eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
215 دنبال‌کننده
22هزار عکس
13.5هزار ویدیو
101 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
آه از غمی که تازه شود با غم دگر... هنوز یک ماه از آسمانی شدن فرمانده نگذشته که خبر پروازت از راه رسیده خانطومان باز هم شهید می‌طلبد. برادرم! خوب می‌دانم مزد همه این همه سال‌ دوری و دویدن و نخوابیدن و دربدری و خانه‌به‌دوشی جز شهادت نیست اما کاش فکری هم برای دل ما می‌کردی... یک دل سیر ندیدیمت و دیدارمان افتاد به قیامت.... رفیق شفیقت_محمد_ را که دیدی سلام مرا هم برسان. سه‌سالی میشود که منتظر رسیدنت مانده... پی نوشت : پست اینستاگرام خواهر شهید اصغر پاشاپور و (شهید پاشاپور برادر همسر شهیدپورهنگ بودند)🕊🕊
بارانی اسـت که بر هرڪـس نمی‌بارد... 📎شهید اصغرپاشاپور رزمنده جبهه مقاومت ساکن شهر ری و از اولین نفراتی بود که به همراه حاج قاسم سلیمانی به منظور دفاع از حرم اهل بیت (ع) به سوریه رفت و نهایتا روز گذشته پس از گذشت یک ماه از شهادت سردار سلیمانی در حلب سوریه به فرماندهان و همرزمان شهید خود پیوست. 🌷
ای پر گشوده به آسمـان عشـق تو رفتـه ‌ای ... امـا ردّ پای تـو بر رود زمان جاری است ...😭 🌷🕊 ای پر گشوده به آسمـان عشـق تو رفتـه ‌ای ... امـا ردّ پای تـو بر رود زمان جاری است ...😭 🌷🕊
نمی ‌رسد بہ خداحافظی زبان از بغــض خوشا بہ حال تـو ڪہ مسافـر بهشتی ... 🌷🕊🕊 @sardarbakery
سرداران ورزمندگان عاشورایی
💠 قسمت 5⃣ ♦️بودنش قابل باور نیست حمله اخیری که در سوریه اتفاقا افتاد را من مدام پیگیری می کردم. با
💠 قسمت 6⃣ ♦️آخرین دیدار آخرین باری که برادرم را دیدیم دو سال پیش عید فطر بود که به ایران آمده بود. مادرم به شدت وابسته به اصغر بود و همه این را می دانستند. برای همین وقتی ابراز دلتنگی می کردند برادرم می گفت من نمی توانم کارم را رها کنم، شما بیایید سوریه. وقتی هم که پدر و مادر آنجا می رفتند مادرم می گفت بعضی روزها سه چهار ساعت می توانیم او را ببینیم.    ♦️*شوخِ مهربان خیلی حضور ذهن ندارم ولی خصوصیاتی هست که بین شهدا مشترک است مثل مهربانی. اصغرآقا بسیار مهربان بودند و سعی می کردند مهربانی را با شوخ طبعی ابراز کنند. وقتی خاطراتشان را بیان می کردیم خنده روی لبمان می آمد از لحظات خوشی که ایجاد می کرد.    ♦️*چه عاقبتی بهتر از شهادت وقتی همسرم شهید شد با اینکه خودم روحیه قوی ای داشتم و راه شهادت را قبول دارم اما برادرم با جدیت می گفت ناراحت نباشی ها چه عاقبتی بهتر از اینکه کسی با شهادت برود؟ حرف هایش برایم آرامش بخش بود. با اینکه اصغر با همسرم رفیق صمیمی بودند و هر گاه یکی را کار داشتیم و پیدا نمی کردیم با دیگری تماس می گرفتیم چون می دانستیم کنار هم هستند.  ♦️*دیشب شب سختی بود مادرم ناراحتی قلب دارند. برای همین دکتر سفارش کرده بود خیلی آرام باید خبر شهادت را بدهیم. دیشب همه خبر داشتند جز مادرم. شب سختی بود. امروز که آرام آرام خبر را دادیم خیلی ارام برخورد کردند و به نظرم آمد بهشان الهام شده بود. الان هم اشک می ریزند اما احساس افتخار از شهادت اصغر آقا در چهره شان نمایان است.    🌷🕊🕊
🔹پست اینستاگرامی همسر شهید مدافع حرم و خواهر شهید مدافع حرم روزی که آمد خواستگاری، رو کرد به مادر و گفت: _من مادر ندارم، میشه شما مادرم بشید؟ مادرش شد و مثل پسر خودش دوستش داشت. بعد از شهادتش همه او را با مادر شهید اشتباه می‌گرفتند. آن‌قدر مادر شهید صدایش زدند که بالاخره یک روز خودش هم شد مادرِ شهید... 📎 پ.ن: قرار و آرامش دل مادران شهدا صلوات🌷 🕊🕊
خبر آمد ... که از سیاهی شام ؛ نور صبحی سپید آوردند پیکر مطهر در منطقه غرب حلب با تروریست‌ها مبادله شده و به میهن برمی‌ گردد @sardarbakery
🔴 لحظه تبادل پیکر شهید اصغر پاشاپور و یک شهید دیگر در غرب حلب با دو اسیر تروریست 🕊🕊
📸پیکر «شهید پاشاپور» همرزم سردار شهید سلیمانی به معراج شهدای تهران رسید. 🌷 🕊🕊
📸معراج شهدا هم اکنون نائب زیاره هم دوستان عزیز سنگرشهدا مراسم وداع با 😭🕊🕊
💢 مستند زندگی نامه تهیه شده توسط سپاه حضرت سیدالشهداء ‌‌(ع) استان تهران🕊🕊
نه طبق مــُد دوستتان دارم!! نه به حکمِ سُنت! همه چیز بنا بــر فطرت است .. خــوب‌ ها دوست ‌داشتنی ‌اند مثـل شما ..... 🌷🕊🕊
ما خيــــر نديديم از اين خانہ تكانــــے اي كاش كســـے بود، كہ دل را بتــكاند 🌷 🕊 @sardarbakery
نمی ‌رسد بہ خداحافظی زبان از بغــض خوشـا بہ حال تـو ڪہ مسافـر بهشتـی 📎پ ن: دوشهید و دو رفیق در یک قاب،۳۱شهریور سالروز شهادت شهیدپورهنگ،و سالروز ولادت شهید پاشاپور... 🌷 🕊🕊 @sardarbakery
نمی ‌رسد بہ خداحافظی زبان از بغــض خوشا بہ حال تـو ڪہ مسافـر بهشتی ... 🕊🌹🕊
❤️ عیبـے ندارد خاڪ هم باشے قبول است... یڪ چفیہ و یڪ ساڪ هم باشے قبول است... برگرد تنھا یڪ بغل باباے من باش ... 🕊🌹🕊
رفیقان راه سعادت... از قافله های شهدا جاماندیم رفتند رفیقان و چه تنها ماندیم افسوس که در زمانه دلتنگی مجروح شدیم اسیر دنیا ماندیم 🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ نبودنهایےهست که هیچ بودنے جاےِ آن را پُر نمیکند نمیدانم چطور چرا چگونه دوست داشتنت درمن جوانه زد نمیدانم از کِے دلتنگ و بےتابت شدم اما این را خوب میدانم که خیلے وقت است که نیستے که ندارمت کاش امشب اتفاق تازه اے مےاُفتاد و خدا نام‌تو را در فالِ حافظ من قرار میداد دلم سرزده آمدنت را میخواهد که دست دلتنگے را بگیرے و راهےاش کنے برود و دست از سرِ من بردارد بوےِ عطرت بپیچد دوباره پُر شوم از هواےِ تو ردِّ پایِ باران چشمانم را بگیریم مثلِ همان روز که چشم در چشم قاب عکست شدم و با نم نم شبنم چشمانم چشم در چشم تو گل لبخند بر لبانم نشست.... 🕊🌹🕊
●بچه های یگان حاج اصغر یک سر و گردن از هر نظر از بچه های سایر یگان ها بالاتر بودند. اصلا یگان ها اسم داشتند و این یگان هم اسم داشت اما همه به نام حاج اصغر می شناختندش،«فوج حاج اصغر». نوجوانی سوری بود به اسم محمد که بعدا اسم جهادی کمیل را گرفت. ●محمد معنای واقعی بود.پدر و مادرش در فوعه و کفریا در محاصره بودند و خبری ازشان نبود و وضع مناسبی نداشتند. حاج اصغر محمد را جذب کرده و زیر بال و پر گرفته بود. یک جور هایی برایش هم برادر بود ، هم پدر و هم فرمانده. در مدت کوتاهی ، محمد که حتی تحصیلات دانشگاهی نداشت تبدیل شد به کمیلی که نخبه کار اطلاعات عملیات بود. آن هم اطلاعات جنگ های چریکی و شهری که بسیار پیچیده است. ‌●فرمانده منطقه میگفت من روز اولی که یگان را به حاج اصغر تحویل دادم نه یک قبضه اسلحه به او دادم و نه یک دستگاه خودرو. ... 🕊🌹🕊
نمی ‌رسد بہ خداحافظی زبان از بغــض خوشـا بہ حال تـو ڪہ مسافـر بهشتـی 📎پ ن: دوشهید و دو رفیق در یک قاب،۳۱شهریور سالروز شهادت شهیدپورهنگ،و سالروز ولادت شهید پاشاپور... 🕊🌹🕊
خوشا آنان که در راه رفاقت رفیق با وفا بودند و رفتند ... 🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ نبودنهایےهست که هیچ بودنے جاےِ آن را پُر نمیکند نمیدانم چطور چرا چگونه دوست داشتنت درمن جوانه زد نمیدانم از کِے دلتنگ و بےتابت شدم اما این را خوب میدانم که خیلے وقت است که نیستے که ندارمت کاش امشب اتفاق تازه اے مےاُفتاد و خدا نام‌تو را در فالِ حافظ من قرار میداد دلم سرزده آمدنت را میخواهد که دست دلتنگے را بگیرے و راهےاش کنے برود و دست از سرِ من بردارد بوےِ عطرت بپیچد دوباره پُر شوم از هواےِ تو ردِّ پایِ باران چشمانم را بگیریم مثلِ همان روز که چشم در چشم قاب عکست شدم و با نم نم شبنم چشمانم چشم در چشم تو گل لبخند بر لبانم نشست.... 🌷 🕊🌹🕊
نمی ‌رسد بہ خداحافظی زبان از بغــض خوشـا بہ حال تـو ڪہ مسافـر بهشتـی .. 🕊🌹🕊
●بچه های یگان حاج اصغر یک سر و گردن از هر نظر از بچه های سایر یگان ها بالاتر بودند. اصلا یگان ها اسم داشتند و این یگان هم اسم داشت اما همه به نام حاج اصغر می شناختندش،«فوج حاج اصغر». نوجوانی سوری بود به اسم محمد که بعدا اسم جهادی کمیل را گرفت. ●محمد معنای واقعی بود.پدر و مادرش در فوعه و کفریا در محاصره بودند و خبری ازشان نبود و وضع مناسبی نداشتند. حاج اصغر محمد را جذب کرده و زیر بال و پر گرفته بود. یک جور هایی برایش هم برادر بود ، هم پدر و هم فرمانده. در مدت کوتاهی ، محمد که حتی تحصیلات دانشگاهی نداشت تبدیل شد به کمیلی که نخبه کار اطلاعات عملیات بود. آن هم اطلاعات جنگ های چریکی و شهری که بسیار پیچیده است. ‌●فرمانده منطقه میگفت من روز اولی که یگان را به حاج اصغر تحویل دادم نه یک قبضه اسلحه به او دادم و نه یک دستگاه خودرو. ... 🕊🌹🕊
خوشا آنان که در راه رفاقت رفیق با وفا بودند و رفتند ... 🕊🌹🕊