eitaa logo
سردار شهید سلیمانی
1.4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
5.1هزار ویدیو
105 فایل
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای:به حاج قاسم سلیمانی به چشم یک فرد نگاه نکنیم؛به چشم یک مکتب، یک راه و یک مدرسه درس‌آموز نگاه کنیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
°•○●﷽●○ * 🌸 .اول با باد سردی ک تو صورتم خورد لرزیدم و دوطرف سوییشرتم و محکم تر جمع کردم... همینطور که سعی میکردم قدمامو بلندتر وردارم زیر لب به آسمون و زمین غر میزدم حالا ی روز که من بدبخت باید پیاده برم کلاس، هوا انقدر سرد شده... لباس گرم ترم نپوشیدم لااقل. مسیر هم که تاکسی خور نیس اه اه اه کل راهو مشغول غر زدن بودم انقدر تند تند قدم برمیداشتم ک نفسام ب شماره افتاد دیگه نزدیکای خونه معلمم بودم کوچه ی تاریک و که دیدم یاد حرف بابام افتادم که گفته بود اینجا خطرناکه سعی کن تنها نیای با احتیاط قدم ور میداشتم یخورده که گذشت حس کردم یکی پشت سرمه وقدم ب قدم همراهم میاد به خیال اینکه توهم زدم بی تفاوت به راهم ادامه دادم اما هر چی بیشتر میرفتم این توهم جدی تر از ی توهم ب نظر میرسید قدمامو تند کردم و به فرض اینکه یه ادم عادیه و داره راه خودشو میره و کاری با من نداره برگشتم عقب تا مطمئن شم بدبختانه درست حدس نزده بودم از شدت ترس سرگیجه گرفتم‌ اب دهنم و به زحمت قورت دادم وسعی کردم نفسای عمیق بکشم تا خواستم فرار و بر قرار ترجیح بدم و در برم یهو یه دستی محکم نشست رو صورتم و کشیدم عقب هرکاری کردم دستش و از رو دهنم ور دارم نشد چاقوشو گذاش رو صورتم و در گوشم گفت :هییییس خانوم خوشگلهه تو که نمیخوای صورتت شطرنجی شه ها ؟ لحن بدش ترسم و بیشتر کرد از اینهمه بد بیاری داشت گریه ام میگرفت خدایا غلط کردم اگه گناهیی کردم این بارم ببخش منو . از دست این مردتیکه نجاتم بده اخه چرا اینجا پرنده پر نمیزنه ؟؟ چسبوندم به دیوار و گفت :یالا کوله ات و خالی کن با دستای لرزون کاری ک گفت و انجام دادم‌ وسایل و ک داشتم میریختم پایین چشم خورد ب اینه شکسته تو کیفم ب سختی انداختمش داخل استینم کیف پولم و گذاشت تو جیبش بقیه چیزای کیفمم ی نگا انداخت و با نگاهی پر از شرارت و چشایی ک شده بودن هاله خون سرتا پام و با دقت برانداز میکرد چسبید بهم از قیافه نکرش چندشم شد دهنش بوی گند سیگار میداد با پشت دستش صورتم و لمس کرد و گفت:جوووون حس کردم اگه یه دیقه ی دیگه تو این وضع بمونم ممکنه رو قیافه نحسش بالا بیارم اب دهنم‌و جمع کردم و تف کردم تو صورتش محکم با پشت دست کوبید تو دهنم و فکم و گرفت و گفت: خوبه خوشم میاد از دخترای این مدلی داشتم فکر میکردم یه ادم چوب کبریت مفنگی چجوری میتونی انقدر زور داشته باشه فاصله امون داشت کم تر میشد با اینکه چادری نبودم و حجابم با مانتو بود ولی تا الان هیچ وقت ب هیچ نامحرمی انقدر نزدیک نشده بودم از عذابی که داشتم میکشیدم بغضم ترکید و زدم زیر گریه ولی نگاه خبیثش هنوز مثه قبل بود آینه رو تو دستم گرفتم وقتی دیدم تو ی باغ دیگه اس از فرصت استفاده کردم و با تمام زور ناچیزم آینه رو از قسمت تیزیش کشیدم رو کمرش صدای آخش بلند شد دیگه صبر نکردم ببینیم چی میشه با تمام قدرت دوییدم از شانس خیلی بدم پاهام به یه سنگ گنده گیر کرد و با صورت خوردم زمین دیگه نشد بلند شم بهم رسیده بود به نهایت ضعف رسیدم و دیگه نتونستم نقش دخترای شجاع و بازی کنم گریه ام ب هق هق تبدیل شده بود هم از ترس هم از درد اینبار تو نگاهش هیچی جز خشم ندیدم بلندم کرد و دنبال خودش کشوند هرچی فحشم از بچگی یاد گرفته بود و نثارم کرد همش چهره ی پدرم میومدم تو ذهنم و از خودم بدم میومد مقاومت کردم ،از تقلاهای من کلافه شده بود چاقوش و گذاشت زیر گلوم و گفت : دخترجون من صبرم خیلی کمه میفهمی ؟ خیلی کم یهو ....* * _ ✍ # 🧡 ادامــه دارد.....━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♥️‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♥️‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
*چہ بگویم به چه حالے یل ما را ڪشـتند قبله باقیسـت ؛ فقط قبله نما را ڪشـتند عاقبت مست جنون، خون پر و بال ڪشید روضه قاسـم ما نیز، به گودال ڪشـید...🥀
🔔 دلـش‌ نمــےاومـــــد‌ گـــــناه ڪــُـــنہ ... امــا ... بـاز ‌هــم‌ مےگفت: ایـن_بـار_آخَـره‼️ ✅مواظبِ بــاشیم‌ کـہ‌ بـــارِ آخِـرتمان‌ را سنگیـــن‌ مـیڪنند...😔 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌ 🆔@sardarr_soleimani
‌✨﷽✨ *💡 از شخصی پرسیدند: کدامین خصلت از خدایِ خود را دوست داری؟! گفت:🗣 همین بس که میدانم او میتواند را بگیرد ولی را میگیرد🙂♥️*
🔮📿مناجات شبانگاهی ✨مهربانا! به عذرخواهی😔، آن لحظه آمده ام که: در حضورم برمظلومی ظلمی روا داشتند و یاری اش نکردم؛ یا آن دم که کسی مرا مرهون لطفی کرد و سپاس نگفتم؛ یا تهیدستی، دستی به سویم دراز کرده او را بر خود ترجیح ندادم؛ و عیبی که ازمؤمنی، برمن آشکار شد، به پرده، ستر نپوشاندم. ✨لطیفا! ندامت😢 مرا از گناه، توبه ای بر شمار که راه محبت تو را به سویم بگشاید. 🤲 آمین یا رب العالمین 🤲 🆔@sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید | گریه بی امان شهید حاج قاسم سلیمانی هنگام تشییع جنازه حسین آقای لشکر ثارالله، (شهید حسین یوسف اللهی عارف لشکر) @sardarr_soleimani
📸 تصویری از شهید حاج قاسم سلیمانی در کنار جانباز مدافع حرم امیر حسین حاجی نصیری 🆔 @sardarr_soleimani
با من بگو!❣️ ای ای قهرمان تاریخ ای بزرگمرد ، ای پهلوان بگو چه کردی که حاکم قلوب ما شدی؟! پیش خدا چه جایگاهی داری دلاور؟! که اینچنین بر بالان فرشتگان در میان اسمان پرواز میکنی؟! خدا میداند چگونه زیسته‌ای که اینگونه شهید شدی! خودتون گفتین؛ تا کسی شهید نبود؛ شهید نشد . 🌱°
🌷آقا جان 🔷تمام این سالها که درس📝 خواندیم به ما نگفت که حـد غربــــــت تو وقتی شیعیانت به گنــاه نزدیک میشوند.... بی نهایتـــــــــــ است! نگفت که اگر عشــق و ایمــان و معـرفـتـــ با هم ترکیب شوند .... شرایط ظهـــــــور تو مهیا می شود...! نگفت که این صدای تپـش قلب نیست... صدای بی قـــــــراری دل برای مَهـدیـسـت..! نگفت که محـور گـردش عـالـم خـال گونــــــه توست.. جاذبـه ی زمیـن به همان سمتی اسـت که تــــــــو هستی...! از عشــق مجنون به لیلی, ازغیرت فرهاد نسبت به شیرین گفت... اما از به مهــــدی از غیرتــش به زهــــــرا(سلام الله علیها) نگفت..! نگفت که اماممان امسال سال چنــدم غربتــــــش است؟! نگفت غربتـــ اهـل بیـت حضرت علـــــی(علیه السلام) از کی شروع شد و تا کی ادامه دارد شکلک های ساده, شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده شکلک های مورد علاقه.. ✅ دینی فقط گفت که از بهترین اعمال است 👌اما... نگفت که انتظار فـــــرج یعنی گنــاه نـکنیم و یعنی گناه نــــکردن از بهتـریـن اعـمـال است به ما یاد داد که مهـــدی اسم خاصی است که تنوین پذیر است!اما... نگفت که مهـــدی خاص ترین اسم خــــاص است که تمام غربت و تـنـــهایـی را پذیـرا شده است... 😭فـــــدای غربتت یابن الحسن 🤲 اللهم عجل لولیك الفرج 🤲 🆔@sardarr_soleimani
15.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 🌷🥀سردار شهید سلیمانی: مدافع حرم به دفاع از حرم حضرت زینب(س) و حرم حضرت رقیه(سلام الله علیها) خلاصه نمی شود، ✅ یعنی کل جمهوری اسلامی ، 👈 امروز کل حَرَم است 🌸 در حین سخنرانی حاج قاسم ، چند موشک در نزدیکی ایشان اصابت می کند ، به عکس العمل ایشان دقت کنید. هدیه کنیم صلواتی نثار ارواح مطهر شان 🌷الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🌷 🆔@sardarr_soleimani
خواب دیدم که فرج آمده در دولت عشق باز فرمانده قدس است سلیمانی ما
دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد آری؛ آن جلوه که فانی نشود نورِ خداست ⁦ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌
🔸آنقدر از وجود تو می ترسیدند که در دل سیاهی شب آن هم نه از راه زمین، بلکه آسمان تو را پر پر کردند. این را بدان در ایران غیور مردانی به مانند تو زیاد هستند. تفکر سردار سلیمانی هر روز در دل و ذهن مردم زاده می شود و این دشمن خونخوار باید بداند که با هر بار کشتن یک سردار سلیمانی، صدها سردار سلیمانی دیگر متولد خواهند شد.
"حسرت " تنها واژه‌ وصفِ حال جامانده‌هاست! جا ماندن سخت است .... 🍃🌸 @sardarr_soleimani💕
13.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ابتدا این ویدئو رو کامل ببینید بعد به تفسیر این موضوع میپردازیم چرایی شعار 🍃🌸 @sardarr_soleimani💕
🌿🕊 ✅می دونـے چـرا ‌‌امـام ‌زمــاݩ‌، ظــهور‌ نمی ڪــنہ⁉️ 👌یك ڪـلام چـون مـــــن‌ و ‌تـــــو‌ _امـام_زمانــے نـساختیم هیـچ‌ ڪاری ‌نـمی خواد ‌بڪـنے ‌فـقط... فـــــقط‌ خــودتو ‌درست ڪـن 👈دو ‌کـلمہ : نڪـن 🤲 اللهم عجل لولیك الفرج 🤲 🆔@sardarr_soleimani
👈اگــر ڪـسے نمی توانـد ماه رجب رابـگیرد، هـــــر روز اين را صـد بـار بخواند، 👈تـا ثواب روزه ی مــاه رجب را دريابد 🌷سُبحانَ الإلٰهَ الجَلیل، سُبحانَ مَن لایَنبغِی التَّسبیحَ إلّا لَه، سُبحانَ الأعَزّ الأکرَم، سُبحانَ مَن لَبِسَ العِزَّ وَ هُوَ لَهُ أهلٌ 📗مفاتیح الجنان 🆔@sardarr_soleimani
✅ پنج گروه که بهشون کاری نداره 💦امام صادق عليه السّلام فرمودند: ابليس گفت: 👈 پنج نفر هستند که هيچ چاره اي براي آنها ندارم اما در مشت من هستند: 1⃣ هر که با نيت درست به خدا پناه برد و در همه کارهايش به او تکيه کند، 2⃣ کسي که شب و روز بسيار تسبيح خدا گويد، 3⃣ کسي که براي برادر مؤمنش آن پسندد که براي خود مي پسندد، 4⃣ کسي که هر گاه مصيبتي به او مي رسد، بي تابي نمي کند 5⃣ و هر کسي که به آنچه خداوند قسمتش کرده، خرسند است و غم روزيش را نمي خورد. 📚الخصال، ج۱، ص۲۸۵  🆔@sardarr_soleimani
امام‌رضاجآن💛 •• یڪ‌پنـڄره‌ڣــولاد، دلم‌ٺـنگ‌«طُ»‌آقاسٺ🤞🏻 اۍ‌ڪاش... ڪہ‌زوارڂــراسان‌«طُ»بودم 💔- ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: 🍃🌸 @sardarr_soleimani💕
12.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آستان امام رضا(علیه السلام ) فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که دوری از تو مرا هست بدترین کابوس 💠 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى 🤚 در حرم باشید ❣️ 🆔@sardarr_soleimani
🔮📿مناجات شبانگاهی ✨خدایا جوری دستمان رابگیر و بلندکن، همه اطرافیانمان یادشان بماند ماهم خدایی داریم.. یادشان بماند ژست خدایی برازنده ی بنده ی خدا نیست.. یادشان بماند حرفهایشان تا همیشه در خاطرمان خواهد ماند حتی اگر به رویشان لبخند بزنیم و هیچ نگوئیم یادمان باشد همانگونه که با حرفهایشان دلمان را شکستند💔 تو، آن بالا همه را شنیده ای آری!.. بدانند ماهم خدایی داریم 🆔@sardarr_soleimani
✠﷽✠ ♥️📌 📖❥ * 🌺 ⃣ ی صدایی از پشت سرش بلند شد (صبر منم خیلی کمه) با شنیدن این صدا دلم اروم شد ولی اشکام بی اختیار رو گونه ام جاری بود ولم کرد ی نگاه ب پشت سرش انداخت وقتی کنار رفت تازه متوجه شدم صدای کی بود صاحب صدا قبل اینکه این آشغال فرار کنه یقش و گرفت و کوبید زمین دستش درد نکنه تا جون داش زدتش.‌‌. اون پسری هم که باهاش بود یه قدم اومد جلو ... ترسیدم ...خودمو کشیدم عقب ی دستمال گرفت سمتم با تعجب به زاویه دیدش نگاه میکردم سرشو گرفته بود اون سمت خیابون دستاش از عصبانیت میلرزید مزه ی شورِ خون و رو لبم حس کردم لبم بخاطر ضربه ای که زده بود پاره شده بودو خونریزی میکرد. دستمالو ازش گرفتمو تشکر کردم. ازم دور شد. اون یکی دوستش اومد جلو ... جلو حرف زدنمو گرف _نامرد در رفت وگرنه میکشتمش ... بابا مگه ناموس ندارین خودتون ... رو کرد به منو ادامه داد شما خوبین ؟ جاییتون که آسیب ندید ...؟ ازش تشکر کردمو گفتم که نه تقریبا سالمم چیزیم نشده ... هنوز به خاطر شوکی که بم وارد شد از چشام‌اشک میومد انگار کنترلشون دست خودم نبود دستمال و گذاشتم رو جای دستای کثیفش... اه چقدر از خودم بدم اومد پسره ادامه داد _ما میتونیم برسونیمتون سعی کردم آروم باشم +نه ممنون مزاحمتون نمیشم خودم میرم _تعارف میکنین ؟ +نه ! پسره باشه ای گفت و رفت سمت دوستش ... همین طور که کتاباو وسایلامو از رو زمین جمع میکردم به زور پاشدم که لباسامو که پر از خاک شده بود بتکونم به خودم لعنت فرستادم که چرا گذاشتم برن ... وای حالا چجوری دوباره این همه راهو برم اگه دوباره ... حتی فکرشم وحشتناکه .... اه اخه تو چرا بیشتر اصرار نکردی که من قبول کنم . مشغول کلنجار رفتن با خودم بودم که دیدم یهو یه اِل نود وایستاده جلوم توشو نگاه کردم دیدم دیدم همونایین که بهم کمک کردن .‌‌ کاش از خدا یه چی دیگه میخواسم ... همون پسره دوباره گف میرسونیمتون ... بدون اینکه دیگه چیزی بگه پریدم تو ماشین ... تنم میلرزید خون خشکیده رو لبمو با دستمال پاک کردم . چند بار دیگه دست به سر و روم کشیدم که عادی به نظر برسم. وای حالا نمیدونم اگه مامان اینا رو ببینم چی بگم دوباره همون پسره روشو کرد سمت صندلی عقب و ازم ادرس خونمونو پرسید . اصلا نمیدونم چی گفتم بهش فقط لای حرفام فهمیدم گفتم شریعتی اگه میشه منو پیاده کنین ... با تعجب داشت به من نگاه میکرد که اون دوستش که در حال رانندگی بود یقه لباسشو کشید و روشو کرد سمت خودش. کل راه تو سکوت گذشت... وقتی رسیدیم شریعتی تشکر کردمو پیاده شدم ... حتی بدون اینکه چیزی تعارف کنم ...اصلا حالم خوب نبود . دائم سرم گیج میرفت . همش حالت تهوع داشتم . به هر زوری شده بود خودمو رسوندم خونه...* * _ ✍ # 🧡 💚 ادامــه.دارد..━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♥️‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♥️‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
✠﷽✠ ♥️📌 📖❥ * 🌺 ⃣ دیگه نایی برام نمونده بود کلید انداختم و درو باز کردم نبود مامان بابا رو غنیمت دونستم و خیلی تند پریدم تو حموم تو آینه یه نگاه ب صورت زخمیم انداختم و آروم روشو با کرم پوشوندم رفتم‌سمت تخت و خواستم خودمو پرت کنم روش که درد عجیبی رو تو پهلوم حس کردم از درد زیادش صورتم جمع شد دوباره رفتم جلوی آینه وایستادم و لباسمو کشیدم بالا با دیدن کبودی پهلوم دلم یجوری شد خواستم بیخیالش شم ولی انقدر دردش زیاد بود که حتی نمیتونستم درست و حسابی رو تختم دراز بکشم چشامو بستمو سعی کردم به چیزی فکر نکنم .... با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم یه نگا به ساعت انداختم ای وای ۱۲ ساعت خوابیده بودم با عجله از رخت خواب بلند شدم واز اتاق زدم بیرون بابامو نزدیک اتاقم دیدم بهش سلام کردم ولی ازش جوابی نشنیدم مث اینکه هنوز از دستم عصبانی بود بیخیالش شدم و رفتم تو دستشویی. از دستشویی که برگشتم یه راست رفتم تو اتاقمو چادر سفیدمو برداشتم تا نماز بخونم بعد نمازم رفتم جلو آینه و یه خورده کرم زدم به صورتم تا زخماش مشخص نشه بعدشم خیلی تند لباسای مدرسمو پوشیدمو حاضر شدم . رفتم پایین و یه سلام گرم به مامانم کردم پریدم بغلشو لپشو بوسیدم و نشستیم تا باهم صبحانه بخوریم همینجوری که لقمه رو میزاشتم تو دهنم رو به مامان گفتم +ینی چی اخه ؟؟ چرا بیدارم نکردی مامان خانوووممم چرا گذاشتی انقدر بخوابم کلی از کارام عقب موندم مامان یه نگاه معنی داری کرد و گف _اولا که با دهن پر حرف نزن دوما صدبار صدات زدم خانم شما هوش نبودی دوتا لقمه گذاشتم تو دهنمو با چایی قورتش دادم مامان با کنایه گف _نه که وقتی بیداری خیلی درس میخونی با چشای از کاسه بیرون زدم بش خیره شدم و گفتم +خدایی من درس نمیخونم؟ ن خدایی نمیخونم؟ اخه چرا انقده نامردی؟؟؟ با شنیدن صدای بوق سرویسم از جا پریدم و گفتم دیگه اینجوری نگو دلم میگیره مامان با خنده گف _خب حالا توعم مواظب خودت باش براش دست تکون دادم و ازش خدافظی کردم* * _ 🧡 ادامــه.دارد...‌❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♥️‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♥️‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌