eitaa logo
لبیک یا مهدی عج
435 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.9هزار ویدیو
38 فایل
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم🌸 🌱السَّلامُ عَلَیڪ یا فاطِمَةَ الزَّهرا(س) . 🌷روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران تا از دلم بشویی غم های روزگاران ❤️اللهم عجل لولیک الفرج❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
لبیک یا مهدی عج
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاط
🦋 ...یقین داشتم که حتماً سرّی در این امر نهفته است. به محمّدحسین گفتم:«مسائلی که امشب اتفاق افتاد، ذهن مرا خیلی مشغول کرده است.🤔 این همه حوادث نمی تواند اتفّاقی باشد. من هنوز هم باور نمی کنم که این قدر راحت توانسته باشیم کاری به این مهمّی را انجام دهیم؛ همان کاری که امیری به خاطرش شد. خواهش می کنم بگو قضیه از چه قرار است» محمّدحسین سرش را پایین انداخته بود و از پاسخ طفره می رفت.من با حالت تضرّع و اصرار زیاد سؤالم را تکرار کردم. سرش را بلند کرد و به صورت من نگاه کرد. وقتی چشم هایش را پر از اشک دیدم دیگر نتوانستم حرفی بزنم.🤭 او.مثل همیشه جای دنجی را پیدا کرد و به ایستاد و مشغول شد. ((تکلیف من)) آن روز هواپیما های عراقی مقرّ را بمباران کردند. تعداد زیادی از بچّه ها زخمی شدند. محمّدحسین با همان متانت همیشگی بچّه ها را به دعوت می کرد و سعی داشت تا آن ها را آرام کند. وقتی هواپیماها رفتند و اوضاع کمی بهتر شد، تصمیم گرفتیم مجروحان را به عقب منتقل کنیم. محمّدحسین هم می خواست همراه بچّه ها برود و کمک کند، امّا من اصرار داشتم که در منطقه بماند؛ گفتم:«آقا جان!...شما دیگر برای چی میخواهید بیایید؟ بهتر است همین جا باشید.» او با ناراحتی گفت:«تو چرا اینقدر اصرار داری که من نیایم؟» گفتم:«خب بالاخره هرچه باشد شما به آشنا تر هستید، این جا هم کسی نیست. بیشتر بچّه ها زخمی شدند، آن ها هم که سالم هستند به اندازه کافی منطقه را نمی شناسند.» در جوابم گفت:«بنا نیست ما تکلیفمان را فقط در یک جا انجام دهیم. برای من نه زمان می شناسد، نه مکان و الان از همه چیز واجب تر انتقال این مجروحان به عقب است.» این را گفت و همراه زخمی ها به عقب رفت. 💠 ناز پرورد تنعّم نبرد راه به دوست شیوه رندان بلاکش باشد
7.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☜ بعضیا عاشق میشن، میفتن به گدایی عاطفه! بعضیا هم عاشق میشن ... و باهاش بزرگ میشن، قدرتمند ☜ میشن!