eitaa logo
سردار شهید سلیمانی
1.3هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
5هزار ویدیو
105 فایل
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای:به حاج قاسم سلیمانی به چشم یک فرد نگاه نکنیم؛به چشم یک مکتب، یک راه و یک مدرسه درس‌آموز نگاه کنیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
یعنۍواقعا‌شما‌توۍ‌بھترین‌کانال‌ایتا‌عضو‌ نیستید؟؟؟↯ https://eitaa.com/joinchat/4246077486Cd82fc13c2f ☘️😎☘️😎☘️😎☘️😎☘️😎☘️😎
فقط‌3نفر‌دیگہ سریع‌عضو‌بشید!!!! میخوام‌پاک‌کنم.... یکم دیگه پاک میکنم ❌❌ https://eitaa.com/joinchat/4246077486Cd82fc13c2f زووووووود عضـــــــوبشیـــــــد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
29.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎐 l 📹یاقوت ◼️روایت آخرین زیارت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی با حضور هفت شاعر به روایت حسین نشاطی ✅ سفر پنجم: پهلوان‌ها نمی‌میرند 📝 شاعر: احمد علوی ↩️ مجموعه یاقوت قصد دارد گوشه‌ای از آنچه شاعران آیینی روایت می‌کنند را به زبان ساده به تصویر بکشد...
وادۍ عشق بَسی🌷 دور و دراز است ولے💠 طے شود جاده‌ۍ🕊💚 صد سالہ بہ آهے گاهے🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت شنیدنی از برخورد حاج قاسم با جوانان 🔺حاج‌قاسم گفت:فقط حزب‌اللهی‌ها را به دیدارم نیاورید؛ آن جوانی که من را قبول ندارد را هم بیاورید
✠﷽✠ ♥️📌 📖❥ * 🌺 ⃣9⃣ و مشغول چک کردن نمرم. اعصبانی شدم و جواب هانیه رو دادم _۱۷.۲۵ !!! تو چند شدی؟ بعد چند دقیقه جواب داد. +پووفففف من ۱۴ شدم. دیگه بیخیال اس ام اس بازی شدم . بعد چک کردن اینکه کدوم سوالا رو اشتباه جواب دادم لپ تاپو بستمو رفتم پایین. جلو تلویزیون نشستم و روشنش کردم‌ . یه چند دیقه بی هدف کانالا رو بالا و پایین کردم و بعدشم خاموشش کردم‌. کلافه یه پوفی کشیدم. میخواستم بعدظهر با هانیه برم بیرون ک کنسل شد. به خودم گفتم زنگ بزنم ب ریحانه ببینم در چ حاله!! تو این چندماه که درگیر امتحانا بودم و اونم مشغول آزمونای حوزش اصلا همو ندیده بودیم‌ . شمارش رو گرفتم. بعد چهارتا بوق جواب داد. _سلام خوبی؟کجایی؟ +بح بح سلام خانوم دکتر .چه عجب شما یادی از ما کردی‌.باکلاس شدی دگ به ما نگاه هم نمیکنی _برو بابا این چ حرفیه نمیدونی چقدر سخته این درسای کوفتی. +چرا اره . گناهم داری خودت. کی بیکار میشی؟ _امروز بیکارم. میای بریم بیرون؟ +بیرون ک ن والا دارم ی سری چیز درست میکنم. ولی تو میخای بیای خونمون؟ کسی نیستا!میتونی راحت باشی. قبول کردم و گفتم که بعد از نهار میرسم پیشش! تلفن رو قطع کردم و رفتم حموم مشغول اتو کردن مانتوی زرشکیم بودم. کارم که تموم شد روسریم رو هم اتو کشیدم و رفتم تو اتاق. لباسای تو خونه رو با لباس هایی که میخواستم بپوشم عوض کردم و یکم ادکلن زدم. چادرم رو هم سرم کردمو بعد زنگ زدن به مامان و اجازه گرفتن ازش با آژانس رفتم خونشون. صدامو صاف کردمو در زدم‌ بعد از چند دقیقه ریحانه اومد پایین و در و باز کرد باهم سلام علیک کردیم و رفتیم تو خونشون چادرم رو در اوردمو گذاشتمش یه گوشه. ریحانه مشغول بریدن یه چیزایی بود گفتم: _عه کار داشتی میگفتی مزاحمت نشم. +نه بابا کار چیه. تفریحه اینا _خب بگو تفریحت چیه؟داری چیکار میکنی؟ +چ میدونم بابا‌ کارای محمده دیگه. یه سری فایل فرستاده برام که برم چاپ کنم و تکثیر کنم. بعدشم گفت که جدا کنمشون از هم‌ محمده دگ.چ میدونم اه. میگه واسه اردوی راهیان نور میخاد‌ . رفتم جلو و مشغول نگا کردن به کاغذا شدم‌ رو یکی نوشته بود ((رابطه مان را با خدا آن چنان نزدیک کنیم که همیشه و در همه حال ، خدا را همراه خود بدانیم . وقتی که خدا را همراه خود دانستیم ، گناه نخواهیم کرد شهید علیرضا تهامی...)) زیرش هم نوشته بود : "به نیابت ظهور آقا امام زمان سهم شما ۱۰ صلوات!" یه لبخند نشست رو لبم. سمت چپ ریحانه یه سری کاغذ آچار رو هم تلمبار شده بود. رفتم بببنم رو اونا چی نوشته انگار یه نامه بود یکیش رو گرفتم تو دستم و مشغول خوندنش شدم... (((سلام رفیق..... از وقتی که میخواستی برای راهیان ثبت نام کنی فکرم با تو بود آمدی و از بین آن همه آدم خواستم رفیق بهشتی تو باشم.... هم مسیرت باشم حالا که داری میروی به رسم رفاقت چند کلامی حرفهایم رابشنو... وقتی روی رمل های فکه قدم زدی، وقتی داستان غربت و بی کسی کانال کمیل را می شنیدی وقتی سکوت و بغض فروخورده ی هور را دیدی وقتی در هوای طلاییه نفس می کشیدی وقتی از غربت علم الهدی و دوستانش وجودت آکنده از درد میشد... وقتی نسیم کربلا را در علقمه حس کردی، وقتی آرامش اروند رادیدی وروزهای نا آرام گذشته اش را با دستان بسته غواص ها یاد کردی، وقتی بر سجده گاهی به وسعت آسمان در دو کوهه سجده کردی وقتی بغض گلویت در نهر خین شکست و وقتی چادرت با خاک شلمچه درآمیخت و روضه ی زهرایی ساخت، کنارت بودم،همه جا همه ی حرفهایت راشنیدم همه ی قول هایت را راستی حواست به قول هایت باشد داری می روی و دلم نگران توست نگران تویی که دود شهر تورا از نفس انداخته تویی که خسته ای از گناه تویی که.... دعوتنامه ات را که میخواستم امضا کنم دلم برایت میتپید .دعوتت کردم که بگویم از زمین های خاکی هم می شود اوج گرفت تا شهادت که بگویم من هم ،همین روزها را گذراندم ،در همان جایی که تو هستی بودم و... که بگویم درس خواندنت،اخلاق خوبت،گوش به حرف رهبر بودنت، انتخاب هایت (چه شخصی و چه اجتماعی)وهمه و همه سلاح امروز توست مبادا سلاحت را زمین بگذاری،چون دشمن همان است و راه همان که بگویم هوای انقلاب را داشته باش راستی هر وقت که دلت گرفت صدایم کن من همیشه آماده ی از جان مایه گذاشتن برای توام ... سال بعد هم منتظرت هستم!)))* * _ ✍ # 🧡 💚 ♥️📌 📖❥ * 🌺 ⃣9⃣ نمیدونم چرا ناخودآگاه اشکم گونم رو خیس کرد . چه متن جذابی بود. رو کردم ب ریحانه ک با تعجب نگام میکرد _راهیان نور چیه ؟ همونکه می
✠﷽✠ ♥️📌 📖❥ * 🌺 ⃣9⃣ پریدم بغلش و به خودم فشارش دادم با بهت به کار های عجیبم نگاه میکرد +فاطمه چیشده؟؟؟ _وایییی هیچی مامان هیچی بوسش کردم و هلش دادم بیرون در اتاقم رو هم بستم دوباره رفتم سر گوشیم بیشتر از ۱۰ بار خوندم اون شعرو (زندگي حس غريبي است که يک مرغ مهاجر دارد سبزه ها در بهار مي رقصند من در کنار تو به آرامش مي رسم و با گرمي نفسهايت ، جاني دوباره می گيرم دوستت دارم، با همه هستي خود ، اي همه هستي من و هزاران بار خواهم گفت دوستت دارم را ) از تصور اینکه حتی یخورده ازم خوشش اومده باشه گریم گرفت وایی خدا یعنی ممکنه ؟ رفتم سراغ کتابام همه کلمه های کتاب رو محمد میدیدم هرکاری کردم نتونسم واسه فردا درس بخونم انقدرم حالم خوب بود هیچ استرسی نداشتم از همین الان دلم براش تنگ شده بود دیگه کی میتونستم ببینمش؟ مامان و بابام عجیب نگام میکردن.لبخندی که یه لحظه از لبام کنار نمیرفت براشون سوال برانگیز بود احساس کردم مامانم دستم رو خونده مخصوصا با اون جیغی که کشیدم و نگاه های ضایعم به محمد تو بیمارستان. ترجیح دادم برای فرار از نگاهشون برگردم تو اتاقم برای صدمین بار شعره رو خوندم و لبخندم غلیظ تر شد مامانم اومد تو اتاق کتاب رو گذاشتم پایین و نگاهش کردم : نشست رو صندلی جلوی تختم نگاه نافذش رو به چشم هام دوخت و گفت: +فاطمه من فقط برای تو یه مادرم؟ با ذوق جواب دادم: _نه .شما عشق منی! +دارم جدی میگما _خو منم جدی گفتم قربونت برم.شماهم برام مادری هم خواهر هم رفیق هم همه ی وجودم +خب پس به رفیقت بگو چیزی و که داری ازش پنهون میکنی سرم رو انداختم پایین نمیدونستم گفتنش به مادرم درسته یا نه ولی اگه بهش میگفتم مطمئنا کمکم میکرد تو فکر بودم که یکدفعه گفت: +فاطمه لبخندات خیلی برام آشناست .خیلی وقته منتظرم بهم بگی فقط نگاش کردم که ادامه داد: +میدونی بچه ها برا مادرشون مثه یه دفتر، بازن؟ خیلی راحت میتونم بخونمت با خجالت نگاهش کردم که گفت: +اونم دوستت داره ؟ نگاهم دوباره رنگ نگرانی گرفت و با ترس گفتم: _نمیدونم مامان اومد نشست کنارم رو تخت دستم رو گرفت به شونش تکیه دادم و از تمام نگرانی هام براش گفتم از تمام چیزهایی که مثل خوره افتاده بود به جونم ... گریه ام گرفت اشکامو پاک کرد و گفت : +آدمی که انتحاب کردی خیلی درسته ولی فاطمه مسیر سختی پیش روته آماده ای براش؟عشق امتحان سختیه. چیزی نگفتم ودوباره بهش تکیه کردم مامانم درست میگفت. راه پیش روم خیلی سخت بود.... خیلی سخت تر از چیزی که فکرش رو میکردم. _ محمد: دکمه های پیرهن سورمه ایم رو بستم. یه کت تک همرنگش برداشتم و پوشیدم. کمربند شلوارم رو هم سفت کردم و جلوی آینه به خودم خیره شدم. سشوار و از تو کشو در اوردم و مشغول حالت دادن به موهای پر پشتم شدم. کارم که تموم شد رفتم پیش روح الله که آماده تو هال نشسته بود. منتظر ریحانه بودیم تا حاضر شه و بریم تالار از صبح که با محسن اینور و اونور رفته بودیم خسته شدم. کنار روح الله نشستم از تو جیبم پاکت و در اوردم و _میگم روحی +بله _چقد باید کادو بدیم؟ +نمیدونم والله. دوتا تراول از تو جیب شلوارم در اوردم و گذاشتم تو پاکت که ریحانه با کفشای پاشنه دار تو دستش اومد. +بریم داداش روحی پاشو. از خونه رفتیم بیرون. تو ماشین من نشستیم و قرار شد روح الله رانندگی کنه. _ رسیدیم دم تالار ریحانه روشو با چادر گرفت و رفت سمت زنونه. من و روح الله هم تو حیاط با بقیه بچه ها ایستاده بودیم تا محسن برسه. تلفنم زنگ خورد. محسن بود. با اشتیاق جواب دادم و _بح بح ماه داماد!!! کجایی تو پسر؟ +سلام داداش. هیچی نزدیک تالاریم. همه چی راست و ریسه؟ _بله خیالت راحت داداش. خندیدو: +مخلصم داداش.ایشالله عروسی تو جبران کنم تو دلم یه پوزخند زدم و گفتم _ان شالله. بعدش هم تماس رو قطع کردیم. نزدیک تموم شدن مراسم بود شام رو خورده بودیم و بچه هادور هم میخندیدن‌. تو حیاط تالار منتظر ریحانه بودیم. محسن خوشحال تر از همیشه بود. خدا رو شکر که سرو سامون گرفت و با یه خانم همه چی تموم ازدواج کرد. یه آه از ته دلم کشیدم که باعث شد روح الله بگه: _چیه؟حسودی میکنی؟ انقد حسودی کن تا بمیری پیرمرد پرحاشیه. در جوابش فقط یه لبخند زدم. بدبخت راستم میگفت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 🎞 فـیلـمی از شـهـید حـاج قـاسـم سلـیمـانی و شـهیـد ابـومـهدی الـمنهـدس 🆔@sardarr_soleimani
🔮📿مناجات شبانگاهی ✨اى خدا مرا از آنان قرار ده كه چون او را ندا كنى تو را اجابت مى ‏كند و چون به او متوجه شوى از تجلى جلال و عظمتت مدهوش مى‏ گردد پس تو با او در باطن راز مى‏ گويى و او به عيان به كار تو مشغول است ✨اى خدا بر حُسن ظنّم به تو يأس و نااميدى مسلط مساز و دست اميدم از دامن كرم نيكويت جدا مگردان 🤲 آمین یا رب العالمین 🤲 🆔@sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢حجت‌الاسلام والمسلمین ، روزنامه‌نگار و فعال‌سیاسی: ♦️علی‌‌رغم موافقت رهبری با نظر کارشناسان مبنی بر ممنوعیت سفر در ایام نوروز، رئیس‌جمهور با آن مخالفت کرد که این تصمیم قطعا را در پی خواهد داشت. ♦️باتوجه به صحبت های آقای حریرچی، موج چهارم کرونا در و ایام انتخابات نمایان میشود و همین باعث تعطیل شدن مساجد و پایگاه های فرهنگی که وظیفه‌ی روشنگری در انتخابات را دارند، میشود. ♦️دولت استفاده از ظرفیت پیام رسانهای خارجی نظیر را از الان به دست گرفته و بعید نیست همین عاملی برای تاثیرگزاری در نتیجه انتخابات باشد این کلیپ را دست به دست کنید تا همه مطلع بشن 🆔@sardarr_soleimani
🌹خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) مسیحیان ،ارمنی ها و ایزدی ها فریاد کمک خواهیشان بلند شده بود از دست داعش ، هیچ کدام از دولت های مسیحی کمکشان نکردند، زن هایشان زیر دست داعشی ها بودند و مردانشان اسیر. تنها مردی که با نیروهایش ایستاد کنارشان و محافظتشان کرد: کسی بود که با قرآن و زیر سایه اهل بیت تربیت شده بود ؛حاج قاسم سلیمانی نماینده کلیمیان ایران در پارلمان بروکسل گفت: اروپایی ها باید خجالت بکشند ؛ تنها کسی که از مسیحیان شرقی دفاع می کند سردار سلیمانی است. یک مسلمان! این کار سردار سلیمانی در حالی است که نمایندگان پارلمان اروپا پا روی پا انداخته اند وآب معدنیشان را می خورند. یک کسی در بیرون از من سوال کرد : چرا این قدر با آمریکا مخالفت می کنید؟ گفتم:یک سوال از شما دارم. آمریکا 50 سال در کشور ما حاکم مطلق بود ، یک نشانی از عملکرد او نشان بدهید که بگویم این بنا ، این راه ، این اتوبان ، این اقدام ، این عمل ...در کنار همه غارت های وسیع ، کار آمریکاست... کشور مصر آیینه روشنی است . تحت سیطره آمریکا تمام اعتبار و آبروی خودشان را از دست دادند... کشور های عربی مثل گدا دنبال کشور های پولدار می دوند.... 📚کتاب "حاج قاسم" 🌷@sardardelha_313
🌻⃟⃟🍃 … لبخندتو خلاصھ‌ے‌خوبۍ‌هاسٺ🙃💚
💦امام حسن عسکری علیه السلام: 👌 تا جایی كه مى‌توانى تحمّل كنى دست نياز دراز مكن؛ 💠زيرا هر روز، دارد. 👈 بدان كه در درخواست، هيبت آدمی را مى‌بَرد، و رنج و سختی به بار می‌آورد؛ پس، صبر كن تا خداوند دَرى به رويت بگشاید كه به راحتی از آن وارد شوى؛ كه چه نزدیک است احسان، به آدم اندوهناک، و امنيت، به آدم فراری وحشت‌زده؛ چه بسا كه دگرگونی و گرفتاری‌ها، نوعى تنبيه خداوند باشد و بهره‌ها مرحله دارند؛ پس، برای چیدن ميوه‌هاى نارس شتاب مكن، كه به موقع آنها را خواهی چید. 👈 بدان، آن كه تو را می‌كند، بهتر می‌داند كه چه وقت، بیشتر مناسب حال توست، پس در همه كارهایت به انتخاب او اعتماد كن، تا حال و روزت سامان گیرد. 📚 بحار الانوار ج۷۵، ص۳۷۹ 🆔@sardarr_soleimani
کســی‌که‌میگه‌ دختر‌ ✋🏻 رو‌برای‌خودش‌میپذیره:) ♥️✌️🏻
🍃 توی فرودگاه دور و بر حاجی شلوغ بود با همه روبوسی و احوالپرسی میکرد نگران شدم! قبل اینکه برسیم پای هواپیما، توی اتوبوس هر دو از یک میله گرفتیم دستش را فشار دادم و گفتم : «حاجی! مواظب باش، یه وقت خدایی نکرده یکی چاقویی داره،اتفاقی می‌افته برات...» گفت:«این مردم خیلی عزیز ان» بعد با لحن شوخی گفت: «تو که از شهادت نمیترسیدی!» قیافه حق به جانب گرفتم و گفتم : «حاجی من نگفتم از شهادت میترسم !» صد تا مثل من فدای شما بشه شما الان امید بچه یتیم ها هستید ... شما الان امید بچه‌های مظلوم عراق هستید خندید و گفت: «گاهی اوقات شهادت تاثیرش از موندن بیشتره»💚🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『••🌼••』 تا پَرستو مےزند پَـر، به خودم مےگویم هرڪجا ماندن خطا بود سَفـر بٰاید ڪرد🕊!' 💕😻🦋 🍭🍓✨ 🤞🏾😍🌿 .°• ! https://eitaa.com/joinchat/893517873C41a22b4e64 :) -پیشنهـادمیڪنم‌حتما‌عضو‌بشید‌💙😉
کانالش‌بی نظیــღـــرہ:)🌿^^ هر چی بگم کم گفتم باید خودت ببینی ... من کہ میگم قطعیہ از بھشتہ میگی نہ بیا نگاہ کن☺️✋|^ 🌸https://eitaa.com/joinchat/893517873C41a22b4e64
_یه‌ڪانالِ‌با‌طعم‌آرامـش🧡🖇 _منبع‌عڪسهای‌مذهبــے🌼📸 !`🌿♥️ https://eitaa.com/joinchat/893517873C41a22b4e64 😇🦋 📿✌️🏾
☘️فقط3نفرعضو‌بشہ،‌تمومہ↯ https://eitaa.com/joinchat/893517873C41a22b4e64 💛عضو‌نشین‌پشیمون‌میشینآ⇧
↯عضویت‌عاشقان‌آسدعلۍواجبہ↯ https://eitaa.com/joinchat/893517873C41a22b4e64 🌸😎🌸😎🌸😎🌸😎🌸😎🌸😎
راهِ مرا اشاره شو🌹🕊 من بہ ڪجا رسیده‌ام؟💠 هر چہ دویده‌ام تو را🌷 خستہ شدم، ندیده‌ام💚