eitaa logo
🌱سَردارِدلـ³¹³ــها🇮🇷
486 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
38 فایل
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم🌸 🌱السَّلامُ عَلَیڪ یا فاطِمَةَ الزَّهرا(س) . سرنوشت مقلدان خمینی چیزی جز شهادت نیست 🇮🇷🇸🇩🇮🇷 🌷دعا واسه فرج امام زمان عج فراموش نشه🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 (( من جایگاه خودم را دیده ام ! )) حرفی را که یک شب توی خانه به طور خصوصی به من گفت ،فراموش نمیکنم . من بودم و به مرخصی آمده بودم . نیمه های شب رسیدم . در خانه پدرمان اتاقی بود که هر وقت من با نیمه شب از می آمدیم ،برای اینکه اهل خانه بیدار نشوند ،بی سر و صدا به آنجا میرفتیم . آن شب من خیلی خسته بودم و زود آماده خواب😴 شدم . هنوز یک ساعتی نگذشته بود در اتاق باز شد و آقا محمّد حسین آمد تو . هر دو از دیدن یکدیگر خوشحال شدیم 😊. من بلند شدم ، با ایشان روبوسی کردم و بعد هر دو نشستیم و مشغول صحبت شدیم . هم محمّدحسین خسته بود ، هم من . زیاد نمیتوانستیم بیدار بنشینیم . محمّد حسین پتویی برداشت و به گوشه ای از اتاق رفت ،خوابید و طبق عادت همیشگی اش پتو را روی سرش کشید . من هم سر جای خودم رفتم . ده دقیقه ای نگذشته بود که سرش را از زیر پتو بیرون آورد و بی مقدمه گفت :« هادی ! هیچ وقت تا به حال شده جایگاه خودت را ببینی ؟ » من حقیقتا یکّه خوردم 😳. گفتم :« یعنی چه جای خود را ببینم ؟!» گفت :« یعنی جای خودت را ببینی که چطور هستی ، کجا هستی ؟» من که اصلا سر از حرف هایش در نمی آوردم🤔 ، با تردید گفتم :« نه !» گفت :« من جای خود را دیدم . می دانم کجا هستم .» نمی فهمیدم چه می گوید.😐 از طرفی خسته بودم و خوابم می آمد ‌. گویا محمّدحسین نیز متوّجه شد،چون دیگر‌حرفش را ادامه نداد. بعدها وقتی بیشتر به صحبت های آن شب فکر کردم،خیلی از رفتار خودم پشیمان شدم. ناراحت بودم که چرا پافشاری نکردم و از محمّدحسین معنی حرف هایش را نپرسیدم،😔 احساس بی لیاقتی میکردم،واقعا فرصت نابی را از دست داده بودم،چون حتما اسرار زیادی در آن حرف ها نهفته بود.✨ 💠اسرار ازل را نه تو دانی و نه من وین حرف معما نه تو خوانی و نه من 💠هست از پس پرده گفت و گوی من و تو چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من ♦️به روایت از "محمد هادی یوسف الهی"