eitaa logo
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
3.8هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
7.3هزار ویدیو
74 فایل
🔆 برای ارسال خبر، عکس، فیلم یا حتی نظر و انتقاد میتونی به اکانت ادمین یعنی آیدی زیر بفرستی. 💬 @sarm_news_admin ❗ کانال ما رو به بقیه هم معرفی کنید😁 ❗ یادتون نره برامون اخبار و عکس و فیلم بفرستید😉 💥تبلیغات شما را پذیراییم🤩
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🌿🌼🌿🌼 🌿🌼🌿 🌼🌿🌼 🌿 🌼 ❣﷽❣ اعمال سه شب اول و روز اول حضرت رسول اکرم (ص) فرمود هر کس سه روز اول شعبان روزه بدارد وشبهای انها را به عبادت قیام کند ( ودر آن سه شب ) دورکعت نماز بیک حمد وپانزده توحید بخواند خداوند شر اهل آسمانها و زمینها را و شر هر سلطان جائوری را از وی دور کند و قسم بخدائیکه مرا بحق نبوت فرستاده که خدای تعالی هفتاد هزار گناه کبیرۀ او که بین خود وخدا کرده آمرزد وعذاب و شدائد قبر را از او دور کند(اقبال ، صفحه 685). 🌾 دو رکعت است و در هر رکعت بعد از حمد، بیست و پنج مرتبه سوره توحید خوانده شود. ثواب: رسول خدا (ص) فرمود:کسی که این نماز را به جا آورد،خدا برای او در روز قیامت هشت در بهشت را باز می کند و هفت در جهنم را بر او می بندد، و خداوند هزار حله و هزار تاج بر او می پوشاند. 👈🏻همچنین خواندن زیارت امام حسین(ع) در شب و روز سوم شعبان وارد شده است. 📚منبع: مهمترین دانستنیهای یک مسلمان بارویکرد روزشماررویدادهای مهم تاریخ اسلام، تألیف زهراپاشنگ، جلد2، ص 726. 🌹اللهم‌صل‌علی‌محمد‌آل‌محمد‌وعجل‌فرجهم🌹 أللَّھُـمَ عجِّلْ لِوَلیِڪْ الْفَرَج🌟 💟(صرم نیوز) @sarm_news 🔴🔷🔴🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دهه فجر، فخر انقلاب اسلامی ایران است. ضمن تبریک ایام فرخنده و مبارک دهه فجر انقلاب اسلامی، نظر به اهمیت درختکاری از نگاه اسلام و نقش آن در حفظ منابع طبیعی و محیط زندگی مردم ، بناداریم طی مراسمی به این امر مهم بپردازیم. از آحاد مردم شریف و متدیّن دعوت بعمل می آید تا ساعت ۹:۳۰ صبح ۱۴ بهمن ماه در پویش نهالکاری حضور بهم رسانیم. آدرس: شهرستان کهک *نرسیده به روستای امامزاده ابراهیم *سمت‌ راست جاده خاکی مرغداری بنی فاطمی 🗓یکشنبه چهارده بهمن ماه سال۱۴۰۳ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💟(صرم نیوز) @sarm_news 🔴🔷🔴🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣فوری 🔴تعطیلی مقاطع دبستانی و مقاطع پیش دبستانی و مهدکودک های قم در روز یکشنبه 🔹به گزارش اداره کل روابط عمومی و امور بین الملل استانداری قم، با توجه به اطلاعیه کمیته اضطرار، فردا یکشنبه چهاردهم بهمن ماه ۱۴۰۳ فعالیت مقاطع پیش دبستانی و مهدکودک ها تعطیل اعلام شده و مقطع دبستانی نیز به علت آلودگی هوا غیر حضوری می‌باشد. 💟(صرم نیوز) @sarm_news 🔴🔷🔴🔷
8.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 حال و هوای کربلای معلی در شب ولادت امام حسین(ع) 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌹🌹🌹🌹 💟(صرم نیوز) @sarm_news 🔴🔷🔴🔷
شیوه فعالیت مدارس ابتدایی شهرستان کهک فردا غیرحضوری است. 🔸🔹بر اساس اطلاعیه کارگروه اضطرار استان قم در خصوص کیفیت جوی و میزان غلظت ذرات معلق در هوا، به اطلاع می رساند: 🗓فردا یکشنبه ۱۴ بهمن ماه ۱۴۰۳ 🔸مهد کودک ها ، پیش دبستانی ها تعطیل و مدارس ابتدایی نیز به شیوه غیرحضوری فعالیت خواهند داشت. 🔹تمامی مدارس متوسطه اول و دوم به شیوه عادی و حضوری فعالیت می نمایند. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💟(صرم نیوز) @sarm_news 🔴🔷🔴🔷
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ حال و هوای کربلای معلی در شب ولادت امام حسین(ع) 💟(صرم نیوز) @sarm_news 🔴🔷🔴🔷
11.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 رونمایی از موشک کروز دریایی قدرِ ۳۸۰ با بردی بیش از ۱۰۰۰ کیلومتر 🔸فرمانده کلِ سپاه در حاشیه بازدید از آمادگی یگان‌های موشکی نیروی دریایی سپاه، از این موشکِ راهبردی با بردِ بیش از هزار کیلومتر رونمایی کرد. 🔸قابلیت انجام عملیات با یک نفر و در کمتراز ۵ دقیقه از ویژگی‌های اصلی این موشک است. 💟(صرم نیوز) @sarm_news 🔴🔷🔴🔷
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
💫🔥💫💫🔥💫🔥💫💫🔥💫💫🔥رمان واقعی، تلنگری و آموزنده 💫 #تجسم_شیطان 🔥قسمت ۱۰۵ و ۱۰۶ روح الله قاشقی خورش قیمه رو
💫🔥💫💫🔥💫🔥💫💫🔥💫💫🔥رمان واقعی، تلنگری و آموزنده 💫 🔥قسمت ۱۰۷ و ۱۰۸ ماشین از پیچ خاکی جاده پیچید و درِ باغ از دور نمایان شد، روح الله حس عجیبی داشت، انگار اتفاقی شوم در راه بود، ناخوداگاه نفس عمیقی کشید و دستش را روی قلبش گذاشت، خدا را شکر می کرد که فاطمه را همراه نیاورده، چون با این حال روح الله، حتما او هم نگران میشد. ماشین جلوی در باغ ایستاد، روح الله پیاده شد و دست در جیبش کرد تا کلید در باغ را بیرون بیاورد. کلید را در دست گرفت میخواست در را باز کند که متوجه شد در باغ باز است، روح الله داخل شد و همانطور که به اطراف نگاهی می انداخت زیر لب گفت: حتما سعید کسی را آورده تا بفهمه این ماهی های بی زبون چطوری مردن و با زدن این حرف به سمت راهی رفت که به پشت ساختمان و حوضچه های ماهی ختم میشد. روح الله همزمان با رفتن به جلو اطراف را می پایید، انگار کسی در باغ نبود جز قار قار کلاغها چیزی به گوشش نمی خورد، روح الله لرزی در بدنش افتاد نمیدانست این لرز به خاطر هوای سرد زمستان است یا ترس از حسی که بر وجودش سایه افکنده، بود، روح الله دستهایش را دو طرف دهانش گرفت و با صدای بلند صدا زد: _سعیددد و صدایش در هو هوی باد گم شد. روح الله بر سرعت قدم هایش افزود و به طوریکه وقتی به خود آمد که در حال دویدن بود، بالاخره به حوضچه ها رسید، نگاهش به ماهی هایی خورد که بی جان به روی آب آمده بودند و صدای شرشری که کمی آنطرف تر می امد، نشان دهندهٔ عمیق تر شدن شکاف حوضچه دیگر داشت، روح الله همه جا را نگاه انداخت اثری از سعید نبود،به فکرش رسید که نکند داخل ساختمان باشد ، همانطور که به سمت ساختمان میرفت گوشی اش را بیرون آورد و شماره پدرش را گرفت، با اولین بوق صدای آقا محمود در گوشی پیچید: _الو سلام پسرم خوبی؟ روح الله که استرس وجودش را گرفته بود گفت: _سلام بابا، خبری از سعید نداری کجا هست؟! محمود گفت: _تا جایی خبر دارم داخل باغ بود، چند روز پیش اومد اینجا شراره آورد و بعدم برگشت روستا توی باغ چطور مگه؟ روح الله دست روی در آهنی ساختمان گذاشت، تا در را با فشار باز کند و گفت: _من الان باغ هستم، ماهی ها مردن، در باغ باز بود و خبری هم از سعید نیست.. محمود با لحنی ناراحت گفت: _ماهی ها مردن؟! چرا به من نگفت؟ فقط دیشب زنگ زده بود هی دری وری میگفت که منو ببخش و... من فکر میکردم دوباره یه خیطی بالا آورده اما نمیدونستم تا این حد... اقامحمود مشغول صحبت بود که روح الله چشمش به برگه ای افتاد که لای درز در بود. خم شد برگه برداشت، انگار نوشته ای از سعید بود اما با خطی کج و معوج که مشخص بود وقت نوشتن وضعیت روحی خوبی نداشته: 📝_صداهایی همیشه با من است، فکر میکردم خیالاتم هست و این صداها دروغ میگویند اما الان فهمیدم راست می گویند، من زندگی همه را به گند کشیدم و بهترین کاری که میتوانم بکنم، این است دنیا را از شر خودم راحت... روح الله ناخواسته گوشی را قطع کرد و مانند انسان سرگردانی داخل باغ میدوید و سعید را صدا میزد...همانطور که می دوید انتهای باغ چیزی توجهش را به خود جلب کرد...یک جسم انسان با لباسی سیاهرنگ که گویی بر دیوار باغ آویزان شده بود و او کسی جز سعید نبود. روح الله همانطور که فریاد میزد و اشک میریخت خود را به انتهای باغ رساند، روی حلبی کنار دیوار ایستاد و دست سرد سعید را در دست گرفت و پیکر بی جانش را پایین کشید... مراسم تدفین سعید برگزار شد و فتانه که سعید برایش تمام دنیا بود، اینک تبدیل به کسی شده بود که بابت مرگ پسرش، طلبکار عالم و آدم بود. روز هفتم بود و مجلس ترحیم به پا بود و ردیف صندلی های بغل حسینیه صاحب عزاها نشسته بودند که فاطمه متوجه بگو مگویی بین شراره و فتانه شد. فتانه همانطور که چنگال هایش را به شراره نشان میداد گفت: 🔥_دخترهٔ بی آبرو، تو سعید را کشتی، تو قاتل سعید هستی، لعنت به من و طالع نحسم که تو را برای سعید بیچاره و ناکام لقمه گرفتم و بعد خیره به شراره که با چشمهای ریمل کشیده به او نگاه میکرد ادامه داد: _پاشو از این مجلس برو بیرون، پاشو دیگه چشمم به چشمت نیافته شراره سرش را پایین انداخت و شروع به گریه کرد، فاطمه که در مقابل این مظلومیت شراره احساس تکلیف میکرد دست شراره را که بین او و فتانه نشسته بود در دست گرفت و‌گفت: _این حرفا را به دل نگیر، فتانه الان داغ دیده است میخواد به هر طریقی خودش را آروم کنه. شراره که موقعیت را برای عرض اندام مناسب دیده بود گفت: 🔥_فتانه داغداره و من داغدار نیستم؟! فتانه که انگار گوشهایش پیش فاطمه و شراره بود رو به شراره گفت: