فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مقاومت عراق نیروگاه برق حیفا را هدف قرار داد
🔹مقاومت اسلامی عراق اعلام کرد که در واکنش به جنایات رژیم صهیونیستی در #غزه، نیروگاه برق صنعتی بندر اشغالی #حیفا را با پهپاد هدف قرار داده است. #طریق_الاقصی
#شهید_سید_مجتبی_حسینی ❤️
دردِ بے درمان شـنیدے؟
حالِ مـن یعـنے همـین!
بے تو بودن،درد دارد
مے زند مـن را زمـین
#صبحتون_شهدایی🕊🌹🕊
این روزها که عطرِ کربلا
پیچیده در کوچه پس کوچههای شهر
دلم بیشتر هواییتان میشود...
پروانگی بر گِرد حسین فاطمه (س)
گوارای وجودتان ...
#فاتحین_کربلا
#دفاع_مقدس 🕊🌹🕊
#شهیدی_که_پرچم_آقارا_باخون_خودرنگ_کرد
#محمـدجـواد توی تبلیغـات بود و نقـاشی می ڪشید قـرار شد بـارگاه ملڪوتی امـام حسيـن(ع) رو روی دیــوار نقــاشی ڪنه....
نزدیڪای غـروب ڪارمون تقریبا تمـوم شد محمدجواد در حال رنــگ ڪردن پــرچــم حــرم امام حسين(ع) گفت: "حیفه این پرچم باید با #قـرمـز_خـونی رنـگ بشـه...
هنــوز جمله اش تمـوم نشده بود ڪه صـدای سوت خمپـاره پیچید...
بعد از انفجـار دیدم ترکش خمپاره به سر محمدجواد خـورده و خــون ســرش دقیقا به پــرچـم حــرم امام حسین (ع) پــاشیــده....
#طلبه_شهید_محمدجواد_روزی_طلب🕊🌹🕊
به یاد رباب
مادری خواهم کرد
در آغوش گرم چادرم
سرباز تربیت خواهم کرد ...
#نسل_حسینی
#اعزام_به_جبهه
#زنان_عاشورایی🕊🌹🕊
بہ نفس هـای تو بند است
مرا هـر نفسی
سایہ ات ڪم نشود
از سرمان ، حضـرتِ یار😍
#سلم_لمن_سالمڪم
#حرب_لمن_حاربڪم 🕊🌹🕊
#خاطرات_شهید
●وقتی آن شب فراموش نشدنی هزینه تعویض موکت فرسوده کف اتاقش درنخست وزیری راکه مبلغی ناچیز (2500تومان) شده بودنپذیرفت و توضیح میخواست گفتم:
شمانخست وزیرید!
●شخصیت هایی ازداخل وخارج به دیدنتان می آیند. لابداین مقداراصلاح وهزینه به مصلحت بود. وانگهی هرچند انقلاب شده وشکل حکومت وشیوه خدمت تغییریافته اماضرورت زمان نمیشناسدو...
●شهیدرجایی که فکرمیکردشایدمقصودش راخوب درک نکرده ام بانگاهی نگران ونافذ گفت:
من چگونه نخست وزیری باشم که روی موکت باکفش راه بروم اماباشند مردمی محروم که چیزی نداشته باشندروی آن بخوابند!
من اگر بخواهم فارغ از دنیای محرومان جامعه بااین وسایل و امکانات رفاهی زمامداری کنم سخت اشتباه کرده ام!
نه برادر! من بامحرومیت انس وعادت دارم. دوستدارم وقتی شب سربه بستر میگذارم نباشند محرومانی که من ازحال آنها غفلت کرده باشم...
#شهید_محمدعلی_رجایی🕊🌹🕊
#خاطرات_شهید
♦️خاطرات کوتاه ازشهید باهنر
1.فهمیده بود پدر در خرج تحصیل محمدرضا مانده، کسی نمیدانست <محمدجواد> این پول هاراچطور پس انداز میکند وبرای مخارج برادر میفرستد.
اما... خداکه میدانست.
ذخیره کرایه تاکسی وبه جایش 2ساعت پیاده روی، غذاهم که! میشدگاهی نخورد...
2.چپ و راست، می رفتند و می آمدند که باهنر با بچه کمونیست ها میگردد،
وقتی با آن جوان کمونیست میدیدنش که شوخی وخنده میکنه...
حاج آقا درشأن شما نیست که با اینها باشید! دست گذاشته بود روی شانه های طرف وگفته بود: هنر این است که اینها را به راه بیاوریم که اگر نتوانستیم همه ی جوانهای مارا کمونیست میکنند...!
#شهید_محمدجواد_باهنر🕊🌹🕊
●آمده بود مهمانی سر سفره هم نشسته بود اما دست به غذا نمی زد زن دایی پرسید : محمدعلی! مگر گرسنه نیستی؟
●همانطورکه سرش پایین بود جواب داد: میتوانم خواهشی از شما بکنم!؟ میشود چادرتان را سرتان بکنید؟
آن روز یازده و دوازده سال بیشتر نداشت...
#شهید_محمدعلی_رجایی🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•|﷽|•
.
کارتان را برای خدا نکنید
بــرای خــدا کـار کــنید
...
فرقش فقط در همین اندازه است
که ممکن است حسین( ع) در کربلا باشد
و من در حال کسب علم برای خدا... 💫
#استوری
#شهید_آقا_سید_مرتضی_آوینی🕊🌹🕊
﷽
باید باشی
تا طعمِ جمعه های تقویم
عوض شود..
#شهید_رضا_عادلی
#صبحتون_شهدایی🕊🌹🕊
🌸🍃🌸🍃
در نقل های تاریخی هست که امام علی (علیه السلام)، کسی را می خواست به عنوان فرماندار به شهری اعزام کند.
به او فرمود فردا بعد از نماز نزد من بیا.
آن شخص نقل می کند که فردا بعدازظهر، به همان جایی رفتم که امام فرموده بود.
دیدم در مقابل امام، یک کاسه خالی و یک کوزه آب هست.
مقداری که گذشت، به خدمتکارش اشاره کرد و فرمود که آن بسته را بیاور.
دیدم بسته سر به مُهری را آوردند.
این کیسه، مهر و موم شده بود تا کسی نتواند آن را باز کند.
با خودم فکر کردم که حضرت من را امین دانسته و می خواهد گوهر گران بهایی را به من نشان بدهد یا امانتی را به من بسپارد.
حضرت مهر را شکست و در کیسه را باز کرد.
دیدم در این کیسه، شِویق (غذایی بود که از آرد سبوس دار گندم و جو تهیه می شد) وجود دارد.
بعد حضرت یک مشت از آنها را آورد، داخل کیسه ریخت، مقداری هم آب از کوزه روی آن ریخت و به هم زد و به عنوان ناهار خورد.
مقداری را هم به من داد و گفت بخور.
من حیرت زده شدم.
عرض کردم یا امیرالمؤمنین، شما این را می خورید؟!
عراق با این همه نعمت در اختیار شماست؟!
شما چرا این طور درِ کیسه را می بندید؟
حضرت فرمود سوگند به خدا، من که در این کیسه را مُهر کردم، به خاطر بخل نیست که حیفم بیاید از این سویق کسی بخورد.
من به قدر حاجت شخصی خودم، از این غذا تهیه می کنم.
می ترسم کسی این کیسه را باز کند و چیزی داخل کیسه بریزد و من خوش ندارم که در شکم خود، غدایی وارد کنم که طیب و پاکیزه نباشد.
می خواهم غذایی پاکیزه بخورم، غذایی که از مال خودم است و مال کسی در آن نیست.
مبادا چیزی را که حلال بودن آن را نمی دانی تناول کنی و تناول فقط خوردن نیست.
او را در اختیار نگیر، مگر یقین کنی که حلال است.
⚫️⚫️⚫️
🌸🍃🌸🍃
شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند. آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند، آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت. تو را که این همه گفت وگو ست بر دَرمی، چگونه از تو توقع کند کسی کَرمی؟ تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟
شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر فهمید که برای پول آمده است. تاجر به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد. آن شخص تعجب کرد و گفت: آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟ تاجر گفت: آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خدا...! در کار خیر طرف حسابم با خداست او خیلی خوش حساب است.
⚫️⚫️⚫️
🌸🍃🌸🍃
فرعون در حال خوردن خوشـهایی انگور بود، که ابلیس نزدیک او آمد و گفت: هیچ کس تواند این خوشه انگور تازه را مروارید سازد؟
فرعون گفت: نه!
ابلیس به لطایف سحر آن خوشه انگور را خوشه مروارید ساخت.
فرعون تعجب کرد و گفت: عجب استاد مردی هستی!
ابلیس سیلی بر گردن او زد و گفت: مرا با این استادی به بندگی قبول نکردند، تو با این حماقت دعوی خدایی چگونه می کنی؟
#جوامع_الحكايات
⚫️⚫️⚫️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 گناهی که شیعیان رو خیلی زیاد از امام زمانشون دور کرده
#امام_زمان
#کلیپ_مهدوی
#استاد_محمودی
#امام_زمان
میگفت:
میترسم این "آقابیا" های دعایم،
از نامه های کوفیان سبقت بگیرد..!💔
-امامزمانم🌱-
#امام_حسین #کربلا
#اربعین
#خاطره✨
|آخرینجشنِتولد|
داداش کوچک آرمان تعریف میکند: «خستگی برای داداش معنا نداشت. وقتی به حوزه رفت، فقط هفتهای ۲ روز میآمد خانه. با این که درسهای حوزه خیلی زیاد بود، اما شبها که همه خواب بودند بیدار میماند و آنها را انجام میداد. نمیخواست مامان و بابا ناراحت شوند.»
او یاد آخرین جشن تولد آرمان میافتد و میگوید: «آخرین جشن تولدش از او پرسیدیم چه آرزویی داری؟ چیزی نگفت. کمی بعد آرام به مادرم گفته بود «شهادت».
_بهروایتازبرادرشهید،محمدامین
محمد رضا توی جبهه بود. خوابش را دیدم. از در که آمد داخل لباس خدام امام رضا (ع) را به تن داشت . یک روحانی سید هم همراهش بود. انگار که عجله داشته باشد.
آمد جلو و گفت: امام رضا (ع) مرا به خادمی خود قبول کرده. حالا هم آمدم با تو خداحافظی کنم. این را گفت و رفت.
از خواب که بیدار شدم خیلی پریشان بودم تا اینکه خبر شهادتش را آوردند.
حساب که کردم همان شبی که آمده بود به خوابم، مهمان امام رضا (ع) شده بود.
شهید محمد رضا نظافت🕊🥀
#شهیدانه
لشکر امام حسین در شهرک دارخوین مستقر بود و یگان دریایی هم داخلش. با حسین میخواستیم برای سرکشی به یگان دریایی برویم. باید از دژبانی عبور میکردیم.
سربازی با لهجه روستایی در دژبانی ایستاده بود. ازم کارت تردد خواست، نداشتیم .
گفت اگر کارت تردد ندارید، نمی شود باید برگردید.
من گفتم ایشان فرمانده لشکر هستند.
سرباز باورش نمی شد. گفت اگر ایشان فرمانده لشکر پس من هم فرمانده تیپم.
هرچه صحبت به درازا می کشید، حسین از او خوشش می آمد. پرسید: فرمانده لشکر باید چه شکلی باشد.
سرباز گفت: آقا! ساده گیر آوردی. وقتی فرمانده لشکر بخواهد بیاید ساز و دوهل و خدماتش به دنبالش می آیند. شیپور می زنند اعلام می کنند. شما دو نفر می خواهید رد شوید، می گوید فرمانده لشکرید. من کلاه سرم نمی رود.
قسم هم خوردم باور نکرد. در این لحظه مسئول دژبانی آمد. حسین را می شناخت، به سرباز گفت: ایشان آقای خرازی فرمانده لشکر امام حسین هستند.
سرباز با تعجب گفت همین آقا؟!
راه را باز کرد؛ اما مطمئن بودم هنوز ته دلش قبول نداشت که حسین فرمانده لشکر باشد.
راوی غلامحسین هاشمی
شهید حاج حسین خرازی🕊🌷
#شهیدانه
علی عباس در ورزش مستعد بود و خوش می درخشید. در رشته دومیدانی جوانان نائب قهرمان کشوری بود.
می گفت: من هم از نظر روحی باید پرورش پیدا کنم و هم از نظر جسمی تا انشاءالله بتوانم روی آن عقاید و نظریاتی که دارم به نتیجه برسم.
در زمان عملیات به جبهه اعزام می شد. وقتی بر می گشت نرمش و تمرین را فراموش نمی کرد. اتفاقا دو بار آن هم از ناحیه پاهایش مجروح شد. اما با وجود مجروحیت، در تمرین های مسابقه دو با مانع شرکت می کرد. به شوخی بهش می گفتم: «اون پاهات که باهاش مانع ها رو رد می کردی چیکارشون کردی؟ تو دیگه باید تو مسابقات معلولان شرکت کنی».
اگر شبی را در پایگاه بسیج می گذراند، صبح اولین کسی بود که برای نماز بلند می شد و بعد از نماز صبح ورزش می کرد و دیگران را هم به ورزش تشویق می کرد. می گفت: کمتر استراحت کنید و کمتر بخوابید و بیشتر به امورات معنوی بپردازید.
در اردوها و مسابقات وقتی که اذان می شد، مقید به نماز اول وقت بود. می گفت: اگر برای نماز به مسجد نمی توانیم برویم؛همین جا توی استادیوم نماز می خوانیم.
شهید علی عباس حسین پور✨🌱
#شهیدانه
"اللهم ارزقني حبَّك"
پروردگارا دوست داشتنت،
را روزیام گردان..!🤍
#امام_حسین #کربلا
#ڪلامشهید🍃
هرخانمےڪِہچادُربِہسَرڪُنَد
ۅَعِفَّٺۅَرزَد
ۅهَرجَۅانےڪِہنَمازِاَۅݪۅَقٺ
رادَرحَدِتَۅانشرۅعڪُنَد
اَگَردَسٺَمبِرِسَدسِفارِشَشرابِہ
مُۅݪایَماِمامحُسِین
خۅاهَمڪَردۅَاۅرادُعامےڪُنَم.
شہیدحسینمحرابے🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی دلتنگ حسینم 🥲💔
از مادر شهید پرسیدن:
حالا که بچه ات شهید شده،میخوای چیکار کنی؟
ایشونم دست گذاشتن روی شونه ی نوه شون و گفتن:
«یه مصطفی دیگه تربیت میکنم❤️:)»
#شهیدمصطفیصدرزاده
12.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 آرمـٰان اینو راست گفت...