زنگ‌ بخورد‌ گوشی‌ خبر‌ از راه‌ رسد که‌ شدم‌ زائر گم‌ گشته‌ی‌ تو❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتظار را باید از مادر شهید گمنام پرسید ما چه می‌دانیم دلتنگی غروب جمعه را؟😢
••• ╭───── • ◆ • ─────╮ الهی بشود هر آنچه در دل داری ╰───── • ◆ • ─────╯
🎊🎉 🎊🎉 ✈️فرزند ششم ✈️ بعد از دو روز تحمل درد و ناراحتی، خانم مهری آمپولی به من زد و به خانه برگشتم و با همان حال مشغول کارهای خانه شدم نزدیک اذان‌مغرب حالم به قدری بد شد که حتی نتوانستم خودم را به خانه مادرم برسانم. جعفر رفت و جیران را آورد. در غروب یک شب گرم خرداد ماه، برای ششمین بار مادر شدم. که خدا یک دختر قشنگ قسمت و نصیبم کرد جیران به نوبت او را در بغل بچه ها گذاشت و به هر کدامشان یک شکلات داد. پسر بزرگم مهران بیشتر از بقیه بچه ها ذوق خواهر کوچکش را داشت. هر کدام از بچه ها که به دنیا می آمدند، جعفر یا مادرم به نوبت برایشان اسم انتخاب می کردند. من هم این وسط مثل یک آدم هیچ کاره سکوت می کردم. جعفر بابای بچه بود حق پدری داشت. از طرفی مادرم هم یک عمر آرزوی مادر شدن داشت و همه دلخوشی زندگیش من و بچه هایم بودیم نمی‌توانستم دل مادرم را بشکنم او که خواهر و برادری نداشت. من را زود شوهر داد تا بتواند به جای بچه‌های نداشته اش، نوه هایش را بغل کند. جعفر هم به جز مادر و تنها خواهرش کسی را نداشت تقریباً هر دوی ما بی کس و کار بودیم و فامیل درست حسابی نداشتیم. جعفر اسم پسر اولم را مهران گذاشت او به اسم های اصیل ایرانی علاقه داشت. مادرم که طبعش را می‌دانست اسم پسر دومم را مهرداد گذاشت تا دامادش هم از این انتخاب راضی باشد و شانس اسم گذاری بچه ها را از او نگیرد. جعفر اسم دختر اول مرا مهری و مادرم اسم بعدی را مینا گذاشت. جعفر اسم پنجمین فرزندمان را شهلا و مادرم هم آخرین دخترم را میترا گذاشت. من نه خوب می گفتم و نه بد دخالتی نمی کردم. همیشه سعی می کردم کاری کنم که بین شوهرم و مادرم اختلاف و ناراحتی پیش نیاید. تنها راه برای سازش آنها گذشتن از حق خودم بود و بس. این روش همیشه ادامه داشت کم کم به نادیده گرفتن خودم در همه زندگی عادت کردم. مادرم اسم‌ میترا را برای دخترم انتخاب کرد اما بعدها که میترا بزرگ شد به اسمش اعتراض داشت بارها به مادرم می گفت :مادر بزرگ، اینم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگه تو اون دنیا از شما بپرسن چرا اسم من رو میترا گذاشتی چه جوابی میدی؟ من دوست دارم اسمم زینب باشه می خوام مثل حضرت زینب باشم. زینب که به دنیا آمد سایه بابام هنوز روی سرم بود در همه سال‌هایی که در آبادان زندگی کردم او مثل پدر و حتی بهتر از پدر واقعی، به من و بچه هایم رسیدگی می کرد. او مرد مهربان و خداترسی بود و از ته دل دوستش داشتم. بعد از ازدواجم هر وقت به خانه مادرم می رفتم بابام به مادرم میگفت: کبری تو خونه شوهرش مجبور هرچی هست بخوره اما اینجا که میاد تو براش کباب درست کن تا قوّت بگیره. شاید کبری خجالت بکشه از شوهرش چیزی بخواد. اینجا که میاد هر چی خواست براش تهیه کن. ‌دور خانه های شرکتی شمشاد های سبز و بلندی بود. بابام هر وقت که به خانه ما می آمد در می زد و پشت شمشادها قایم می‌شد. در را که باز میکردیم می‌خندید و از پشت شمشاد ها خودش را نشان می‌داد همیشه پول خُرد در جیب هایش داشت و به دخترها سکه می‌داد. بابام که امید زندگی و تکیه گاه من بود، یک سال بعد از تولد زینب از دنیا رفت. مادرم به قولی که سالها قبل در نجف به بابام داده بود عمل کرد خانه اش را فروخت و با مقداری از پول فروش خانه جنازه بابای عزیزم را به نجف برد و در زمین وادی السلام دفن کرد. در سال ۴۷ یک نفر که کارش بردن اموات به عراق و خاکسپاری آنها در آنجا بود سه هزار تومان برای این کار از مادرم گرفت در بین آبادانی ها خیلی از مردها وصیت می‌کردند که بعد از مرگ در قبرستان وادی السلام قم یا نجف دفن شوند مادرم بعد از دفن بابام در نجف سه روز به نیابت از او به زیارت دوره ائمه رفت. تحمل غم مرگ بابام برای من سنگین بود پیش دکتر رفتم. ناراحتی اعصاب گرفته بودم و به تشخیص دکتر شروع کردم به خوردن قرص اعصاب. حال بدی داشتم. افسرده شده بودم. زینب یک ساله بود که یک روز سراغ قرص های من رفت و آن ها را خورد ادامه دارد.. ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
اسماء خاتون آبادی 🌹از زنان باتقوی و خیرخواه و از اهل برّ و احسان. از آثار باقیه وی مسجد اسماء خاتون در شهر بغداد است که اینک به مدرسه تبدیل شده است. ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله: مَن صَبَرَتْ عَلى سُوءِ خُلُقِ زَوجِها أعطاها مِثلَ (ثَوابِ) آسِيَةَ بنتِ مُزاحِمٍ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هر زنى كه در برابر بد اخلاقى شوهرش شكيبايى ورزد ، خداوند همانند ثواب آسيه بنت مزاحم (همسر فرعون) به او عطا كند. 📚بحار الأنوار : 103/247/30 ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
اُرَینَب 🔻اُرَینَب دختر اسحق، از زیباترین و باکمال ترین و ثروتمندترین زنان قرن اول هجری به شمار می رود. 🔻اُرَینب، با پسر عموی خود، عبدالله بن سلام در عراق وصلت کرد. گویا عبدالله از معاویه مواجب می گرفت و در حکومت او صاحب مقام و منصب بود. 🔻مع الوصف تعلق خاطری به معاویه نداشت. نقل می کنند که یزید بن معاویه عشق اُرَینَب در سر داشت و معاویه به همین سبب عبدالله بن سلام را واداشت تا همسرش را سه طلاقه کند. 🔻عبدالله پس از این کار پشیمان شد و فهمید که فریب معاویه را خورده است. لب به اعتراض گشود و معاویه مواجب عبدالله را قطع کرد و مقام و منصبش را از او گرفت. 🔻پس از آن ابودرداء را به خواستگاری اُرَینَب به عراق فرستاد. ابودرداء در عراق نخست به دیدار امام حسین علیه السلام می شتافت. 🔻 امام برای انجام کاری به عراق سفر کرده بود لذا امام به ابودرداء گفت: «به اُرَینَب پیشنهاد ازدواج با من را بدهید». 🔻چون این مهم را به ارینب گفت. ارینب با خواسته امام حسین علیه السلام موافقت کرد. مروی است که پس از این ماجرا، معاویه سخت برآشفت و ابودرداء را سرزنش و تنبیه کرد. 🔻 از سوی دیگر، چون عبدالله همه چیز را از دست داده بود، از شام به مدینه آمده بود تا چند سکه زر امانتی خود را از ارینب بگیرد. خلاصه کلام اینکه، خدمت امام می رسد و امام حسین علیه السلام ارینب را به عبدالله عودت می دهد. ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
📔کتاب روز آزادی زن ✍️اثر سمیه ذوقی، ملیحه بخشی نژاد، ندا ترکمن چه ناشر راه یار کتاب روز آزادی زن تاریخ شفاهی اولین راهپیمایی و تظاهرات زنان در جریان انقلاب اسلامی و قیام ۱۷ دی ۱۳۵۶ در مشهد است. این کتاب تاریخ شفاهی قیام ۱۷ دی زنان مشهد را روایت می‌کند و ۸ فصل دارد: «رهایی از بند»، «قیام علیه طاغوت»، «کوچه‌های بن‌بست»، «زندان زنان»، «تلاش برای آزادی»، «پژواک صدای زنان»، «ضمائم» و «اسناد و تصاویر». ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
کرامات حضرت زهرا سلام الله علیها 2⃣1⃣⬅️گریه هستی بر گریه زهراعلیها السلام 🔘کرامت دیگر آن حضرت همراهی هستی، با رفتار او و از جمله گریه اوست. وقتی در لحظات آخر عمر پدر بزرگوارش اشک می ریخت، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «والذی بعثنی بالحق لقد بکی لبکائک عرش الله وما حوله من الملائکة والسموات والارضون وما فیهما; قسم به آن کسی که مرا به رسالت بر انگیخت همانا از گریه تو عرش خدا و ملائکه و آسمان ها و زمین و تمام موجودات گریستند. 📚بحار الانوار، ج 22، ص 491 - 484. ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄