دلی که در دو جهان جز تو هیچ یارش نیست ،
گَرَش تو یار نباشی ، جهان به کارش نیست
چنان ز لذت دریا پُر است کشتی ما
که بیم ورطه و اندیشهی کنارش نیست
کسی بسانِ صدف واکند دهان نیاز
که نازنین گهری چون تو در کنارش نیست
خیال دوست ، گلافشانِ اشک من دیدهست
هزار شکر که این دیده شرمسارش نیست
نه من ز حلقهی دیوانگان عشقم و بس
کدام سلسله دیدی که بیقرارش نیست ؟
سوار من که ازل تا ابد گذرگه اوست
سری نمانْد که بر خاک رهگذارش نیست
ز تشنهکامی خود آب میخورد دل من
کویر سوختهجان منّت بهارش نیست
عروسِ طبع من ای سایه ! هرچه دل ببرد ،
هنوز دلبری شعر شهریارش نیست ...
#هوشنگ ابتهاج
@sardarbakery