#دلنوشته
✍حاج قاسم سلیمانی مانند یک ناجی بشریت بود که از ما گرفته شد و حالا در بهشت خدا سکنی گزیده. دشمنان می دیدند که منجی خوب کارش را آموخته، دشمنان دیدند که در حال شکست از او هستند و روز به روز قدرت او بر آنها چیره شده و ضعیفشان می کند برای همین نقشه ترورش را کشیدند و سردار را آسمانی کردند. اما نمی دانستند که در پی حاج قاسم سلیمانی، در این کشور صدها حاج قاسم دیگر متولد می شوند، این حاج قاسم ها همان جوانان با غیرتی هستند که مسیر سردارشان را در پیش گرفته اند.
✠﷽✠
♥️📌
#رمـــــان📖❥
* #نـــاحلـــه🌺
#قسمت_بیستم 0⃣2⃣
#پارت_دوم
+هیچی تقریبا در حد یه همکلاسی .با اینکه چند ساله باهمیم زیادم صمیمی نیستیم
راستش دخترِ خیلی آرومیه .
دوس نداره زیاد با کسی دم خور شه .
برا همین با هیچکس گرم نمیگیره .
_اها پس مغروره
+نه اتفاقا. فاطمه دختر خیلی خوبیه
_تو که میگی نمیشناسیش بعد چطور دختره خوبیه ؟
+عه خب کامل نمیشناسمش و از جزئیات زندگیش خبر ندارم ولی میدونم دختر خوبیه
_که اینطور . داداش داره ؟
+تک بچه اس
_ازدواج کرده ؟
زد زیر خنده
+اوه اوه تو چیکار به اونش داری اقا دادا؟
_عهههه پروشدیااا
اخه یه جا با یه نفر دیدمش ...
لا اله الا الله
لبشو گزیدو محکم زد رو دستش .
+ای وایِ من .
محمد!!!!داداشم تو که اینطوری نبودی !!.
از کی تا حالا مردمو دید میزنی ؟
از کی تا حالا داداشم آبرویِ یه مومن و میبره ؟؟
وای محمددد!! باورم نمیشههه این حرف از دهن تو در اومده باشه .
محمد خودتی اصن ؟ ببینمت !!
چجوری قضاوت میکنی اخه !
چی میگی توووو !؟
از یه ریز حرف زدنش خندم گرفته بود.
راسم میگف بچه !
خودمم دلیل تغییر یهوییمو نفهمیده بودم.
نمیدونم چرا انقد رو مخم بود .
دوباره از آینه نگاش کردم
_خلاصه زیاد باهاش گرم نشو . ب نظر دختر خوبی نمیاد .
+محمد خدایی از تو توقع این حرفا رو ندارم .
از کی تا حالا انقد مغرور و از خود مطمئن شدی که تو یه نگاه تعیین میکنی کی بده کی خوب ؟
مگه من دست پرورده ی خودت نیسم !؟
عه عه عه . ببین دوستات چقدر روت تاثیر منفی گذاشتن.
بهتره تو روابطتو با اونا قطع کنی ن من .
اینو گفت و از پنجره محو تماشای جاده شد .
یهو انگار که چیزی یادش اومده باشه برگشت سمتم.
+نگفتی واس چی ریسه رفتی از خنده؟!
_وای دوباره یادم اوردی .
اینو گفتمو زدم زیر خنده .
_این دوستت پزشکیَم میخاد قبول شه لابد ؟
+خب اره چشه مگه ؟
_هیچی خواهرم هیچی
زنگ میزنه به گوشیت میگه الو بفرمایین!دختره ی خل و چل !
ریحانه چن ثانیه مکث کرد وبعدش زد زیر خنده
انقدر باهم خندیدیم و بیچاره رو سوژه کردیم ،دل درد گرفتیم
_
نزدیکای تهران بودیم زدم کنار که یه کش و قوسی به بدنم بدم .
به ریحانه نگاه کردم که مظلومانه زیر چادر خوابیده بود .
عادتش بود تو ماشین اینجوری میخوابید.
چادرشو دادم کنار تا بیدارش کنم از منظره لذت ببره.
وقتی دیدم چجوری خابیده دلم رفت براش.
صورتشو نوازش کردم و بیخیال بیدار کردنش شدم .
ریحانه ی بیچاره .
تنها تکیه گاهش من بودم .
من باید جای تمام نداشته هاشو پر میکردم .
واسه همین خیلی تو رفتارم باهاش دقت میکردم و میکنم
همیشه سعی میکنم جوری باشم که همه خواسته هاشو به خودم بگه نه به غریبه !
تو همین افکار بودم که صداش بلند شد .
کلافه گفت
+رسیدیم ؟
_نه خواهری .
خسته شدم نگه داشتم.
دوس داری بیا قدم بزنیم .
اینو گفتمو نگام برگشت سمت بابا که از اول راه خواب بود و جیکَم نزد .
بیچاره .
به خاطر دردی که داشت چقدر زجر میکشید...
همیشه به خاطر این قضیه ناراحت بودم تا فهمیدم خودمم به دردش دچار شدم ...
ولی ارثیه ی فراموش نشدنیمو با تمومِ تراژدی هاش دوس داشتم
اما من فقط یک هزارم دردشو داشتم ...
و اون هر روز با هزار تا درد دیگه هم دست و پنجه نرم میکرد ...*
* _ #نویسنده✍
# #غیــن_میــــم🧡 #فـــاء_دآل💚
#سرباز_سردار
✠﷽✠
♥️📌
#رمـــــان📖❥
* #نـــاحلـــه🌺
#قسمت_بیستم_و_یکم1⃣2⃣
#پارت_دوم
کلید انداختم و درو وا کردم .
رو موهای بابا رو بوسیدم و دستش و گرفتم .
ریحانه هم پشتم با ساکا و وسایل در و بست و وارد شد .
چراغ و روشن کردم .
بابا رو نشوندم رو تخت .
از کمدم چندتا پتو در اوردم انداختم کف زمین .
_ریحانه بیا .
قرصای بابا رو اوردمو گذاشتم دهنش
ریحانه هم با یه لیوان اب اومد.
بعد اینکه قرصشو خورد درازش کردم رو تختو روش پتو کشیدم .
ریحانه هم همون وسطِ هال پتو پهن کرده بودو از خستگی خوابش برد!
چراغای اتاقو خاموش کردم و رفتم حموم .
تا اذان صبح برنامه ها و کارایِ هیئت و سپاهو انجام دادم .
ریحانه و بابا رو واسه نماز بیدار کردم .
بعد نماز دراز کشیدم جای ریحانه و نفهمیدم چیشد ک اصلا خوابم برد.
_
با لگد ریحانه به پهلوم بیدار شدم .
+اه پاشو دیگه چهارساعت دارم بیدارت میکنم!
چایی یخ کرد .
_اهههه ریحانه پهلوم شکست.چه وضعشه خواهرررر.
چرا مرد عنکبوتی شدی !!
ناسلامتی بزرگ شدی .
شوهرت فراری میشه از خونه با این کاراتااا .
+چیه مشکوک میزنی شوهر شوهر میکنی !!!
تو به اون بیچاره چیکار داری
عه!!!!
از کَل کَلامون بابا خندش گرفته بود .
با خنده گف :
+بسه دیگه بیاید صبحانه بخورید دیر میشه نوبت داریم!
با این حرفش به ساعت نگاه کردم .
هشت و نیم بود .
_ای به چشم پدر دلربا !
رفتمتو اشپزخونه و دست و صورتمو شستم .
که دوباره با غرغرای ریحانه مواجه شدم .
بیخیال نشستم سر سفره !
لیوان چاییمو برداشتمو تلخ خوردمش.
پریدم تو اتاق و لباسم وعوض کردم
بعد دوش گرفتن با عطر خنکم
با کنایه ب ریحانه که آماده دست ب سینه نگام میکرد گفتم
_اه اه اه
همیشه همینییی تو
دختررر تو کِی میخوای درست شیی ؟
آرزو ب دلم موند ی روز زود اماده شی !
همش وقتِ همه رو میگیری.
از اینکه داشتمبا ویژگیای خودم اذیتش میکردم خندم گرفت
ریحانه دنبال یه چیزی میگشت ک پرت کنه طرفم
قبل اینکه بالشت رو سرم فرود بیاد جاخالی دادم و ازخونه خارج شدم
در ماشینو واسه بابا باز کردم و خودمم نشستم
داشتم ب موهام حالت میدادمک ریحانه هم بهمون اضافه شد
بعد نیم ساعت انتظار خانم منشی افتخار داد و با صدایی ک بیشتر شبیه صدای کلاغ بود گفت:
+آقای دهقان فرد بفرمایید نوبت شماست.
مطب این دکتر همیشه شلوغ بود و خیلی سخت میشد نوبت گرفت.
با پدر و ریحانه رفتیم تواتاق دکتر .
با صدای در دکتر خوش اخلاق پدر بهمون لبخند زد و راهنماییمون کرد تا بشینیم .
همه آزمایشا و نوارِ قلب و جوابِ اِکو رو اَزمون گرفت و با دقت نگاشون میکرد.
شروع کرد ب پرسیدن سوالاتی از پدرم
خلاصه بعد چند دیقه گفت :
+همونطور که قبلا هم گفتم شما باید دوباره جراحی بشید
موردتون خیلی خطرناکه....
واسه دوماهه دیگه بهتون نوبت میدم.
حتما بیاید
تاکید میکنم حتما!!!
تو این زمانم خیلی مراقب باشین....
داشتیم برمیگشتیم خونه
پدر حرفی نمیزد و ریحانه ناراحت ب بیرون نگاه میکرد ترجیح دادم منم چیزی نگم
به جاده خیره شدم و دنده رو عوض کردم! *
* _ #نویسنده✍
# #غیــن_میــــم🧡 #فـــاء_دآل💚
#سرباز_سردار
🔮 #حدیث
💠 تسبیحات📿
✅ امام صادق(علیهالسلام) فرمودند:
اى ابو هارون!
ما كودكان خود را، به خواندن تسبيحات فاطمه سلام الله علیها فرمان مى دهيم
همچنان كه به خواندن نماز فرمان
مى دهيم،
پس به آن، #چنگ_بزن؛ زيرا هر بنده اى به آن چنگ زند، بدبخت نمى شود.
📚الكافی ج ۳ ص ۳۴۳
#ماه_رجب
#وفات_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
🆔@sardarr_soleimani
🔮📿مناجات شبانگاهی
ای خدا شکستگی مرا چیزی التیام نبخشد جز لطف و عطوفتت
و فقر و بینواییام را بینیاز نکند جز توجّه و نیکیات
و دلهره و هراسم را تسکین نبخشد جز امانت و ذلت
و خواریم را به عزت بدل نکند جز فرمانرواییات
و به آرزویم نرساند جز فضل و کرمت
و نیازم را برطرف نسازد جز بخششت
و حاجتم را روا نسازد جز تو و اندوه
و گرفتاریم را نگشاید جز رحمتت
و دردهایم را رفع نکند جز مهربانیات
و سوز سینهام را خنک نکند جز وصالت،
و شعلهی سوز و گدازم را خاموش نکند جز لقایت
و اشتیاقم را به سوی تو چیزی سیراب نکند جز نظر به جلوهات
و بیقراریم را آرامش نبخشد جز نزدیک شدن به تو
و قربت و افسوس و حسرتم را زایل نکند جز نسیم رحمتت
و دردم را درمان نکند جز طبابتت
و اندوهم را نزداید جز قرب تو،
زخمم را بهبود نبخشد جز چشم پوشی تو،
زنگار قلبم را پاک نمیسازد جز گذشت تو
و وسواس سینهام را برطرف نکند جز امر و فرمان تو.
#ماه_رجب
#وفات_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
🆔@sardarr_soleimani
زمان:
حجم:
5.31M
• برکات تسبیحاتحضرتزهراسلاماللهعلیها
•خلوتباخدا
یکیاززیباترینپادکستهایی هستکهبایدبشنوید👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻
🌷🌸
🌸
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی:🕊
🍃عواملی که باعث میشود انسان شخصیت خودش را می سازد،آرمان های خودش را تعریف می کند ،و برای خودش تعیین هدف می کند،اول #آرزو است ،دوم #اراده است.آرزو و اراده دو عامل مهمی هستند که پیوسته شخصیت انسان را تخت تاثیر خود دارد.
🍃ریشه استقامت یا تزلزل انسان هم به همین این دو عامل برمی گردد.
🍃آرزو اگر آرزوی خاکی بود آرمان آرمان خاکی بود انسان را در همان جایگاه خاکی نگه می دارد.
🍃اگر این آرزو یک آرزوی متعالی بود،انسان را برای خاک نگه می دارد و به #اوج می برد،این خیلی در بعد تربیتی مهم است.
❤️🍃_______
:
تو رفتی و ماندنی شدی در #دل ما
:
پیروز همیشگی شدی بر #دل💛 ما
:
خورشید☀️، غروب میرود اما صبح🌈
پر میشود از نشانهاش منزل🏡 ما
#حاج_قاسم 🦋
#مرد_میدان