بسم الله الرحمن الرحیم
🔷 «یکی مثل همه» 🔷
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
قسمت اول
حوزه علمیه-دفتر حاج آقا خَلَج
پیش از ظهر بود و تقریبا کسی در حوزه نبود. طلبهها یا رفته بودند به روستاها برای تبلیغ و یا مشغول تبلیغ در مساجد سطح شهر بودند. حاج آقا خلج که یک مرد حدود 57 ساله و جاافتاده بود وسط سه چهار تا آخوند در دفترش گرفتار شده بود و آن سه چهار نفر مثل مسلسل حرف میزدند.
یکی از آخوندها به نام سلمانی که حدودا 30 سالش بود و محاسن بلندی داشت و از همه دهاندارتر بود، داشت حرف میزد و در حالی که دهانش کف کرده بود با حالت خاصِ علمایی و مصلحت اندیشی میگفت: «آقا مگه مسجدالرسول جایِ کمی هست؟ محله پولدار و کلاسبالای شهر نیست که هست. آدماش خاص نیستند که هستند. دومین مسجد بزرگ این شهر بعد از مصلای جمعه نیست که هست. از قدیم الایام، علما در اونجا منبر نمیرفتن که میرفتن. دیگه من چقدر و چطوری باید بگم که این مسجد چقدر مهمه؟ الان هم که ده روز از ماه رمضون گذشته. رفیق عزیز ما حاج آقای مهدوی هم که بنده خدا برای دومین بار کرونا گرفت و حالش خیلی بده و فکر نکنم تا آخر ماه رمضون بتونه برگرده مسجد. من میگم یکی از بین خودمون که تجربه مسجد داری و منبر و سر و کله زدن با اون مردم داره، جای حاجی مهدوی بگیره تا ببینیم بعدش خدا چی میخواد! بد میگم حاج آقا؟»
حاج آقا خلج هیچ نگفت و همین طور که سرش پایین بود، اندکی سرش را تکان داد. یکی دیگر از آخوندها که سعادتپرور نام داشت و یکی دو سال از سلمانی کوچکتر بود اما ماشاءالله عمامه بزرگی بسته بود و یه کم چاقتر از بقیه بود گفت: «نباید سنگر به اون مهمی خالی بمونه. خدا بیامرزه پدرتون. شنیدم مرحوم پدرتون بیست سال در اون محل نماز و منبر داشتند. طوری که مسجد الرسول را به اسم پدر بزرگوار شما میشناختند. درسته که مردم را همین طور رها کنیم و مومنین و مومنات اونجا بیکس و کار بشن؟ نه. مشخصه که نه! پیشنهادم اینه که خودِ حاج آقای سلمانی که ماشالله رودست ندارن و مبلغ درجه یکی هستند، بسم الله بگن و سنگر رفیقمون رو خالی نذارن!»
این را گفت و همه ساکت به دهان و چهره حاجی خلج نگاه کردند. حاجی خلج سرش را بالا آورد و گفت: «دستتون درد نکنه. واقعا جای تشکر داره که اینقدر نگرانِ خالی نبودنِ سنگرِ رفیقتون هستید. ولی یه سوال!»
فورا همه راست نشستند ببینند حاجی خلج میخواهد چه بگوید؟ خودشان را برای هرگونه سوالی آماده کرده بودند. حاجی خلج گفت: «مگه نتیجه تستِ حاجی مهدوی اومده که با قاطعیت میگین کروناست و دو سه هفته هم نمیتونه بیاد مسجد؟»
انتظار شنیدن این سوال را از حاجی نداشتند. به هم نگاه کردند. سلمانی خواست فورا جمعش کند که گفت: «مشخصه حاج آقا. کروناست دیگه. کرونا هم میندازه آدمو. اصلا کرونا نیست؟ باشه. آنفولانزا که هست. نیست؟ باشه. سرماخوردگی که هست. بالاخره سنگر خالیه. بازم هر طور صلاحه.»
حاجی خلج با صلابت خاص خودش گفت: «پس دارین از پیش خودتون میگین کروناست. سوال دوم! مگه خودِ حضراتِ حاضر در جمع، نماز جماعت ندارن؟ مگه مسجد ندارین؟ خودِ شما جناب سلمانی عزیز! مگه مسجد و منبر و پایگاه بسیج و مجتمع فرهنگی ندارین؟ مسجد شما سنگر نیست؟ خالی نمیمونه؟»
یکی از آخوندها که تقریبا از همه جوانتر و خوش سیماتر بود و بنکدار نام داشت گفت: «اون با ما. یکی از طلبههای پایههای پنج و شش پیدا میکنیم و میذاریم جای حاج آقا سلمانی! اصلا مسجد محله حاج آقا سلمانی براشون کوچیکه. ظرفیت و بنیه علمی و معنویِ حاج آقا سلمانی بالاتر از این حرفهاست. قطعا میتونن در مسجدالرسول موفقتر عمل کنند.»
حاج آقا خلج کمی صدایش را بالاتر آورد و گفت: «نخیر آقا! به محله و کوچک و بزرگی مسجد نیست. قصه سنگر و این حرفها را پیش کشیدید، فقط خواستم یادآوری کنم که خبر از همه اینا دارم. لطفا دیگه هم بحث نکنید. ضمنا احدی در این جمع با خودِ آقای مهدوی مشورت کرده؟ شاید کسی مدنظر داشته باشه. شاید با کسی هماهنگ کرده باشه. حرف زدین باهاش یا مستقیم کله انداختین پایین و اومدین دفتر من و سنگر سنگر میکنین؟!»
سعادتپرور فورا گوشی اَپلش را درآورد و شروع به گرفتن شماره مهدوی کرد. همین طور که شماره را میگرفت میگفت: «خب این که کاری نداره. حق با حاج آقا خلج هست. الان میذارم رو بلندگو و ایشون هم در بحث ما حاضر میشن. قطعا دلش میخواد یکی از خودش قویتر مثل حاج آقا سلمانی به مسجدالرسول بره و مستقر بشه.»
گوشی مهدوی شروع به زنگ خوردن کرد. بدون هیچ آهنگ پیشوازی. سه چهار تا بوق که خورد، مهدوی گوشی را برداشت و با صدای گرفته گفت: «سلام برادر»
@Mohamadrezahadadpour
ادامه 👇👇
-سلام مهدوی جان! خوبی؟ بهتری الحمدلله؟
-خدا را شکر. نه. بدترم. دعا بفرمایید.
-ای بابا. خدا نکنه. ایشالله بهتر بشی. ببین مهدوی جان! ما الان دفتر حاج آقای خلج هستیم و خدمت حاج آقا و حاج آقا سلمانی و یکی دو نفر دیگه از رفقا هستیم و صدای شما هم روی آیفونه. همه سلام میرسونن. مخصوصا حاج آقا سلمانی که خیلی نگران سلامتی شما و وضعیت مسجد و این چیزا بودند. حالا من گوشی رو میدم خدمت حاج آقا خلج. از من خدافظ!»
همین طور که گوشی را به خلج میداد، نگاهِ ریزی بین سعادت و سلمانی رد و بدل شد و خنده معناداری بین آنها شکل گرفت. خندهای که معنایِ«دمت گرم. خوب تونستی به صورت غیرمستقیم بیاریش تو باغ!» در صورت سلمانی نقش بست.
حاجی خلج گوشی را گرفت و گفت: «سلام آقا. چطوری؟»
مهدوی یکی دو تا سرفه کرد و جواب داد: «سلام از ماست حاج آقا. تشکر. صدای شما را شنیدم خوب شدم.»
-الهی شکر. ایشالله زود بهتر بشی و ببینمت. میگم مهدوی جان! شما جای خودت، کسی برای مسجد گذاشتی؟
-والا حاج آقا میخواستم چند دقیقه دیگه براتون تماس بگیرم. ببخشید. زحمت شد.
-خواهش میکنم. بگو. نظرت چیه؟
-والا من از حساسیت مسجد و مردم و موقعیتش تقریبا بیشتر از همه دوستان خبر دارم. ما سی ساله که تو این محل زندگی میکنیم. بخاطر همین حرفی که میخوام بزنم، فکر کردم و میخوام بگم. نه این که همین جوری و از روی رفیق و رفیقبازی بخوام یه چیزی گفته باشم. بنظرم اگه کسی قرار باشه بتونه مسجدالرسول رو جمع کنه و با ملتِ اروپایی مسلکش زندگی کنه و بعد از دو سه روز، مردم ازش خسته نشن و اونم از مردم خسته نشه...
همین طور که مهدوی داشت مقدمه چینی میکرد، سلمانی و سعادت و آن دو نفر دیگر، سانت به سانت بالاتر میرفتند و از هیجان نزدیک بود بچسبند به سقف!
مهدوی ادامه داد: «والا بنظرم فقط یه نفر میتونه اون مسجد و اون محل رو جمعش کنه. اونم هم مباحث خودمه.»
همه هاج و واج به هم نگاه کردند! سلمانی رو به سعادت کرد و در حالی که قیافه چندشی به خودش گرفته بود پرسید: «همبحثش دیگه کیه؟!»
سعادت که داشت چشماش از حدقه درمیآمد گفت: «دِیوید!»
صدای مهدوی در اتاق پیچیده بود که میگفت: «اسمش آقا داود هست. از بس بچه گُلیه، بچهها بهش میگن دِیوید!»
همه به جز خلج روی صندلیهاشون ولو شدند.
مهدوی ادامه داد و گفت: «خیلی پسر به روز و خوبیه. مثل بقیه بچهها مقدس نیست اما یه جورایی به دل میشینه.»
سلمانی دیگر تحمل نکرد و صدایش را بلند کرد و رو به گوشی که دست حاجی خلج بود گفت: «برادر من! حواست هست داری چیکار میکنی؟ مگه بچه بازیه؟ دست گذاشتی رو کسی که میشناسمش. خوبم میشناسمش. نه ریش داره. نه وجاهت علمایی داره. نه معمم هست. نه منبر خاصی رفته. نه اصلا معلومه اصل و نسبش کیه؟ از همشبدتر، مجررررده! مجرد!»
سعادت هم گفت: «میشناسمش. تو کلاس خودمونه. یه بچه شهرستانیِ غیر معروف! که چهار روز دیگه ول میکنه و میره قم. فایدهای برای شهر نداره. همه معمم هستند تو کلاس ما الا همین داودی که میگی.»
مهدوی دو سه تا سرفه دیگر هم کرد و گفت: «حاج آقا خلج! جسارتا اگر قراره من نظر ندم، دیگه چرا با من تماس گرفتند؟! ثانیا داود شاید نمره اول کلاس نباشه اما خیلی پسر مهربونیه. هیچ حاشیهای هم نداشته. مثل بعضی آقابونه که استاد را سر کلاس جوری به حاشیه بکشند تا این که استاد به گریه بیفته و نفرینشون کنه؟»
وقتی اینجوری گفت، سلمانی سرش را پایین انداخت.
مهدوی گفت: «یا مثلا تا حالا کسی به خاطر کارایی که دیگه نخوام بگم، نامه از دادسرای ویژه روحانیت آورده و داده دستش و تا حالا سه چهار بار سابقه در افتادن با مردم داره؟»
با گفتن این حرف، سعادت سرش را پایین انداخت و حرفی نزد.
مهدوی که تازه موتورش داغ شده بود ادامه داد: «یا مثل بعضی دیگه از آقایون هست که با این که معمم هستند، به بهانه آموزش و پرورش، دیگه نه نماز جماعت برن و نه تبلیغ و منبر قبول کنن؟ دلشون خوش کرده باشن به پنج شش میلیون تومن حقوق آموزش پرورش؟ یا فورا مثل از خدا خواستهها با تیپهای اونجوری برن سر کلاس مدارس و انگار اصلا هیچ وقت طلبه نبودند؟!»
@Mohamadrezahadadpour
ادامه👇👇
با گفتن این حرف، آن دو شیخ دیگر سرشان را پایین انداختند و شروع به ور رفتن با موبایلشان کردند. خلج هم از زیر عینکش به آن سه چهار نفر نگاه معناداری کرد و سرش را به نشان تاسف تکان داد! به مهدوی گفت: «بسیار خوب. دست شما درد نکنه مهدوی جان. من به جوابم رسیدم. مراقب خودت باش. التماس دعا.»
وقتی مهدوی قطع کرد، سلمانی و سعادت فورا شروع به حرف زدن کردند.
-سلمانی: این داود میزنه همه چیزایی که حوزه و علما و مرحوم ابویتون و بقیه تا حالا بافته بودند، پنبه میکنهها. این پسره همش حرفای روشنفکری میزنه. روحیه جهادی نداره. تا حالا تو هیچ کدوم از اردوهای جهادی ما نبوده. تو هیچ کدوم از تجمعات خودجوش نبوده و موضِعش در خصوص عدالت محوری مشخص نیست. طلبهای که پایه ده باشه اما هنوز چفیه گردنش ندیده باشیم طلبه نیست. مهدوی هم گشته و گشته و اد دست گذاشته رو یه عَتیقه! خوبه والا.
-سعادت: ینی اگه میخواین فردا پس فردا در و دافهای اون محل بیفتن دنبالش، بفرستینش مسجدالرسول. اصلا ریش نمیذاره. آخه ته ریش هم شد ریش؟! خط ریشش از بس پایینه انگار ... استغفرالله... میدونین تا حالا چند بار سر کلاس، استاد در حال درس دادن بوده و این آقا دیوید(!) در حال خوندن فلان رمان خارجی بوده؟! یه سر برین حجرهاش. دریغ از یه عکس شهید! دریغ از یه عکس مراجع و علما و عُرفا! یه سر به کتاباش بزنین. اگه دیکشنری و مثنوی و عین صاد و شریعتی وسط کتاباش نبود، من اسم خودمو عوض میکنم. آخه طلبه و این کتابا؟ کجا داریم میریم ما؟
بندکدار که انگار نمیخواست از قافله عقب بماند گفت: «والا خودتون میدونینا اما ما از سر تکلیف اومدیم خدمت شما و میخواستیم مسجدالرسول بیصاحاب نمونه. وگرنه لااقل یکی رو انتخاب کنین که به اسم معتدل بودن و دوری از هیجان و افراط، به جون بچه انقلابیهای کلاس نیفتاده باشه! یکی رو انتخاب کنین که به جای جلسههای سهشنبههای هیئت، تو حجرهاش نقد سریالهای جهان کفر رو نذاره! همین. دیگه حرفی ندارم. الان مشکل ما اینه که مردم احکام طهارت و نجاست نمیدونن و اصلا طهارت نمیگیرن؟ یا مشکل ما اینه که کریستوفر نولان داره با ذهن بچههای ما چیکار میکنه و آخرین کارش چیه؟
همه ساکت شدند و به حاج آقا خلج نگاه کردند. حاج آقا خلج رو به بنکدار گفت: «ینی من اینطور طلبهی جالبی بغلِ گوشم داشتم و خبر نداشتم؟!»
بنکدار که فکر کرد پیروز میدان شده و زده وسط خال، فورا گفت: «بعله حاج آقا! بعله. همین آقا داود یا به قول حاج آقا سعادت، دِیوید! این کارا رو میکرده و...»
حاج آقا خلج نگذاشت بنکدار ادامه بدهد. همین طور که لبخند معناداری روی لبش بود، گفت: «عجب! جالبه. کجاست حالا این آقا داود؟!»
سعادت با حالت تمسخر گفت: «هیج جا. حجرهاش گرفته خوابیده. ماه رمضون که کلاسا تعطیله، این آقا تا کله ظهر خوابه! طلبه امام زمان باشی و تا کله ظهر ماه مبارک...»
خلج کلام سعادت را قطع کرد و بلند شد و به نزدیکی پنجره اتاقش رفت. مش رسول که خادم حوزه بود را وسط حیاط دید. به او گفت: «مش رسول! برو حجره داود. همین که پایه دهم هست. اگه خوابه، آروم بیدارش کنیا. بگو بیاد که کارش دارم.»
@Mohamadrezahadadpour
ادامه دارد...
هدایت شده از نبض ورزش
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️تشکیل پرونده قضایی برای کتایون ریاحی و پانتهآ بهرام
🔸مرکز اطلاع رسانی پلیس تهران از تشکیل پرونده قضایی برای خانمها "کتایون ریاحی" و "پانته آ بهرام" بعلت جرمِ کشف حجاب در ملا عام و انتشار تصاویر در فضای مجازی خبر داد.
🔸بر اساس این خبر پرونده نامبردگان به دادسرای نظام ارسال شد.
--------------------------------------
💠در کانال خبرگزاری صرم با ما همراه باشید👇
🆔 @sarm_news
✅کارت شرکت در آزمون استخدامی
🔰كارت شركت در آزمون استخدامی رشته شغل آموزگار ابتدایی و استثنایی از فردا روز سه شنبه مورخ 1402/02/05 بر روی درگاه اطلاع رسانی سازمان سنجش و آموزش كشور به نشانی www.sanjesh.org قرار خواهد گرفت
💠در کانال خبرگزاری صرم با ما همراه باشید👇
🆔 @sarm_news
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
✅ مسابقات نیمه نهایی جام رمضان لنگرود ۱۴۰۲ 👈🏻 دوشنبه ۴ اردیبهشت ماه بازی دوم 👈 ساعت ۲۱ چهارده معصوم
❇️ اتمام نیمه اول
⚽️ سنگبری مروارید #صفر
چهارده معصوم صرم #سه
💠در کانال خبرگزاری صرم با ما همراه باشید👇
🆔 @sarm_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اجرای طرح عفاف و حجاب در ایستگاههای متروی تهران
💠در کانال خبرگزاری صرم با ما همراه باشید👇
🆔 @sarm_news
❇️ نتیجه نهایی مسابقه فوتسال جام رمضان لنگرود
▫️سنگبری مروارید #یک
چهارده معصوم صرم #پنج
به امید قهرمانی تیم روستای صرم
💠در کانال خبرگزاری صرم با ما همراه باشید👇
🆔 @sarm_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدن این کلیپ
حالتون رو خوب میکنه
😍😍
💠در کانال خبرگزاری صرم با ما همراه باشید👇
🆔 @sarm_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشب
برایت چه بخواهم ز خــدا🌙
بـهتر از اینكه خــودش
پنجره ی باز اتاقت باشد🌙
عشق محتاج نگاهت باشد
خلق لبریز دعایت باشد🌙
و دلـت تا به ابـد
وصل خـدایی باشـد🌙
کـه"همین نزدیکیست"
شبتون آرام 🌙
💠در کانال خبرگزاری صرم با ما همراه باشید👇
🆔 @sarm_news
#امام_زمان
#سلام_امام_زمانم😍✋
#اوخواهدآمد
🌱عاقبت این شبِ تاریک سحر خواهد شد...
به رُخِ حضرتِ خورشید نظر خواهد شد...
🌱دلِ غمدیدهی ما گـر به وصـالت برسد...
سینهی سنگی ما ، دُر و گُهر خواهد شد...
#العجلمولایغریبم
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
💠در کانال خبرگزاری صرم با ما همراه باشید👇
🆔 @sarm_news
#از_او_بگوییم
🔹کیف مدرسهای پسر و دخترم رو دادم
برای تعمیرات، نو بودند ولی بند حمایل
و یکی از زیپهای هر کدوم خراب شده بود
کاغذ رسید رو از تعمیرکار تحویل گرفتم
و قرار شد یکی دو روزه تعمیرشون کنه
و تحویلم بده....
🔹دو روز بعد برای تحویل کیفها مراجعه کردم هر دو تا کیف تعمیر شده بودند؛
کاغذ رسید رو تحویل دادم و خواستم هزینه
تعمیر رو بپردازم که تعمیرکار به من گفت:
شما میهمان امام زمان هستید!
هزینه نمیگیرم فقط یه تسبیح صلوات
نذر ظهورش بخونید!
🔹از شنیدن نام مولا و آقایمان کمی جا خوردم!
گفتم: تسبیح صلوات رو حتماً میخونم
ولی لطفاً پول رو هم قبول کنید
آخه شما زحمت کشیدهاید و کار کردهاید
🔹گفت: این نذر چند سال منه
هر صدتا مشتری پنج تای بعدیش
نذر امام زمانه!
بعد هم دسته قبضهاش رو به من نشون داد
هر از چند گاهی روی ته فیش قبضها
نوشته شده بود: میهمان امام زمان عجل الله
🔹گفت: این یه نذر و قراردادی هست بین
من و #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
و نفراتی که این قبضها به اونا بیفته
هر کاری که داشته باشن مجانی انجام میشه
فقط باید یه تسبیح صلوات نذر ظهور آقا بخونن!
🔹اصرار من برای پرداخت هزینه فایده نداشت
از تعمیرکار خداحافظی کردم کیفها رو برداشتم و از مغازه اومدم بیرون...
اون شب رو تا مدتها داشتم به کار ارزشمند
و جالب این تعمیرکار عزیز فکر میکردم
به این فکر کردم که اگر همه ما در همین حد
هم که شده برای ظهور قدمی برداریم
چه اتفاق زیبائی برای خودمون
و اطرافیانمون میافته!
من تصمیمم رو گرفتم،اولین قدم این بود که این عمل خداپسندانه رو برای دیگران هم نقل کنم.
🆔 @sarm_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 ســـلام
💖صبحتون پر از عطر خوش زندگی
🌺الهی...
💖داشته هاتون چنان پررنگ بشه
🌺که غم نداشته هاتون آزارتون نده
💖الهی
🌺صبح زیبـاتون
💖پراز خوشبختی باشه و
🌺سرشار از شادی های بی پایان
❤️سه شنبه تون بی نظیر❤️
💠در کانال خبرگزاری صرم با ما همراه باشید👇
🆔 @sarm_news
چهلمین روز در گذشت مادری مهربان و دلسوز
◾️ به اطلاع می رسانیم مراسم یادبود و ختم قران کریم به مناسبت چهلمین روز درگذشت مرحومه بانو فاطمه محمد بیگی(همسرسیدمحمد خوش سلوک)
▪️پنجشنبه ۱۴۰۲/۲/۷ ساعت ۱۶ الی ۱۷:۳۰ در مسجد چهارده معصوم روستای صرم برگزار می گردد
▪️شادی روح آن مرحومه بخوانید فاتحه مع الصلوات
💠در کانال خبرگزاری صرم با ما همراه باشید👇
🆔 @sarm_news
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
تویی بهانهی آن ابرها که میگریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
🛑 موساد هک شد
🔹سایت سازمان اطلاعات و عملیات ویژه رژیم صهیونیستی موسوم به موساد دوشنبه شب هدف حمله سایبری قرار گرفت.
🔹گروه هکری «انانیموس سودان" اعلام کرد که سایت موساد وتأمین اجتماعی اسرائیل را هک کرده است.
🔹این گروه هکری در حساب اینستاگرامی خود نوشت که این حمله سایبری مقدمهای برای حملات گستردهتر است.
💠در کانال خبرگزاری صرم با ما همراه باشید👇
🆔 @sarm_news
کاشت نهال و گل
زیبا سازی فضای باغچه
مدرسه حضرت رقیه روستای صرم
💠در کانال خبرگزاری صرم با ما همراه باشید👇
🆔 @sarm_news
🛑 یک قمی دیگر توسط اتحادیه اروپا تحریم شد
🔹روز گذشته شورای اروپا نام ۸ فرد و یک نهاد ایرانی دیگر را در فهرست تحریمهای خود قرار داد.
🔹در میان این افراد نام «مهدی علیبابایی» معاون اجتماعی سپاه استان قم نیز دیده میشود.
💠در کانال خبرگزاری صرم با ما همراه باشید👇
🆔 @sarm_news
تجهیز کامل کمد جوایز دانش آموزان
مدرسه شهید مفتح روستای صرم👌
حالا دیگه درس خوندن از دانش اموزان
جایزه از مدیر و معلمان☺️😁
💠در کانال خبرگزاری صرم با ما همراه باشید👇
🆔 @sarm_news
کاشت نهال و گل
زیبا سازی فضای باغچه
مدرسه شهید مفتح روستای صرم
💠در کانال خبرگزاری صرم با ما همراه باشید👇
🆔 @sarm_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 پنجم اردیبهشت، سالروز شکست حمله نظامی آمریکا در صحرای طبس و شهادت سردار شهید محمد منتظرقائم گرامی
روحش شاد و یادش گرامی باد
شادی روحش صلوات
💠در کانال خبرگزاری صرم با ما همراه باشید👇
🆔 @sarm_news