💔
صدها شهید آورده بودند تهران.
سالن معراج شهدا پر بود از تابوت.
ناگهان چشمم افتاد به اسمی آشنا.
شهید "عبدالکریم دزفولی"، اندیمشک.
جاخوردم. نام پدرش را که از بچههای معراج پرسیدم، درست بود در عملیات رمضان سال۶۱ در شلمچه مفقودالاثر شده بود.
تا از بچههای معراج درخواست کردم، اجازه دادند تابوت را بازکنم.
درِ تابوت باز شد. خودم بندهای کفن را باز کردم، مات ماندم. سری در بدن نبود ولی صحنهای دیدم که...
هر دو پای شهید از زانو به پایین داخل جوراب کلفت و ساق بلندی مانده بودند.
پای چپ داخل جوراب اسکلت شده بود.
پای راست را که برداشتم، یکی از بچهها گفت:
احتمالا گلولای منطقه داخل جورابش رفته که اینطور سنگین شده
سنگینتر از پای استخوانی بود. از پای چپ هم سنگینتر.
جوراب را که از زانو پایین کشیدم، متوجه شدم پا سالم است. جوراب آبی رنگ را که کاملا به پا چسبیده بود، بهکمک قیچی پاره کردیم.
پا از زیرزانو بهپایین سالم مانده بود. پوست و موها بود ولی کمی خشک شده بودند. پاشنهی پا، همچنان محکم بود. انگشتها و ناخنها کاملا سالم.
از همه جالبتر، این بود محلی که انگشت کوچک پای راست قرار داشت، جوراب کمی پاره شده بود و بهواسطهی همین سوراخ، انگشت کوچک اسکلت شده بود ولی بقیهی انگشتها هیچ آسیبی ندیده بودند.
پس از۱۴ سال، از تمام بدن عبدالکریم، تعدادی استخوان با دوپا بازآمدند که از آن میان پای راست کاملا سالم مانده بود.
همان قدمی که آن را "بسمالله" گویان در مسی حق جلو گذاشته بود.
#شهید_عبدالکریم_دزفولی
شهادت:٢۶تیر1361 عملیات رمضان
رجعت پیکر: 2/8/1375
📚 تفحص، نوشته:حمید داودآباد