هدایت شده از مجموعه فرهنگی شمیم یاس۳۲۱۰
✍پندی از امام صادق علیه السلام
🔹مردم بیشتر از آنکه با عمر خود زندگی کنند، با احسان و نیکوکاری خود زندگی می کنند. و بیشتر از آنکه با اجل(مرگ مقدر) خود بمیرند بر اثر گناهان خود میمیرند.
▪️امام صــــــادق علیه السلام
📚دعوات الراوندی ص ۲۹۱
💐https://eitaa.com/shamimeyas1401
مادرم
نخستین کشور من
بود،
نخستین مکانی که در آن زیستم ❤️🌺
هدایت شده از علیمیر
یلدا؛ ضیافتِ نور در آستانهی پروردگار
امشب، دقیقهای بیشتر از همیشه فرصت داریم تا در آینهی بلندترین شب سال، شکوهِ آفریدگار را بنگریم. یلدا تنها جشنی برای شبنشینی نیست؛ بلکه نمادی از امید است که به ما یادآوری میکند حتی طولانیترین تاریکیها نیز در برابر سپیدهی سحر زانو میزنند.
زمزمهای با معبود
ای خدایِ روشنیها! در این شب بلند، وقتی دانههای تسبیحِ دقایق را از پی هم میگذاریم، بیش از هر زمان دیگری حضورت را در خنکایِ هندوانهی صفا و گرمایِ کرسیِ محبت حس میکنیم. تو را سپاس میگوییم که به ما فرصت دادی تا یک زمستان دیگر، شاهدِ رقصِ دانههای برف بر شانهی زمین باشیم.
شکرگزاری و راز و نیاز
پروردگارا شکر برایِ:
سایهی بزرگان؛ که برکتِ سفرههای ما و داناییِ قصههای کهن هستند.
عشق؛ که چون انار، دانهدانه در دلهای ما نشسته است.
صبر؛ که به ما آموختی تاریکترین شبها، مقدمهی طلوعِ درخشانترین خورشیدهاست.
ای مهربان در این یلدای معنوی، از تو میخواهیم که چراغِ معرفت را در دلهایمان روشن نگاه داری. بگذار «زمستانِ نفس» ما با گرمای یاد تو به بهارِ بندگی بدل شود. چنان کن که در طولانیترین شب سال، رشتهی پیوند ما با تو محکمتر شود و سفرِ ما از ظلمتِ منیت به سوی نورِ وحدت، همیشگی باشد.
یلدا، مجالِ تماشایِ قدرتِ صانعی است که از دلِ سیاه چاله شب، سپیدهی صبح را بر میآورد.
هدایت شده از ح ا
440K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به نام خداوندی که «حق» را با عدل میشناسد، نه با هیاهو؛
و قلم را برای روشنگری دلها آفرید، نه برای زخمیکردن پیوندها.
قرآن آنگاه که به قلم سوگند یاد میکند، آن را در مسیر تعلیم، تزکیه و تبیین مینشاند:
«ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ»
سوگندی که بار مسئولیت دارد، نه مجوزِ قضاوتهای شتابزده.
امیرالمؤمنین علی(ع) هشدار میدهد:
> «مَن نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ…»
کسی که خود را در مقام داوری مینشاند،
باید نخست آینهی خویش را صیقل دهد.
سعدی قرنها پیش این میزان را چنین سرود:
> عیبِ کسان منگر و احسانِ خویش
دیده فرو بر به گریبانِ خویش
نقد، اگر از مدار عدل خارج شود،
هرچند با واژگان مقدس آراسته گردد،
به همان اندازه از حقیقت دور میشود که توجیهِ قدرت.
قرآن صریح میفرماید:
«وَلا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا»
مبادا خشم، شما را از عدالت بلغزاند.
و حافظ، این لغزش را چنین به زبان شعر درمیآورد:
> گناه اگرچه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش و گو گناهِ من است
در مکتب علوی، حقیقت نه در فریاد است و نه در سکوتِ مرعوب؛
بلکه در میزانداری است.
نه هر سکوتی ترس است،
و نه هر تندی شجاعت.
مولانا چه نیک گفت:
> آب اگر در جوی تندی میکند
چون به دریا رفت، بندی میکند
قلم اگر به جای روشنکردن راه،
صرفاً مرزها را تیز کند؛
اگر به جای اصلاح، لذت افشاگری را بنوشد؛
و اگر به جای تبیین، صفبندی بسازد؛
از حکمت فاصله گرفته است، هرچند نام حکمت بر خود نهد.
نیما یوشیج، شاعر زمانهی بحران، هشدار میدهد:
> حرف اگر از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند
ورنه چون نقشِ هوا باشد، نماند
قرآن ما را به «قولِ سدید» فرا میخواند؛
سخنی که هم درست باشد و هم سازنده.
نه بزکِ سکوت،
و نه تقدیسِ خشم.
و علی(ع) فرمود:
> «الْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْیَاءِ فِی التَّوَاصُفِ، وَأَضْیَقُهَا فِی التَّنَاصُفِ»
حق گفتنی آسان است؛
اما در انصاف، دشوار.
پس اگر قلمی حقیقتجوست، باید بداند:
خالصترین دفاع از دین، پاسداری از عدالت است؛
و خالصترین نقد قدرت، حفظ امید و پیوند مردم.
سهراب سپهری، این مرز باریک را چنین ترسیم میکند:
> چشمها را باید شست، جورِ دیگر باید دید
واژهها را باید شست…
راه علوی، راه ایستادن است؛
نه ایستادن برای دیدهشدن،
بلکه ایستادن برای آنکه
«حق» زمین نماند
و «مردم» تنها نمانند.
قلم اگر در خدمت خرد باشد، بینیاز از فریاد است
✍ به قلم :جمعی از اهل خرد و انصاف
هدایت شده از علیمیر
بیدار شو رفیق
خیال نکن اگر امروز در رسانهها و محافلِ فرنگ، برای تیشهزدن به ریشهی ایران به تو تریبون میدهند، به خاطرِ نبوغ یا ارزشِ توست. حقیقت تلختر از این حرفهاست: در دنیای سیاست، تو تنها یک «مهرهی مصرفی» هستی. تاریخ نشان داده است که غریبهها شاید برای خائنین به وطنِ دیگران فرش قرمز پهن کنند، اما در خلوتِ خود، هرگز به کسی که به خاک و خونِ خود وفادار نمانده، اعتماد نمیکنند.
عواقب این بیهویتی را ببین:
انزوایِ اصیل، حقارتِ مدرن: کسی که از اینجا مانده و از آنجا رانده است، در هیچ جامعهای لنگر نمیاندازد. تو برای آنها همیشه یک «دیگری» میمانی؛ اما یک «دیگری» که حتی جرأت دفاع از مادرش (وطن) را نداشته است. نگاهِ سنگینِ همسایهی خارجیات را حس نمیکنی؟ آنها با خود میگویند: کسی که به وطنِ خودش رحم نکرد، چطور میتواند به جامعهی ما وفادار باشد
اعتباری که با یک امضا دود میشود: جایگاهی که با «پادوییِ دشمن» به دست بیاید، به مویی بند است. به محض آنکه تاریخِ مصرفت تمام شود یا ورقِ بازیهای سیاسی برگردد، اولین کسی که به سطلِ زبالهی تاریخ پرتاب میشود، تویی. آنوقت نه راهی به خانه داری و نه جایی در غربت.
میراثی از شرم برای فرزندانت: فردا که فرزندانت در آن سوی مرزها قد کشیدند و از ریشهی خود پرسیدند، چه پاسخی داری؟ میخواهی بگویی وقتی خانهمان زیر فشار بود، من هیزمبیارِ آتشِ دشمن بودم؟ بیریشگی، ارثیهای است که هیچ ثروت و پاسپورتی نمیتواند تلخیِ آن را از کامِ نسلِ بعدِ تو پاک کند.
یادت باشد: در قاموسِ تمامِ فرهنگهای دنیا، از شرق تا غرب، «وطنفروشی» با هیچ واژهی شیکی مثل «فعالیت مدنی» تطهیر نمیشود. دنیا برای کسی که خانهاش را به آتش میکشد تا سرمایِ دیگران را گرم کند، احترامی قائل نیست؛ فقط تماشا میکند و منتظر میماند تا خاکسترت را باد ببرد.
با غیرتت روبرو شو:
آیا واقعاً میخواهی تا آخر عمر، تصویرِ یک «ابزار» در دستِ کسانی باشی که آرزوی ویرانیِ سرزمینت را دارند؟ یا میخواهی اصالتت را، هرچند دشوار، حفظ کنی
هدایت شده از علیمیر
هموطن، همریشه
این کلمات نه از روی خشم، که از سر دلسوزی برای خاکی است که من و تو هر دو روی آن قدم میزنیم. تویی که امروز در فضای مجازی، قلمت و کلامت تنها بوی ناامیدی، سیاهی و بنبست میدهد؛ لحظهای با خودت خلوت کردهای
ریشه در کجا داری
فراموش نکن همان خاکی که امروز بر چهرهاش چنگ میزنی، همان زمینی است که در آن قد کشیدهای. نان و نمک این سرزمین حرمت دارد. آیا سزاوار است که فرزند یک خانه، تیشه به ریشه ستونهای همان خانه بزند
امید، تنها دارایی ماست
فروختن ناامیدی به مردمی که با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشتهاند، هنر نیست. هنر آن است که در تاریکی، چراغی برافروزی. با پراکندن بذر یأس، تو نه تنها کمکی به بهبود اوضاع نمیکنی، بلکه باری میشوی بر دوش هموطنانت که به دنبال فردایی بهتر هستند.
غیرت ایرانی کجا رفته است
غیرت تنها در دفاع از مرزها نیست؛ غیرت یعنی در روزهای سخت، پشتِ مردم خودت را خالی نکنی. یعنی اجازه ندهی کلامت ابزاری شود برای کسانی که خیرخواه این آب و خاک نیستند.
بیاییم دوباره در کنار هم بایستیم.
فضای مجازی میگذرد، اما تاریخ درباره ما قضاوت خواهد کرد. آیا میخواهی نامت به عنوان کسی ثبت شود که در روزهای سخت، نمک بر زخم مردم پاشید؟ یا کسی که آستین بالا زد تا بذر "توانستن" و "تغییر مثبت" را در دلها بکارد
بازگرد به آغوش ملت؛ این مردم صبور، هنوز هم به دستانِ یاریگر و قلمهایِ امیدوارِ فرزندانِ غیورشان نیاز دارند.
هدایت شده از علیمیر
«وطنفروشی» یا «تخریب خانه» در هیچ کجای دنیا نشانهی روشنفکری نیست، بلکه نشانهی بیریشگی است.
ریشههایت را به بهایِ لبخندِ غریبه نفروش
آنهایی که پاسپورت عوض کردهاند، اما یادشان رفته اصالت تعویضکردنی نیست:
رفیقِ دورنشسته
آنجا که هستی، شاید خانهات محکم باشد، اما یادت نرود اعتباری که امروز داری، از صدقهسرِ همان خاکی است که روزی روی آن قد کشیدی. غیرت ایرانی کجا رفت اینکه در کافههای شیکِ فرنگ بنشینی و برای تحریم و تخریب و ناامیدیِ مردمی که همخونِ تو هستند دست بزنی، نه نامش «مبارزه» است و نه «آزادیخواهی»؛ این فقط یک کلمه است: خیانت به ریشه.
به گوش باش:
دنیا به کسی که تیشه به ریشهی خود میزند، مدال افتخار نمیدهد؛ به چشمِ یک «ابزارِ مصرفی» به او نگاه میکند. کسی که حرمت مادرِ رنجورِ خود (وطن) را در برابر بیگانه نگه نمیدارد، هیچگاه در هیچ کجای جهان محترم شمرده نخواهد شد.
عجیب است غیرتت کجا جا مانده که اجازه میدهی بدخواهان، از گلوی تو برای ویرانیِ خانهات فریاد بکشند
اگر باری از دوشِ این ملت بر نمیداری، دستکم سنگاندازی نکن.
اگر برای زخمهای این خاک مرهم نیستی، نمکپاشِ زخمهایش نباش.
تاریخ، حافظهی عجیبی دارد. فرق است میان کسی که «منتقدِ دلسوز» است و کسی که «پادوِ دشمن». دستبوسیِ کسانی که چشمِ دیدنِ سربلندیِ ایران را ندارند، با هیچ توجیهی زیر چترِ «دغدغهمندی» جا نمیگیرد.
فراموش نکن:
سقف این خانه اگر فرو بریزد، آوارش فقط روی سرِ ما نیست؛ تو هم در غربت، بیهویت و آوارهتر از قبل خواهی شد. وطن، پیراهن نیست که عوضش کنی و همهچیز تمام شود؛ وطن پوستِ تنِ توست.
با ریشهات نجنگ؛ ریشه که نباشد، تو فقط یک هیزمِ آمادهی سوختن در اجاقِ دیگرانی.
هدایت شده از علیمیر
ریشهها با تو سفر نمیکنند
رفیقِ دور از وطن
آنجا که ایستادهای، شاید آسمانش آبیتر باشد و خیابانهایش بیچاله، اما فراموش نکن که هویتت را در چمدان نبردهای؛ هویت تو در همین خاک جا مانده است.
عجیب است کسی که از دور نگاه میکند، باید وسعت منظره را بهتر ببیند، نه اینکه فقط روی زخمها زوم کند. غیرت ایرانی یعنی حتی اگر در کاخهای ورسای یا برجهای منهتن باشی، اجازه ندهی کسی به خانهی پدریات نگاه چپ کند؛ نه اینکه خودت تریبونِ ناامیدی و تخریبِ این مرز و بوم شوی.
فراموش نکن:
تبر زدن به ریشهای که خودت از آن روییدهای، تو را در سرزمین غربت «با اصالت» نمیکند؛ بلکه تنهاتر میکند. جهان به کسی که به خانه خود پشت کرده و برای ویرانیاش هورا میکشد، هرگز اعتماد نخواهد کرد.
اگر دستت نمیرسد که آجری روی آجرِ این خانه بگذاری، دستکم با کلامت سقفش را بر سرِ مردمِ صبورت خراب نکن.
وطن، مادر است؛ حتی اگر رنجور باشد. حرمت مادر را در پیشگاه بیگانگان حفظ کن.
به هوش باش؛ تاریخ، فرقِ میان «دلتنگِ منتقد» و «همکارِ دشمن» را خوب میفهمد.
.
هدایت شده از ح ا
#فوری
💢آغاز رزمایش نظامی ایران
گزارش هایی امده است از شلیک موشک در مرکز و غرب ایران
@GENERAL_PERSIIAN
هدایت شده از ح ا
✅ #فوری هشدار سردار شکارچی سخنگوی ستاد کل نیروهای مسلح:ما هرگز آغازگر جنگ نبودهایم، اما در برابر هر متجاوزی قاطعانه میایستیم. اگر حرکت هجومی صورت گیرد، برای تنبیه متجاوز است.
به نام خداوند داد و دانایی
تاریخ بشر همواره گواه آن بوده است که مرزهای حقیقی، نه با خطکش جغرافیا که با معیار «ارزش» ترسیم میشوند. آنچه ملتها را در بزنگاههای سرنوشتساز به هم پیوند میدهد یا از هم جدا میسازد، نه رنگ پرچمها، که رنگ دلهاست. جهان امروز، بیش از هر زمان دیگر، به نقطهای رسیده است که پردهها فرو میافتد و حقیقت، بیواسطه رخ مینماید.
در این افق نو، ملیت و مذهب، اگر با عدالت و کرامت انسانی همراه نباشد، به پوستهای بیجان فرو میکاهد. چه بسیارند آزادگانی در دورترین نقاط عالم که بیآنکه همزبان یا هموطن ما باشند، به حکم فطرت بیدار خویش در صف مظلوم میایستند؛ و چه بسیار کسان که با وجود اشتراک خاک و تاریخ، از عدالت فاصله میگیرند و دل در گرو قدرت و منفعت مینهند. این همان حقیقتی است که دین آن را «تمییز» مینامد و حکمت ایرانی آن را «غربال زمان».
جذب و دفع تاریخ، تابع شعار و ادعا نیست؛ تابع صدق نیت و پاکی باطن است. ظلم، هرچند خود را در لباس وطندوستی یا دینداری بیاراید، ذاتاً دافعه دارد و سرانجام، اهل فطرت را از خویش میراند. و عدالت، هرچند در غربت و اقلیت باشد، خاصیتی مغناطیسی دارد که دلهای آزاده را به سوی خود میکشاند. این قانون نانوشته عالم است؛ همان که قرآن از آن به «تمییز خبیث از طیب» یاد میکند و نهجالبلاغه آن را ملاک حقمداری میداند، نه شخصمداری.
ملت ما، که در طول تاریخ با ایمان، غیرت و عدالتخواهی زیسته است، نیک میداند که افتخار ملی، در همنشینی با حق معنا مییابد، نه در همسایگی با ظلم. ایرانِ ریشهدار در توحید و آزادگی، همواره آنگاه سرافراز بوده که در کنار مظلوم ایستاده، حتی اگر این ایستادن پرهزینه بوده باشد. این میراث، نه یک شعار سیاسی، که یک عهد تاریخی و اخلاقی است.
اکنون جهان به مرحلهای از شفافیت رسیده است که دیگر پنهان شدن پشت واژهها ممکن نیست. هر کس، ناگزیر، جای خود را در سمت درست یا نادرست تاریخ انتخاب میکند. در این میدان، «پاکی» زبان مشترک انسانهاست؛ پیوندی عمیقتر از نژاد، مذهب یا پاسپورت. آینده از آنِ کسانی است که عدالت را بر مصلحت، و انسانیت را بر منفعت ترجیح میدهند.
و چنین است که بشریت، آرامآرام اما قاطع، به دو جبهه روشن تقسیم میشود:
جبهه آنان که به حرمت انسان باور دارند و برای عدالت هزینه میدهند،
و جبهه آنان که بیداد را توجیه میکنند، هرچند در پوشش ملیت یا دیانت.
این نه پیشبینی، که سنت تاریخ است؛ و خوشا آنان که آگاهانه، در سمت روشن آن میایستند.