eitaa logo
🌷سردارقلبم🌷
823 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
2.9هزار ویدیو
58 فایل
🕊﷽ 🕊 🦋چشمـان خلیج فاࢪس بارانے شد 🕊حال خـزر از غمے پریشانے شد 🦋از ساعت ابتدایی پࢪ زدنش 🕊نقاش دل همه سـلیمانے شد تبادل @yadeshbekheyrkarbala 🗯کپی به شرط دعای شهادت🥀🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
"احمد" و قاسم پسر خاله بودند. دوتایی پول هایشان را گذاشتند روی هم، یک ساعت کوکی خریدند برای سهراب. طفلی وقتی ساعت را دید کلی ذوق کرد. همان‌طوری که داشت به کوک ساعت ور میرفت و از صدای زنگش کیف میکرد بهش گفتند:《اگه ساعت رو کوک کنی روی پنج صبح و بلند بشی خراب نمیشه.》 حرفشان را خوانده بود. کوکش کرده بود سر ساعت پنج. هر صبح که بیدار می شد قاسم میگفت:《حالا که پاشدی نماز صبح رو هم بخون.》 شگردش بود بلد بود چطوری برادر کوچکترش را برای نماز صبح بیدار کند. ((شهید ''احمد سلیمانی'' که در مهرماه 1363 در میمک به شهادت رسید.)) 🎙راوی: یوسف افضلی 📚منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص 11 🔷️ کتاب 🔷️ خاطراتی جذاب و خواندنی از زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی + متن کامل 🔶️ رقعی | 256 صفحه 🔶️ ❀کانال سردارقلـــــ❤️ـــــبم @sardareghalbam 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
شب عملیات قبل از اینکه به خط بزنیم آمد و گفت: «من خودم باید همراه نیروها برم.» خیلی موافق نبودم. گفتم:« جانشین رو بفرست.» اصرار کرد و گفت: « نه باید خودم برم.» رمز عملیات که اعلام شد همراه نیروها زد به خط. دشمن آتش شدیدی میریخت. گردان سلیمانی خط اول را شکستند و راه افتادند سمت خط دوم. چیزی نگذشته بود که خبر رسید فرمانده گردان شهید شده. چند نفر را فرستادم و گفتم هر جور شده بیاورندش عقب. توی اورژانس سوسنگرد دیدمش. بیهوش بود. تیر دوشکا دست راستش را آش و لاش کرده بود و بند به استخوان. ترکش هم خورده بود به سینه اش. خونریزی داشت. گفتم آمبولانس بیاید و بفرستندش اهواز. بیست روز بعد عملیات قاسم را در قرارگاه دیدم. از اهواز برده بودندش تهران و آنجا جراحت دستش را ترمیم کرده بودند. هنوز خوبِ خوب نشده بود و با دست آویزان به گردان برگشته بود منطقه. معطل نکردم و همان جا او را به آقا محسن رضایی معرفی کردم. گفتم: « این آقای سلیمانی هم شجاعه هم مقتدر. از پس اداره یک تیپ نیرو به راحتی برمیاد.» آقا محسن هم حکم فرماندهی تیپ ثاراللّٰه «علیه السلام» را برایش نوشت. 🎙 راوی: سردار مرتضی قربانی 📚 منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص 15 🔷️ کتاب 🔷️ خاطراتی جذاب و خواندنی از زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی + متن کامل 🔶️ رقعی | 256 صفحه 🔶️ ❀کانال سردارقلـــــ❤️ـــــبم @sardareghalbam 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
رفته بود که کرمان درسش را ادامه بدهد، اما جوانی نبود که بخواهد عاطل و باطل بگردد. کنار درس و مشق گشت دنبال کاری تا لقمه حلال در بیاورد. هتل کسری نیرو می خواست. هنوز یکی دو هفته نگذشته به چشم همه آمد. رئیس هتل نه به اندازه یک گارسون که بیشتر از چشم هایش به او اعتماد داشت. بعد انقلاب خیلی ها اهل احتیاط شدند، اما قاسم از قبلش هم رعایت می‌کرد. از همکارانش در هتل کسی یاد ندارد حتی تا یک بار غذایی را مزه کرده باشد. 🎙 راوی: حجت الاسلام عارفی 📚 منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص 12 🔹کتاب 🔹خاطراتی جذاب و خواندنی از زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی + متن کامل 🔸رقعی | 256 صفحه 🔸 ❀کانال سردارقلـــــ❤️ـــــبم @sardareghalbam 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃