@sardareghalbam
روایت عبودیت سردار شهید علی ماهانی
این جوان شب تا صبح عبادت و مناجات می کند من نمی دانم این چطور تا حالا شهید نشده؟
اولین بار که برای ملاقات پسرم ابوالفضل سنجری به بیمارستان شهید مصطفی خمینی تهران رفتم با علی آقا آشنا شدم که در عملیات منطقه سومار تیر به فکش خورده و به سختی مجروح شده بود.
آن روز شهید علی اکبر محمد حسینی همراه علی آقا بود که به او گفتم:
شما اگر می خواهید بروید من اینجا می مانم و از اینها مواظبت می کنم.
آنها رفتند من واقعاً نمی دانستم علی آقا اینقدر مؤمن است.
این را رزمندگانی که برای ملاقات به آنجا می آمدند به من گفتند.
خودم هم می دیدم که فقط قرآن می خواند و اصلاً به جایی دیگر توجه ندارد.
بعد از اینکه حالش مساعد شد از بیمارستان رفت اما باز هم مجروح شد.
این دفعه، چون آشنایی قبلی با او داشتم و می دانست که من مادر ابوالفضل هستم بیشتر صحبت می کرد.
من در آن بیمارستان کسی را ندیدم که علی آقا را بشناسد و یک ساعت در موردش حرف نزند.
یادم می آید خانمی که فرزندش هم اتاقی علی آقا بود می گفت:
این جوان شب تا صبح عبادت و مناجات می کند من نمی دانم این چطور تا حالا شهید نشده؟
خدا می داند همه کسانی که به جبهه رفتند ایده و عقیده ای داشتند به کسی بالاتر از فوق تصور ما اعتقاد داشتند.
راوی خدیجه موسوی مادر شهید ابوالفضل سنجری کتاب روز تیغ
#شهدای_کرمان
✍عیادت همیشگی و بعد از شهادت شهید محمدرضا عسکری از مادرش وقتی که مریض می شود.
🔹من هر وقت مریض می شوم و حالم خیلی بد است همان کسی که چندین سال پیش پرستار من بود و لباسهای من را می شست به عیادت من می آید .
🔸آری پسر شهیدم می آید بالای سر من و مادر خود را می بوسد.
🔹به اطرافیان خود می گویم پسرم آمد او را نگاه کنید.
🔸ولی کسی او را نمی بیند و لبخندی می زند و بر می گردد به سوی معبود خود و با من خداحافظی می کند.
#شهدای_کرمان