می خواستند ...
کعبه بلرزد تمام قد
عبـ❤️ـاس را ...
شبیه علـ❤️ـی آفریده اند
خجسته میلاد باسرسعادت قمر منیر بنی هاشم حضرت ابالفضل العباس علیه السلاممبارکباد💐
@seshanbehaymahdavi313
#دلـنـوشـتـه_مـهـدوی
📣 مردم پسر فاطمه تنهاست 😭
💫 بعضی وقت ها حرف های دلت آنقدر زیاد است که هرچه کاغذ سیاه کنی، نمیتوانی حرفت را به مخاطب برسانی..
👈 آن زمان که دلت آنقدر طوفانیست
که طوفان دلت تارهای صوتیت را میلرزاند
و فریاد میزنی که
📣مردم پسر فاطمه تنهاست...
💔 آن زمان که درد های دلت از شرمندگی همیشگی ات آب میشوند
و چشمانت جاری و اشک هایت خبر می دهند که:
📣مردم پسر فاطمه تنهاست...
👈بعضی وقت ها باید چشم درچشم ،
نفس در نفس مخاطب باشی
و فریاد بزنی 👇👇
📣 پسر فاطمه تنهاست❗️
که شاید مردمان این زمان
👈 از خواب زمستانی و غفلتِ طولانیِ خویش بیدار شوند و بفهمند که فرج #امام_زمان
👌 فرج خود آنهاست...
⬅️ بیایید همه درد ها، ناله ها
و اشک هایمان را یک جا جمع کنیم
و یک حاجت را در خانه او ببریم و فریاد بزنیم که
🌹"دیگر به چیزی جز ظهور او راضی نخواهیم شد...
💚اللهمَّ عَجّل لِوَلیکَِ الفَرَج بِحَقِ اَلْزِینَبْ سَلٰامُ
برای #حسین زمانت
همچو #عباس
باش ...
.
از شروط همراهی ولی ،
یکی این است که بدانیم
ولیّ ، مقدم است بر خواسته ها و
نیاز ها و ارادهٔ ما
در تمام کارها و حالات...
تا جایی که آب را هم
اول باید حسین(ع) بنوشد
بعد عباس(ع)...
.
+الهی که عیدی میلادتون ظهور مولایمان باشد 🌱
@seshanbehaymahdavi313
🍃
می گویند زن های عرب دلشان که می گیرد، غصه که می افتد به جانشان، راه کج می کنند سوی حرم تو آقا!
می نشینند یک گوشه چادرشان را روی صورتشان می کشند هی می گویند یا عباس ادرکنی ؛ ادرکنی بحق اخیک الحسین !
اصلا حرم ات معروف است به عقده گشایی و باز کردن سفره دل...
می گویند شیعیان مدینه کارشان که گیر می کند روزگار که سخت می گیرد، یک راست می روند پشت دیوارهای بقیع ستون دوم روبروی حرم نبوی آدرس مزار مادرتان است می روند و مادرتان را قسم می دهند به شما ؛ به شمایی که مشکل گشای دلهایی..
می گویند شما کاشف الکرب حسینی آقا..
می گویند هر که می رود کربلا غم های دلش حواله می شود به سوی حرم شما، عقده های دلش باز می شود در آن صحن، دلش آرام می گیرد..
یا عباس!
کرب هایم را برایت آورده ام
غصه هایم را آورده ام
نه راهی به مدینه دارم نه به کربلا؛
مانده ام در این شهر پر التهاب. مانده ام در این خستگی
نذر کرده ام برای دل خسته ام،نذر کرده ام امشب بنشینم گوشه ای و برای دل خسته ام 133 بار بخوانم:
"يا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَيْنِ اِكْشِفْ كَرْبى بِحَقِ اَخْيكَ الْحُسَيْن "
دریاب ما را
#امشبازایشونبخوایدوڪمنخواید...
#منآخرشحاجتموازشمامیگیرم
#السلام_علیک_یا_اباصالح_المهدی_ادرکنی
یاصاحب الزمان اغثنا🌺
#اللهم_الرزقنا_توفیق_الطاعه_و_بعد_المعصیه
«ای_بهترین_قراردلِ_بی_قرارِما
«ای آبروی خلقِ دو عالم #نگارِ ما
💎ای ماه پشت ابر بیا یابن فاطمه
💎آقا «فدای_تو همه ایل و تبار ما
با #نور خود وجود مرا ناب ناب کن
من را برای نوکریت #انتخاب کن
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کانال سه شنبه های مهدوی رو به دوستانتون معرفی کنید.
@seshanbehaymahdavi313
💙🦋 ⏰💡🦋
❤️به نامخدا❤️
نام رمان: دو روی سکه
نامنویسنده:نامعلوم
برای سلامتی امام زمانمون و همچنین نویسنده رمان نفری 5 صلوات بفرستید🤗🌺🍃✨
@seshanbehaymahdavi313💞✨
#رمان_دو_روی_سکه
#قسمت_بیست_سوم
بـا ورودم بـه حیـاط علیرضـا را در حـال شسـتن ماشـینش دیـدم. اصـلاً تـوجهی بـه ورودم نکـرد؛ از بـی محلــیش حرصــم گرفــت و مــنم انگــار نــه انگــار کســی را تــوي حیـاط دیــدم از کنــارش گذشــتم و بــه سمت پله ها رفتم.
- سلام عرض شد!
خنده ام گرفت، سلامش بوي آشتی نه بهتر بگم بوي منت کشی می داد!
به سردي گفتم:
- سلام
- ظاهراً شما از من دلگیرید؟
پسره ي پر رو اون همه حرف بارم کرد حالا می گه ظاهراً شما ازم دلگیرید!
- من از طرف مامانم مأمور شدم ازتون عذرخواهی کنم.
از طرف مامانم یعنی خودش راغب نبوده!
- می شه کوتاه بیاین!
برگشتم و نگـاهش کـردم . یـک لحظـه متوجـه نگـاه زیر چشـمیش بـه دسـته گـل تـوی دسـتانم شـدم .
امـا بـه سـرعت خـودش را مشـغول کـارش نشـون داد . خیلـی حـرف بـراي گفـتن داشـتم امـا نتوسـتم چیزي بگم و در عوض راهم را کشیدم و رفتم.
-این یعنی چی؟
از روي پله ها بلند گفتم:
- یعنی صلح!
- زن دایی کجایین؟
- سلام، تو آشپزخونه، فکر کردم ناهار نمیاي!
رفتم پیشش دست گل رز را از پشتم بیرون آوردم و مقابلش گرفتم با خجالت گفتم:
- بفرمایین مالِ شماست بابت رفتار دیشب من رو ببخشین!
زن دایی ذوق زده گفت:
- مرسی عزیزم خودت گلی.
بعد هم جلـوتر اومـد و مـن رو بوسـید. الحـق کـه المیـرا خیلـی فهمیـده و زرنـگ بـود بـه عقـل مـن کـه نمی رسید همچین کاري بکنم!
با صداي یا االله علیرضا هر دو متوجه اومدنش به خانه شدیم.
- مامان کجایی؟
- بیاآشپزخونه
همـین کـه علیرضـا پـاش رو بـه آشـپزخونه گذاشـت. زن دایـی خطـاب بـه علیرضـا بـا شـیرینی خاصـی گفت:
- ببین دخترم چه گلایی برام خریده.
بعد هم با دلخوري ساختگی اضافه کرد:
- خداکنه بعضی هام یاد بگیرن!
علیرضا ظاهر دلخوري به خودش گرفت و گفت:
- از دست شما، خدا وکیلی من تا حالا برات گل نگرفتم؟!
زن دایی گونه پسرش را بوسید و گفت:
- قربونت برم شوخی کردم.
از رابطـه عـاطفی بـین مـادر و پسـر خیلـی خوشـم آمـد. مثـل دو تـا دوسـت بـا هـم رفتـار مـی کردنـد.
هیچگاه یادم نمیاد که مادرم دست در گردن پسرش انداخته باشه و بوسش کنه!
#ادامه_دارد...
@seshanbehaymahdavi313💞✨
#رمان_دو_روی_سکه
#قسمت_بیست_چهارم
اسـفند هـم کـم کـم روزهـاي آخـرش را مـیگذرانـد و چیـزي بـه عیـد نمانـده بـود. سـه مـاه از ورودم به خونه دایی اسد مـیگذشـت بارقـه امیـد در تمـامی رگ هـام جر یـان داشـت و زنـدگی بـار د یگـر بـه
مـن لبخنـد مـی زد. عاشـق نـرگس خـانم شـده بـودم. زنـی مـومن معتقـد، شـاد و سـرزنده، فعـال و پـر جنــب و جــوش، کــه زمــین و زمــان را بــه هــم مــی دوخــت. چقــدر ســر بــه ســر دا یــی و علیرضــا مــی گذاشت و مـن را مـی خندانـد. زنـدگیش خیلـی بـا مـادرم فـرق داشـت، اسـترس لبـاس، تیـپ و قیافـه و... نداشــت بــا آرامــش خاصــی بــه مهمــانی مــی رفــت و مــن را در انتخــاب لبــاس کــاملاً آزاد مــی گذاشـت بـرعکس مـادرم کـه موقـع مهمونیهـا خـونم را در شیشـه مـی کـرد از بـس دسـتور مـی داد و ایراد می گرفت. خلاصه رابطه ام با زن دایی عالی بود.
بــا علیرضــا تقریبــاً حــرف خاصـی نمــیزدم. اواخــر ســال تقریبــأ نمــیدیــدمش یــا بیمارســتان بـود یــا
ســرش تــوي کتابهــایش، هنــوز دو ســال از تخصصــش بــاقی مانــده بــود. ایــن طــور کــه زن دایــی مــی گفــت؛ بــین مــدرك عمــومیش و تخصصــش کــه اورولــوژ ي بــود فاصــله زیــادي افتــاده بــود . دو روز مونده بـه عید بـا زن دایـی و آقـا یون مشـغول خانـه تکـانی کـه مراحـل آخـرش را مـی گذرانـد بـودیم.
مــن مشــغول خشــک کــردن ظــروف بوفــه بـودم، پســردا یی و دایــی هــم بــا کلــی غــر مشــغول نصــب کردن پرده ها بودند، زن دایی هم مشغول دوخت و دوز بود که تلفن زنگ زد.
- من بر می دارم.
این صداي علیرضا بود کـه بلنـد شـد و البتـه متعاقبـاً صـدا ي غرغـر دایی کـه علیرضـا را مـتهم بـه فـرار از کار می کرد.
- بله؟ شما، چندلحظه گوشی!
- سهیلا خانم یه آقایی با شما کار دارن!
یه آقا؟ یعنی کی بود؟ اگه آشنا بود چرا به گوشیم زنگ نزده؟
بـی اختیـار نگـاهی بـه اطـراف کـردم. دایـی مشـغول کلنجـار رفـتن بـا نـخ پـرده بـود و حواسـش نبـود.
نرگس خـانم در اتـاق رفتـه بـود . بـه طـرف تلفـن رفـتم . دلـم مثـل سـیر و سـرکه مـیجوشـید. بـدتر از همه وجود علیرضا باعـث افـزا یش استرسـم شـده بـود تـازه صـلح برقـرار بـود دلـم نمـی خواسـت فکـر بدی در مـوردم کنـد، همـان یـک بـار کـه رودررویـم آن حرفهـا را زد بـرایم کـافی بـود. هنـوز گوشـی دستش بود در دادنـش کمـی تعلـل کـرد گـویی تردیـد داشـت کـه آن را بـه مـن بدهـد یـا نـه ! بـالاخره رضایت داد و رفت.
- بله ؟
- سلام عزیزم، خوبی؟
- شما؟
- نشناختی عروسک؟
- اشتباه گرفتین.
تا خواستم گوشی رو قطع کنم صداش بلند شد.
- منم رهام. چقدر خنگی سهیلا!
- ا ،تویی؟ چرا صدات رو اینجوري کردي؟ چرا خودت رو معرفی نکردي؟
- این جـوري حـالش بیشـتره ! راسـتش مـیخواسـتم ببیـنم چنـد تـا دوسـت پسـر بـراي خـودت دسـت و پا کردي؟
خیلی آهسته و با عصبانیت گفتم:
- بس کن دیگه! تو من رو نمی شناسی؟ من رو با خواهرت اشتباه گرفتی!
خندید و گفت:
- معلومه تو کجـا، پـرمیس مـا کجـا؟ آبجـی مـن زرنگـه همـین الان ده تـا پسـر زیر سـر داره، مثـل تـو نیست که بعد از دو سال از فرار نامزدش هنوز نتونسته کسی را براي خودش دست و پا کنه؟
پسـره بـی شـعور، عوضـی بـا چـه وقـاحتی از بـی بنـد و بـاري خـواهرش تعریـف مـیکـرد و کلـی هـم لذت می برد!
هنوز جوابش رو نداده بودم که با لحنی که پر از ابتذال و شرارت بود گفت:
- می خواي خودم بیام بگیرمت عروسک؟
از عصبانیت دندانهام رو به هم فشردم و با صداي خفه اي گفتم:
- پست تر از اون چیزي هستی که جوابت رو بدم بی همه چیز!
و با عصبانیت گوشی را گذاشتم.
بــه عقیــده مــن رهــام تــو ي کوچــه تربیــت شــده بــود و مــادر و پــدرش هــیچ تلاشــی بــراي تــربیتش نکرده بود.
- مزاحم بود؟
دستپاچه به طرف دایی که روي چهارپایه ایستاده بود و نگاهم می کرد. برگشتم.
-نه!
#ادامه_دارد
@seshanbehaymahdavi313💞✨
نیایش شبانه❤️
خدایا❣
عیده
و خیلیا ب دلیل شیوع بیماری
ناراحتن و بعضیاهم شاهد
از دست دادن عزیزانشون هستن..😔
خیلیا هم تو کسب کارشون مشکل
پیش اومده و نمیتونن امرار معاش کنن..😔
خدایا❣
قسمت میدم ب همه مقدساتت
اجازه نده هیچ خانواده ای داغدارشه😔
و هیچ مردی شرمنده زن بچش باشه🤲
خداوندا ❣
مردم سرزمینم را زیر سایه لطف رحمتت
سالم سلامت شاد نگه دار💝
يَا دَافِعَ الْبَلِيِّاتِ🤲
ای دورکننده بلاها😔
دفع بلا کن 🤲
آمیـــن یا رَبَّ 🤲
🍃ان شاءالله هر چه زودتر از این
مرحله سخت همگی
به سلامت عبور کنیم ✨
شبتون بخیر✨
@seshanbehaymahdavi313