30.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تعهد رسمی برای رسیدن به رشد جمعیتی صفر!
⭕️ برژینسکی: از فکر کردن به حمله پیش دستانه به ایران اجتناب کنید، چون زمان و آمارهای جمعیتی به نفع رژیم حاکم بر ایران نیست.
#خیانت خواص
✍️7اکتبر2001 - ایالات متحده در پی حوادث یازدهم سپتامبر، به بهانه مبارزه با تروریسم، حمله خود به خاک افغانستان را آغاز کرد. وبعد از 20 سال در 30اوت 2021 از باتلاقی که خود ساخته و پرداخته بود گریخت و جز خون ریزی وفساد که تا کنون ادامه دارد و آخرینش کشتن چهل دختر دانشجو ی کابل بود و افزایش تولید تریاک وسرقت ثروت این ملت مستضعف و پر قدرت ، چیزی به جای نگذاشت او با شعار عدالت بی پایان آمد و با ظلم بی پایان خاتمه داد.إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ175آل عمران
✍حسینیه مجازی سردار سلیمانی
9.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نفوذ بهائیت در صدا و سیما از دیروز تا ...
خاطرات واقعی یک خبرنگار
بادقت بخوانید
👇👇👇👇👇👇
تجمعکنندگان در اطراف دانشگاه تهران کمتر از ۵۰ نفر بودند و مردم حاضر به همراه شدن با آنان نبودند
ناگهان چشمم به شخصی افتاد که هیچ شعاری نمیداد ولی جمعیت را چپ و راست میبرد. به محض اینکه میگفت برگردید همه برمیگشتند، میگفت پراکنده شوید همه در عرض و طول خیابان پراکنده میشدند. برعکس بقیه، نه کولهپشتی داشت و نه کیف دوشی. کاملا سبکبال حرکت میکرد.
اما چیزی که خیلی توجه من را جلب کرد نوع پوشش آن لیدر بود؛ یک لباس زیپدار آستینبلند، لباسی که در آفتاب ظهر این روزها چندان منطقی به نظر نمیرسید. خوب که دقت کردم متوجه شدم در این گرما، چند لباس را روی هم پوشیده بود! احتمالا برای اینکه به راحتی قابل تعویض باشد.
یکی از لیدرها با وجود گرمای هوا چند لباس پوشیده تا به راحتی قابل تعویض باشد
با احتیاط تمام در حال عکسبرداری و فیلم گرفتن از وقایع بودم که یکباره دیدم در گوشه خیابان عدهای صدا می زنند «بسیجی بسیجی!» چند نفر ریختند بالای سر آن شخص و با مشت و لگد به جان او افتادند. هیچکدام حتی نپرسیدند که این فرد کیست و چه کار کرده.
داخل دعوای آنها شدم و گفتم «چی شده؟ چرا میزنیدش؟» یکی گفت: «داشت فیلم میگرفت!» گفتم: «آقا نزن، خب بگید پاک کنه» گویا موفق شده بودم یکی را نجات بدهم. گفتند: «هرچی گرفتی پاک کن» و او نیز همه عکسهایش را پاک کرد. بهت زده بودم که چرا اینها چیزی را متوجه نشده دادگاه خیابانی برگزار میکنند و به جان مردم می افتند! اصلا حواسم نبود که با این کارم، آنها را روی خودم حساس میکنم.
به دنبال آن شخصی که دستور کتک زدن را داده بود راه افتادم. متوجه شدم کارش فقط همین است! خارج جمعیت میایستد و مراقب افراد است. به هرکسی که حتی گوشی از جیبش درمی آورد دستور میدهد: «آقا گوشی رو بذار جیبت!» فهمیدم در ثبت وقایع با گوشی باید از این شخص دوری کنم.
با ورود اغتشاشگران به هر نقطه، مغازهدارها کرکره را پایین میکشیدند و فرار میکردند
ماجرای تقسیم کار بین لیدرهای اغتشاش، به اینجا ختم نمیشد. تداکارتچیهایی را دیدم که در کیفشان چند بسته سیگار داشتند و هربار که گاز اشکآور میزدند این افراد فورا سیگارها را روشن میکردند و دودش را به صورت تجمعکنندگان فوت میکردند.
شخصی را دیدم که در بین جمعیت صدا میزند: «لباس، لباس» یک آقا دواندوان آمد و از کولهاش لباس در آورد و او در وسط معرکه تجمع لباسش را عوض کرد.
لحظه تعویض لباس در وسط معرکه اغشاشات با کمک شخص کوله به دوش
چند عکس دیگر از جمعیت گرفتم اما آنقدر محو این تیم هماهنگ شده بودم که فراموش کردم یک نفر مامور کنترل عکاسهاست. از بخت بد من همان شخصی که زاغزنی افراد را میکرد از پشت سر من ظاهر شد و طلبکارانه گفت: «گوشیت رو بده!» صدای تپشهای قلبم را میشنیدم. واقعیت این بود که با افرادی مواجه بودم که دادگاه خیابانی برگزار میکنند و بدون هیچ حرفی حکم صادر میکنند. یک لحظه فکری به سرم رسید و آهسته گفتم: «تابلو نکن! من دارم به بیبیسی فیلم میفرستم!»
اما حتی لحظهای به حرفم توجه نکرد. با عصبانیت جواب داد: «دروغ نگو، ما خودمون خبرنگار داریم!». فکرش را هم نمیکردم که برای ارسال فیلم به رسانههای ضدانقلاب هم افراد تعیینشدهای وجود داشته باشند.
واقعا نمیدانستم چه بگویم! این جماعت در گروههای کاملا مجهز و حرفهای ۱۰-۱۵ نفره آمده بودند و بهانههای من هم کارساز نبود. هنوز داشتم در ذهنم دنبال جملات میگشتم که ناگهان محکم من را به دیوار کوبید و صدا زد «بسیجی، بسیجی!» بلافاصله چند نفر خودشان را رساندند و با مشت و لگد به جان من افتادند. یعنی حتی برای کتک زدن افراد هم نیرو داشتند!
بلند گفتم: « باشه پاک میکنم، هرچی گرفتم پاک میکنم» همان شخص زاغزن گفت: «گالریت رو بیار، پاک کن» گالری را باز کردم. چون تعداد عکسهای ثبت شده زیاد بود با تعجب گفت: «[فحش رکیک]! این همه عکس رو برای کجا گرفتی؟» نمی دانستم چه بگویم. واقعا همه چیز را تمام شده میدانستم.
منِ خبرنگار داشتم اعدام خیابانی میشدم! فقط به ذهنم رسید که وقت بخرم بلکه فرجی بشود. شاید همانطور که من کسی را نجات داده بودم، یک نفر به داد من برسد. شروع کردم عکسها را یکی یکی پاک کردن. آنها هم مرتب با مشت و لگد کتکم میزدند.
ناگهان یک نفر گفت: «چرا یکی یکی پاک میکنی. همه رو با هم پاک کن.» خواست گوشی را از دستم بکشد که گفتم: «باشه. همه رو پاک میکنم.» شروع کردم به تیک زدن عکسها که یکباره صدای شلیک گاز اشکآور آمد و یکی فریاد زد: «مامورا، مامورا...» و همگی از دور و برم فرار کردند. هیچ وقت فکر نمیکردم گاز اشکآور جانم را نجات دهد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک لحظه از هزاران
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظاتی از دیدار امام خامنهای با خانواده شهدای نیروی انتظامی