eitaa logo
به یاد سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
1.5هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
49 فایل
یادت سردار عزیز همیشه در قلبمان میماند وخونت هرلحظه میجوشد و همه را انقلابی میکند🌾🌾 در کنار اولیاءاللّه ماراشفاعت کن❤❤ شهادتت مبارک #پدرجان کپی از مطالب کانال به هر شکل آزاد است
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁سه ماه بود ولی انگار سه روز گذشت و تمام شد... آن سال هیچ چیزی از تابستان نفهمیدم... هیچ کاری انجام ندادم که برای کسی تعریف کنم... 🍁شب و روز را بهم می دوختم و زمان مثل برق و باد می گذشت... مدرسه ها که شروع شد... درست همان روزهای اول، معلممان آمد و گفت همین حالا سر کلاس باید انشاء بنویسید... 🍁یک برگه ی سفید به همه داد و رفت سمت تخته سیاه و نوشت :تابستان خود را چگونه گذراندید؟ . . 🍁خودکار را دست گرفته بودم و برگه ی سفید را نگاه می کردم...تمام روزهای تابستان را مرور کردم... هیچی برای نوشتن نداشتم... هیچی... 🍁 فقط و فقط به این سه ماه فکر می کردم و روزهایی که بیهوده گذشته بود... اولین نفر اسم من را خواند... رو به روی معلم ایستادم... گفت با صدای بلند بخوان ولی من سکوت کردم... 🍁چه چیزی بدتر از اینکه حرفی برای گفتن نداشته باشی... من ماندم و نگاه پر معنی معلم ... . . 🍁حالا که خوب نگاه می کنم زندگی بی شباهت به تابستان نیست ... زندگی هم زود می گذرد... خیلی زود... 🍁تمام که شد ، شاید معلم آسمان ها به همه یک برگه ی سفید بدهد و بگوید " زندگی خود را چگونه گذراندید"😞 . . 🍁آن جاست که تمام زندگیت را مرور می کنی ... 🍁آن جاست که دیگر نباید به برگه ی سفید خیره شوی ... 🍁دیگر وقت نوشتن است ... دیگر جریمه اش نگاه پر معنی معلم نیست ... 🍁من هنوز به برگه های سفید فکر می کنم... به اینکه قرار است چه چیزی بنویسم و برای معلم آسمان با صدای بلند بخوانم... ⚡️⚡️ راستی "زندگی خود را چگونه گذرانده اید http://eitaa.com/bachehshei
📚 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 ❇️یکی از مشهد می فرمود : 💠روزی در مرحوم حجت الاسلام سید یونس بودیم ، جوانی آمد و مسئله ای پرسید . 🔴گفت مادرم را دو روز پیش کردم هنگامی که وارد شدم و جنازه مادرم را گرفته خواستم او را روی خاک بگذارم کیف کوچکی که اسناد و مدارک و مقداری و چک هایی در آن بوده از جیبم میان قبر افتاده آیا اجازه می دهید قبر کنیم تا مدارک را برداریم و تقاضا کرد که نامه ای به قبرستان بنویسند که آنها اجازه نبش قبر بدهند ، ایشان فرمود همان قسمت قبر را که می دانید مدارک درآنجاست و مدارک را بردارید و نامه ای برای او نوشت . 🔵بعد از چند روز آن را دوباره در منزل آقای اردبیلی دیدم ، آقا از او پرسیدند آیا شما را انجام دادید و به نتیجه رسیدید ، او و مضطرب بود و جواب نداد . 🔴بعد از آنکه دوباره کردند گفت : وقتی قبر را نبش کردم دیدم سیاه باریکی دور گردن مادرم زده و دهانش را در دهان مادرم فرو برده و مرتب او را می زند ، چنان وحشتناکی بود که من ترسیدم دوباره قبر را پوشاندم . 🔵از او پرسیدم آیا کار از مادرت سر می زد ❓ 🔴گفت من چیزی بخاطر ندارم ولی همیشه پدرم او را می کرد زیرا او در ارتباط با بی پروا بود و با سر و روی باز با مرد نامحرم روبرو می شد و بی پروا با او سخن می گفت و در پوشش و رعایت قوانین اسلامی را نمی کرد . با نامحرمان می کرد و می خندید و از این جهت مورد و سرزنش پدرم بود. . 🌹حضرت رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) : 🌸یکی از گروهی که وارد می شوند زنان هستند که برای فتنه و مردان خود را آرایش و می کنند . 📚( کنزالعمال ، ج 16 ، ص 383 ) https://eitaa.com/bachehshei