eitaa logo
🌷سردارقلبم🌷
775 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
64 فایل
🕊﷽ 🕊 🦋چشمـان خلیج فاࢪس بارانے شد 🕊حال خـزر از غمے پریشانے شد 🦋از ساعت ابتدایی پࢪ زدنش 🕊نقاش دل همه سـلیمانے شد تبادل @yadeshbekheyrkarbala 🗯کپی به شرط دعای شهادت🥀🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
InShot_۲۰۲۰۱۲۲۱_۱۸۵۵۲۳۸۴۵.jpg
حجم: 4.45M
فایل‌باکیفیت‌عکس‌بالا👆 شماهم‌میتونین‌بانشراین‌عکس ‌موجب‌هدایت‌خیلی‌ازجوونابشین...😍 مخصوص‌استوری👌 وتصویرزمینه‌گوشی🌹 @sardareghalbam
تازه نامزد کرده بود اومد پیش فرمانده اش گفت: سردار گفتش: جانم؟! گفت: سردار! اجازه ام رو بده برم سوریه سردار گفتش: میزارم ولی الان نه!🌱 گفت: سردار دارم زمین گیر میشم بذار برم!😔 می ترسید عشق به خانومش باعث شه نره برای دفاع از حرم...💔 🌱 🌹 🌹 @sardareghalbam
🌼تولد: ۱۸ / ۰۲ / ۱۳۷۲ 🌷شهادت: ۲۰ / ۰۳ / ۱۳۹۵ محل تولد: سمنان محل شهادت: سوریه مزار: امامزاده علی اشرف(ع) شهید دهه هفتادی/جوان مومن انقلابی عباس دانشگر در1372/2/18در سمنان چشم به جهان گشود عباس پسری مومن وانقلابی بود عباس در دانشگاه افسری وتربیت پاسداری امام حسین در حال دانش اموختگی بود وتازه دوماه از نامزدی اش میگذشت که هوایی شد واز دانشگاه افسریه به سوریه اعزام شد وبالاخره در1395/3/20درماه مبارک رمضان در جنوب حلب شربت شهادت نوشید و به دست مردم سمنان در امامزاده اشرف محلات به خاک سپرده شد 🌹 @Sardareghalbam
هدایت شده از 💓نبض عشق💓
🌹اکبر نسبت به ازدواج جوانان مجرد خیلی اهتمام داشت. بعضی مواقع به شوخی می گفت: من چهل تا داماد دارم. چون واسطه ازدواج چهل نفر شده بود. با خانمش صندوق خیریه ازدواج تشکیل داده بودند تا ازدواج های آسان را ترویج کنند. 🌹یک روز بهش گفتم: حاجی! بهتر نیست اسم دفتر محل کارمان را به “سر دفتر عقد و ازدواج” تغییر بدهیم. خیلی کم اتفاق می افتاد که د ردفتر مان عقد ازدواج بچه های سپاه برگزار نشود. یک بار که آقای ناطق نوری وزیر کشور وقت به دفتر مان آمد ، سه خطبه عقد برگزار شد. "شهید اکبر خرد پیشه شیرازی" ✍کتاب امیر دریا دل 📸دست نوشته شهید «مدافع حرم» برای همسرش در روز اعزام 💓نبض عشق 💝 ❤️ 🧡 💛 💚 💙 💜 💖 ═‌‌‌‌♥️ حرف دل ♥️═ ‌ ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══ @Nabzeshgh
2.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند .. تولد شهید عباس دانشگر مبارک🌹❤️
شهید عباس دانشگر فرزند مؤمن، هیجدهم اردیبهشت سال 1372 در شهرستان سمنان در خانواده‌‌ای متدین به دنیا آمد. او در همان کودکی شجاع و نترس بود پدرش او را به همراه خود به مسجد می برد حضور او در مسجد و بسیج باعث شد که رفتار و گفتارش با اخلاق اسلامی زینت داده شود. او در همان ابتدا با احکام اولیه و قرآن و تعالیم دینی آشنا شد. او خرداد 1395 در منطقه خلصه در حومه جنوبی استان حلب سوریه با موشک تاو آمریکایی به شهادت رسید. 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 شهید عباس دانشگر یکی از شهدای مدافع حرم دهه هفتادی است که روی نسل جوان امروزی تاثیر گذاری ویژه‌ای داشته است شهیدی که خود مصداق بارز تعبیر «جوان مؤمن انقلابی» در کلام مقام معظم رهبری شد. عباس متولد اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۲ از شهرستان سمنان است. حضور او در پایگاه و بسیج باعث شد که رفتار و گفتارش با اخلاق اسلامی آراسته شود. 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 لحظه شهادت عباس دانشگر نحوه به شهادت رسیدن عباس دانشگر عزیز از زبان سردار اباذری: “عباس بین در و دیوار سوخت” وقتی که اباذری هم کم آورد … تقصیر نداشت، عباس پنج سال، همیشه کنارش بود… اباذری راز را فاش کرد، راز شهادت عباس را… آخر میگویند تنها اباذری جسم پاره پاره عباس را دید. اباذری میگفت بچه ها رو قبل رفتن جمع کردم تو اتاقم گفتم 10نفرید مطمئن باشید که 2تا3نفرتون یا شهید میشن یا مجروح… گذشت… گفت از این جمع همشون هم قسم شده بودن که عباس رو عملیات ها نبرن و کلا مواظبش باشن این آخرین بار هم خطی که اینا بودن کلا 8 یا 9 نَفَر از بچه های دانشگاه امام حسین بودن که عباس خبر دار میشه بچه ها وضعیتشون خوب نیست. عباس و یه نَفَر دیگه با ماشین میرن جلو، یه جایی کنار دیوار پارک میکنه. وقتی خواستن بیان پایین، با موشک ضد تانک ماشین رو میزنن، تا پیاده بشه “بین در و دیوار” نارنجک منفجر میشه و میسوزه. حاجی گریه میکرد، شونه هاش میلرزید…حاجی گفت من جنازشو دیدم نه پهلو مونده بود…نه صورت… نه چشم…عباس خوش سیما بود، … سیمای قشنگشم گذاشت و رفت .. آره حقش بود مثل زهرا (س) شهید بشه، تو آتیش، بین در و دیوار با پهلو و صورت زخمی حاجی براش اسم گذاشت ‘’عباس، جوان مومن انقلابی’’ 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
🌷سردارقلبم🌷
شهید عباس دانشگر فرزند مؤمن، هیجدهم اردیبهشت سال 1372 در شهرستان سمنان در خانواده‌‌ای متدین به دنیا
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 بسم الرب الشهدا و الصدیقین اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 با
•✨وصیتنامه💫 سیاهی گناه چهره‌ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده،😔 حرکت جوهره ی اصلی انسان است و گناه زنجیر، من سکون را دوست ندارم.🫰 عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است، 🌱 سکونم مرا بیچاره کرده... در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی، دست و پایم را اسیر خود کرده، انسان کر می‌شود، کور می‌شود،🖤 نفهم می‌شود،🖤 گنگ می‌شود🖤 و باز هم زندگی می‌کند...😔 بعد از مدتی مست می‌شود و عادت می‌کند به مستی و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم😔 و درد نداشته باشیم. درد را انسانِ بی هوش نمی‌کشد، انسانِ خواب نمی‌فهمد، 🥀 درد را انسان با هوش و بیدار میفهمد...🍀 |وصیتنامه عرفانی اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
✅ مجموعه جدید خاطرات و محبّت های شهید عباس دانشگر 💠 خانم مهدیه مهدوی از استان خوزستان: من يك دختر دهه هشتادی، سرگرم تحصيل و دلخوش به رفاقت با همكلاسی هایم بودم، در زندگی ام يك دغدغه بزرگ داشتم، اون هم پدرم بود که مریضی حادّی داشت. هر چه در توان خانواده بود برای معالجه او هزینه کردیم ولی نتیجه نگرفتیم. دیگر چشم امیدمان به لطف و کَرم ائمه اطهار علیهم السلام بود. من از قبل شنیده بودم که اگر به شهدا اعتقاد قلبی داشته باشیم، به خاطر جایگاه بسیار رفیعی که نزد خداوند متعال و ائمه اطهار علیهم السلام دارند؛ واسطه گری می كنند و اگر مصلحت باشد دیر یا زود، مشكل گشايی می كنند. آن زمانی بود که من هنوز اعتقاد راسخی به شهدا نداشتم ولی يك روز به صورت كاملاً اتفاقی در يكي از كانال های فضای مجازی تصوير لبخند يك شهید من را مجذوب خودش کرد و چهره معنوی اش به من امید داد. بعد از آن چند باری تصویر شهید را دیدم. تصويرش در ذهنم نقش بست. برای من سؤال بود که چرا تصوير اين شهيد مرتب جلوی چشمانم ظاهر می شود؟ تا اينكه خواب عجيبی دیدم. در عالم رؤيا دیدم که روی صفحه گوشی ام عکس همان شهید است و من این تصویر رو به دوستان و آشنايان نشان می دهم و شهيد را معرفی می كنم. بعد از بيدار شدن، در ذهنم خوابی كه ديده بودم را مرور می كردم ولی هر چه فکر کردم نام شهید یادم نيامد. خدايا «دانشمند» بود «دانشسر» بود. «دانشور» بود. بالاخره در فضای مجازی جستجو کردم شهید «دانشمند» كه تصوير شهید عباس دانشگر رو ديدم و شناختم. از‌‌ اون روز به بعد، زندگی نامه شهید و محبت های شهيد به افراد مختلف را جستجو کردم و با مطالعه آن ها علاقه ام به شهيد دانشگر بيشتر شد. درباره رفاقتِ با شهدا خونده بودم ولی خجالت می كشيدم با شهدا حرف بزنم. آخر با این همه گناه چطوری با شهدا حرف می زدم. شهدا پاک و زلال اند ولی من اينطور نبودم. هر روز بیشتر درباره شهید می خواندم و با شهید مأنوس تر می شدم ولی جرأت حرف زدن با شهيد را نداشتم. چند ماه گذشت، قبل از اینکه با کانال هایی که مطالب آن ها درباره شهدا بود آشنا بشوم، فکر می کردم که شهدای مدافع حرم فقط به خاطر پول حاضر شدند به سوريه بروند و از مقام شهدا پیش خدا و ائمه اطهار عليهم السلام غافل بودم. با خودم گفتم: پس چرا از شهيد نمی خواهی كه برای حل مشكل پدرت كاری بكند! تو که از محبت شهيد دانشگر به دوستانش خبر داری! این شد که يك شب با شهید عباس حرف زدم. گفتم گويا تعبير خواب من اينست که تو می خواهی من شما را به ديگران معرفی کنم؟ چَشم من قول می دهم اين كار را انجام بدهم. دو روزی در فکر بودم كه چطور به قولی كه به شهيد دادم عمل بكنم. با خودم قرار گذاشتم از دوستان ام شروع کنم. اما يك ترسی در دلم بود. خیلی با خودم حرف زدم تا خودم را راضی کردم؛ ولی واکنش دوستانم را نمی توانستم پيش بينی بكنم. بالاخره خودم رو راضی کردم و بسم الله گفتم و شروع كردم. تصوير شهید رو با یکی از خاطرات اش در فضای مجازی برای آن ها فرستادم. ولی دوستانم هيچ واكنشی نشان ندادند. مدتی گذشت، خیلی به رفيق شهيدم عباس دانشگر التماس کردم و دعا و قرآن خواندم تا به خوابم بیاید. یك شب از ته دلم برای شهید صد صلوات فرستادم. با هر صلواتی اشک می ریختم و دلم حسابی شكست و با شهيد با سوز و گداز حرف زدم. به دلم افتاد که امشب شهيد به خوابم می آيد. خدا رو شکر همان شب شهید به خوابم آمد. در عالم رؤيا ديدم من و پدرم با شهید در هیئتی هستیم و همه عزاداری می كنيم. انگار همه چيز واقعی بود. چقدر شهيد عباس دانشگر در لباس عزای حضرت سيد الشهدا(ع) نورانی بود. از خواب بيدار شدم. اما حضور شهید با همان نورانيت را کنار خودم حس می کردم. رفتم آب خوردم. احساس کردم که با حضورش به من آرامش می دهد. بعد از همان خواب بود كه خدا رو شکر پدرم روز به روز بهتر شد. به مرور زمان حالش خوبِ خوب شد و من این اتفاق را اول از لطف خدا، بعد عنايت اهل بیت عليهم السلام و شهدا می دانم. الحمدالله به برکتِ رفاقت با شهید بعد از مدتی مشکل بیماری پدرم برطرف شد و تحوّلی در زندگی ما ایجاد شد و از همه مهمتر گویا شهید جزئی از اعضای خانواده ما شد و من صاحب یک برادر شهید و رفیقِ آسمانی شدم. بعد از آن اتفاق خوب در زندگی مان، در معرفی راه شهدا مصمم تر شدم. حالا شده بودم سفير شهدا. در این راه، بارها از طرف دوستانم مورد اذیّت قرار گرفتم ولی یك چیزی تو وجودم می گفت پا پس نکشم و در معرفی شهدا کوتاهی نکنم. نویسنده: مصطفی مطهری نژاد 🍃🌺🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌱🌷🌱 |«جوان مؤمن انقلابی» مادرش میگوید همسرش همیشه به پسرها می‌گفت: «شما باید با اسرائیل بجنگید و شهید شوید!» نامش هدیه روضه حضرت عباس علیه‌السلام بود...❤️‍🩹 پدرش در هیئت با آقا قرار گذاشته بود که نام پسرش را عباس بگذارد. و چه خوب شد که نامش را عباس گذاشتند. دهه هفتادی بود و وقتی رفت سوریه تا از حریم اهل بیت علیهم السلام دفاع کند و «عباس» بشود حدودا ۲۳ ساله بود🕊🍃 ۲۳ سال شاید برای ما کم باشد اما انگار عباس خوب می‌دانست که با همین کم، چگونه مسیر خود را تا بی نهایت بسازد. نه اینکه عباس همه چیز را بداند، نه... اما می‌دانست که نادانسته ها و نارفته ها همه بهانه ای هستند تا دستت را به ارباب ارواحنافداه بدهی و تمام زندگی‌‌ات را به او بسپاری✨ مگر ماجرای عباس علیه السلام غیر از این بود؟ وجه اشتراک های عباس دانشگر با صاحب اسمش همچنان ادامه دارد... خیلی ها تازه بعد از شهادت عباس را شناختند؛ بعد از شهادت بود که «عباس بودنش» معنای دیگری را پیدا کرد... این روزها از دل و زندگی خیلی ها گره می‌گشاید، خیلی ها را به مسیر آورده است...🥺 عباس حالا خیلی بیش از گذشته ها پیش خدا ابرو دارد و حتی برای شاگرد آخر ها هم واسطه گری میکند🦋
در طول یک ماه و نیمی که از عقدشان گذشته بود اغلب وقت هایی که به دیدار نامزدش می‌آمد برای او گل می‌خرید اواسط فروردین ۱۳۹۵، یک روز به او گفتم: «این گل ها گران است! به فکر زندگی‌تان باشید پول‌ها را باید جای دیگری خرج کنید این گل ها بعد از چند روز خشک می‌شوند...» جواب داد: «ارزشش را دارد که یک لبخند بر چهره همسرم ببینم...»♥ 🎙مادر همسر شهیدعباس‌دانشگر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌