eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
218 دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
14.6هزار ویدیو
102 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
بہ رسم با ادبان احتـرام اضافہ ڪنیم براے عـرض ارادٺ قیـام اضافہ ڪنیم بہ سمٺ حضرٺ ارباب خم شویم همہ بہ ذڪرصبح ڪمےهم سلام اضافہ ڪنیم سلام ارباب خوبم✋🌸 @sardarbakery
پروردگارا امروز را نیز با نام تو آغاز می‌کنم که روشنگر جان است کمک کن تا داستان زندگی‌ام را به همان زیبایی بیافرینم که تو جهان را آفریدی. کمک کن تا هرکاری را در زندگی به آیین مهر و مهربانی تبدیل کنم کمک کن تا به جای تسلی خواهی، تسلی بخشم و به جای درک شدن درک کنم. زیرا پیدا کردن در گم کردن است کمک کن تا دانش خویش را افزون کنم کمک کن تا عشق را با تمامی انسانها و گونه‌های خلقتت در این راه سهیم شوم. آمیــــن... 🌸✨🌸✨🕊✨🌸✨🌸
دستانم لايق شڪوفہ هاى اجابت نيستند اما از آنجايى ڪہ پروردگارم را رحمان و رحيم ميشناسم بہترينہا را برايتان طلب میکنم @sardarbakery
محل‌اسٺقرار بهدارےو درمانگاھ لشڪردر سمٺ‌راسٺ‌ورودے پادگان، نزدیڪ‌چادرفرماندهےبود. در چادر بودم‌ڪھ‌از بیرون چادرڪسےمرابھ‌اسم صداڪرد. بیرون‌ڪھ‌آمدم آقا مهدےرا جلو چادرٺداڪاٺ‌بهدارےدیدم. سرگونےرابایڪ‌دسٺ‌گرفٺھ‌بود وبا دسٺ‌دیگرش لاےنان‌خوردھ‌ها را مےگشٺ.ٺاآخرقضیھ‌را خواندم. سلام‌ڪردم، جواب سلامم را دادوٺڪھ‌نانےرا ازگونےبیرون آورد وبھ‌من‌نشان‌داد وگفٺ: ـ برادر رحمان! این‌نان رامیشود خورد؟! بلھ، آقامهدےمیشود.دوبارھ‌دسٺ درگونےڪردوٺڪھ‌نان‌دیگرے را از داخل‌گونےبیرون‌آورد.ـ این‌را چطور؟ آیا این‌راهم میشود اسٺفادھ‌ڪرد؟من‌سرم راپایین انداخٺم. چھ‌جوابےمیٺوانسٺم بدهم؟ آقا مهدےادامھ‌داد. ـ الله بندھ سے*... پس‌چراڪفران نعمٺ‌مےڪنید؟... آیاهیچ میدانیدڪھ‌این نانها باچھ‌مصیبٺے از پشٺ‌جبهھ‌بھ‌اینجامیرسد؟..هیچ میدانیدڪھ‌هزینھ‌رسیدن هر نان از پشٺ‌جبهھ‌بھ‌اینجاحداقل‌دھ‌ٺومان اسٺ؟چھ‌جوابےداریدڪھ‌بھ‌خدا بدهید؟ بدون آنڪھ‌چیزدیگرےبگوید سرش را به زیر انداخٺ‌و ازچادرٺدارڪاٺ دور شد و مرا با وجدان بیدار شدھ‌ام‌ٺنها گذاشٺ. منبع:ڪٺاب «خداحافظ سردار»، نوشٺھ‌سید قاسم ناظمے، چاپ سوم، ص 25 * تڪیھ‌ڪلام شهید باڪرےبھ‌معنے«بندھ‌خدا» @sardarbakery
در غم تو ،نه خاکت سرد بود تا آرام شویم... و نه اربعینت باعث شد تا یادت در خاطرمان کمرنگ شود. شک ندارم تا زنده ایم قسمتی از قلبمان را به نامت زده اند. 🔺حاج قاسم به خدا بگو اگه لیاقت هم نداریم، به دل تنگمان برای تو مارا ببخشد و بطلبد... 😭🕊🕊 @sardarbakery
نه فاتح و نه سپهبد ، نه ذوالفقار و نه سردار برای نـام تـو تنـها " شهیـد " بود سزاوار 🌷🕊🕊 @sardarbakery
جاذبه خاڪ، تن را به پایین مۍڪشد وجاذبه آسمـٰان: روح را به بالا، وانسان در حیرت میان این دو جاذبه، راه خود را به سوۍِحق بـٰاز مۍشنـٰاسد. . @sardarbakery
▫️وحید ۴ سال در سوریه از حرم دفاع کرد و بخاطر شایستگی‌هایی که داشت حاج قاسم او را به نزد خود فرا خواند و توفیق همراهی با خود را به او داد. و از آن پس او را به عنوان محافظ حاج قاسم می شناسند. ▫️ وحید جانباز شیمیایی بود و ریه اش به شدت مشکل داشت و فقط برادرش از آن خبر داشت این روزها اگر پای درد و دل پدرش بنشینید از چند چیز سخن می گوید از دلتنگیش نسبت به فرزند با ایمان و جوانش و از غصه هایی که نسبت به نامزد وحید دارد نامزدی که عمر نامزدی او دو ماه بیشتر نبود. 📎امنیت و عزت امروزمان را مدیون و امثال او هستیم 🌷🕊🕊
▫️من در مقطعی این توفیق و لیاقت را پیدا کردم که در جنگ با داعش در عراق، همرزم شهید هادی طارمی باشم. آنجا هادی را که دیدم، پرسیدم: از حاج قاسم چه خبر؟ گفت: "الحمدلله سالم و سلامت است." ▫️آن روز توانستم به دستبوسی سردار بروم. به هادی گفتم: حاج قاسم اجازه میده باهاش عکس بگیرم؟ گفت: "حاج قاسم بزرگتر از این حرف‌هاست. عکس که چیزی نیست. حتی اجازه میده باهاش غذا بخوری." ▫️هادی مرا پیش سردار برد و به‌عنوان یک مدافع حرم هم‌محله‌ای به ایشان معرفی کرد و حاج قاسم هم خوشحال شد. آن روز بیش از هر چیزی،‌ به این افتخار کردم که یکی از بچه‌های شادآباد،‌ محافظ سردار سلیمانی است. شاید باورتان نشود، آن روز من سر سفره صبحانه حاج قاسم نشستم و از دست خودش لقمه گرفتم.» ▫️«هادی می‌گفت: من هر روز از دست حاج قاسم،‌ لقمه متبرک می‌گیرم. این به‌جای خود اما نکته مهم، صمیمیت سردار با نیروهایش بود. سردار حتی خودش لقمه در دهان نیروهایش می‌گذاشت. ✍به روایت همرزم شهید 📎محافظ رشید حاج قاسم سلیمانی 🌷🕊🕊
یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم. اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر کاوه. کم مانده بود سکته کنم ؛ سر محمود شکسته بود و داشت خون می آمد. با خودم گفتم: الان است که یک برخورد ناجوری با من بکند. چون خودم را بی تقصیر می دانستم ، آماده شدم که اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش را بدهم. او یک دستمال از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو زخم سرش و بعد از سالن رفت بیرون. این برخورد از صد تا توی گوشی برایم سخت تر بود. در حالی که دلم می سوخت ، با ناراحتی گفتم: آخه یه حرفی بزن ، همانطور که می خندید گفت: مگه چی شده؟ گفتم: من زدم سرت رو شکستم ، تو حتی نگاه نکردی ببینی کار کی بوده ، همان طور که خون ها را پاک می کرد ، گفت: این جا کردستانه ، از این خون ها باید ریخته بشه ، این که چیزی نیست. چنان مرا شیفته خودش کرد که بعدها اگر می گفت بمیر ، می مردم ... سردار شهید محمود کاوه
شهید جواد جهانی یک دختر ۳ ساله و یک پسر۵ ساله به‌‌نام‌های فاطمه و علی دارد اوایل به‌خاطر بچه‌های کوچکش نمی‌خواستم که به سوریه برود و او مرا به خانه شهیدان می‌برد تا با مادران آنها صحبت کنم و راضی شوم چون پسرم دوست داشت که من راضی باشم. من اوایل به او می‌گفتم دو فرزند کوچک داری که به تو احتیاج دارند اما می‌گفت مادر، من اگر نروم شما اینجا نمی‌توانید راحت باشید من و این و آن باید برویم تا شما آسایش داشته باشید کسی برای حفاظت از حرم حضرت زینب س نیست و این وظیفه ما است، باید برویم تا یک آجر از حرم حضرت زینب س کم نشود. شهیدجواد جهانی در وصیتنامه خوداز مسئولان شهر تقاضا کردکه پیکرش را بعداز شهادت در محل پارک خورشید مشهد یا ارتفاعاتی که در مجاورت میدان سلمان مشهد است به خاک بسپارند تا شاید به احترام وجود پیکر شهیدی در آن منطقه برخی از ناهنجار های اجتماعی رعایت شود همسر بزرگوار شهید چندماه بعد ازدفن همسر شهیدم دخترجوانی درحالی که ‌اشک میریخت نزد من آمد و گفت اتفاقی به همراه دوستش سر مزار او رفته و شروع به درد دل کرده است که شب خواب شهید را می‌بیند و بعد از آن به کلی تغییر می‌کند و محجبه می‌شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️وصیت شهـید از زبان خودش جسمم را بہ خاڪ و روحــم را بہ خدا و راهـم را بہ آیندگان می سپارم ... 🌷🕊🕊