eitaa logo
🌹سه شنبه های مهدوی پایگاه شهید آوینی🌹
27 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
509 ویدیو
86 فایل
/هوالخبیر/ 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 🌹 سلامتی و فرج امام زمان(عج) صلوات🌹 امام‌خامنہـ ‌ای ‌: [ در‌شبڪه‌های‌اجتماعـے‌فقط‌به‌فڪر‌خوش‌گذرانی‌نباشید شما‌افسران‌جنگ‌نرم‌هستید💛 آیدی ادمین کانال👇👇👇 @ZHS1359 @Halma169
مشاهده در ایتا
دانلود
☑️داستان عاشقانه مذهبی نوشته:عذراخوئینی قسمت هفتم چندروزی ازاومدنم می گذشت ساراهم بلاخره به یکی ازخواستگاراش جواب مثبت دادقرارشدبعدازچهلم سیدهاشم مراسم نامزدی روبگیرن.عکسش روبرام فرستادپسرخوشتیپی بودوبه قول مامانم پولشون ازپاروبالامی رفت مدام تعریفشون رو می کرد.وسط حرفهاش منومخاطب قرارمیداد که یعنی همچین شانسی بایدنصیبم بشه، دیگه نمی دونست دلم اسیرکسی شده بود که هیچ کدوم ازاین امکانات رونداشت ولی قلب من براش تندمیزد!. انس عجیبی به این کتاب پیداکرده بودم بیشترمعنی دعاهارومی خوندم چون تلفظ عربی برام سخت بودکلی غلط داشتم.دوراسم دعای کمیل،توسل،وزیارت عاشوراخط کشیده شده بودکه همین کنجکاویم روبیشترمی کرد. ازاینترنت این دعاهارودانلودکردم هندزفری رو توگوشم میذاشتم وازروی کتاب معنی هارومی خوندم بخاطرهمین ارتباط بهتری برقرارمی کردم مخصوصادعای کمیل که بایدپنجشنبه هاخونده میشد. اخرهفته متفاوتی روتجربه کردم همیشه به خوشگذرانی می گذشت اماحالاقدرش روبیشترمی دونستم.درروقفل کردم وبه دورازچشم بقیه می خوندم واشک می ریختم. برای خودم هم عجیب بوداین یک هفته بدون گوش دادن به اهنگ سپری شد.انگارهمه دنیام این کتاب بود. سیدنهال عشق روتودلم کاشته بودوبدون اینکه خودش خبرداشته باشه جوانه میزدوبزرگترمی شد. این تغییرات کم کم تودرونم شکل می گرفت وکسی متوجه تحولم نمی شد البته ظاهرم هنوزمثل سابق بود همون تیپ وارایش روداشتم ولی موهام روکمتربیرون می ریختم ودیگه دورشونه هام پخش نمی کردم چون چهره سیدمقابلم نقش می بست حتی توخیال هم ازش حساب می بردم.ازوقتی که نمازخوندن روشروع کرده بودم ارامشم بیشترشده بودتواینترنت می چرخیدم وکلی مطلب درموردنماز سرچ می کردم خیلی زودیادگرفتم واطلاعاتم بیشترشد ولی صبح هاخواب می موندم بیدارشدن برام سخت بود! چهلم اقاهاشم نزدیک بودوقتی فهمیدم بابام هم می خوادتومراسم باشه خیلی خوشحال شدم اماتاگفتم منم دوست دارم برم. مامانم مخالفت کرد_چندوقت دیگه نامزدی دخترعموته بایدبه فکرلباس باشی.نه ختم!.همون موقع هم نبایدمی اومدی اشتباه ازمن بود. بایدراضیش می کردم تااین دل بی قرارم اروم میشد. بین وسایل کلیدی که می خواستم روپیداکردم توانباری پرازخرت وپرت های اضافه بود،درکمدروبازکردم بیشترپارچه هاقدیمی وقیمتی بود امابلاخره چیزی که می خواستم روپیداکردم محترم خانم همسایه محله قبلی ازکربلااورده بود دستی روی پارچه مشکی کشیدم اون موقع مامانم برای اینکه محترم خانم ناراحت نشه قبول کردولی بی استفاده موند فکرنمی کردم یک روزی به سرم بزنه وبیام سراغ پارچه.سریع گذاشتم توکیفم تاسرفرصت پیش خیاط ببرم تصمیم نداشتم برای همیشه چادربپوشم یعنی امادگیش رونداشتم امادلم می خواست این بارچادرروامتحان کنم هنوزنرفته کلی استرس داشتم. به جاده خیره شدم وبه اتفاقاتی که گذشت فکرمی کردم واینکه چطورزندگیم زیروروشد.اولش می گفتم این احساس وهیجان خیلی زودفروکش می کنه اماروزبه روزبیشترشد، به سمت بابام برگشتم که درارامش رانندگی می کرد_میشه قبل ازمسجدبریم حرم شایدبرگشتنی وقت نشه. ادامه دارد... 💗💥 @seshanbehaymahdavi313
☑️داستان عاشقانه مذهبی نوشته:عذراخوئینی قسمت هشتم _چشم باباجان هرچی توبگی. خم شدم وصورتش روبوسیدم بالبخندگفت:عزیزم دارم رانندگی می کنم حواسم پرت میشه.مثل خودش تکرارکردم_چشم باباجان هرچی توبگی.هردوخندمون گرفت حالاکه به مقصدنزدیک بودیم انرژیم دوبرابرشده بود.. چادرموسرم کردم بابام متعجب نگام کردبلافاصله گفتم:_هدیه محترم خانومه ازکربلااورده بودیادتون نمیاد؟.چادرای اینجاروهمه می پوشندمن دوست ندارم، بخاطرهمین باخودم اوردم.مجبورشدم اینطوری بگم که خداروشکرباورکردوپیگیرنشد. بادل سیرزیارت کردم وحرف های که تودلم تلنبارشده بودروبه زبون اوردم بیشترازقبل احساس سبکی می کردم. بابام باتلفن حرف میزداصلامتوجه نشدباچادرتوماشین نشستم بایکی ازهمکاراش بحث می کرد نزدیک مسجدکه شدیم تلفن روقطع کردازبس فکرش درگیرشرکت بود به ظاهرم ایرادی نگرفت.. نفس عمیقی کشیدم وواردحیاط شدم بچه هامشغول بازی بودند نگاهی به اطراف انداختم بلاخره دیدمش قلبم توسینه بی قراری می کرد لرزش دستام رونمی تونستم مهارکنم لباس طلبگی تنش بودعمامه سیاه وعبای همرنگش وقبایش قهوه ای روشن بود هیچ وقت فکرنمی کردم روزی برسه که عاشق یک طلبه بشم کسی که همین چندسال پیش باسارادرموردش حرف میزدیم ومی خندیدیم اماحالا فکرموبه خودش مشغول کرده بود پسربچه ای کنارش رفت فکرکنم ازش سوالی پرسید چون به قسمتی ازحیاط اشاره کردکه همون موقع نگاهش به من افتادحیرت وتحسین روتوچشماش دیدم.اماخیلی زودرنگ بی تفاوتی به خودش گرفت!ای کاش می شدازعمق نگاهش به راز دلش پی برد.... اخرمجلس حال فاطمه خانم بدترشد.خوب نمی تونست نفس بکشه.یکی ازخانم هاگفت:_به اقاسیدخبربدیدبنده خداقلبش مشکل داره این همه بی قراری براش خوب نیست.بدون هیچ حرفی بلندشدم. نگاهی به سمت اقایون انداختم یکم جلوتررفتم تاازکسی بخوام صداش کنه._شمااینجاچی کارمی کنید!!.به عقب برگشتم حالادردوقدمی من ایستاده بود.کلایادم رفت چی می خواستم بگم .چون جلوی راه روگرفته بودم اقایی که می خواست بیرون بیادباتشرگفت:_بروکناردخترخجالت هم خوب چیزیه.باشرمساری کناررفتم. _دلخورنشیدچون شمارواینجادیدتعجب کردمن بخاطرلحن بدشون عذرخواهی می کنم!. شیفته همین اخلاق ورفتارش بودم بااینکه اشتباه ازمن بودولی سعی کردبه روم نیاره تازه معذرت خواهی هم کرد!خاص ترین ادمی بودکه توعمرم می دیدم. _درضمن چادرخیلی بهتون میاد!. باورم نمی شدبلاخره یک باربه چشمش اومدم داشتم ذوق مرگ میشدم.نگاهش کردم این بارهم سرش روپایین انداخت!حضورمن اون هم مقابل دوست واشنامعذبش کرده بود بادیدن فاطمه خانم که باکمک چندنفربه سختی راه می رفت هول کردم.این فراموش کاری ازم بعیدبود مسیرنگاهم رودنبال کرد حسابی رنگش پریدوباعجله به سمتشون رفت کمکش کردیم توماشین نشست نمی دونستم چی کارکنم برم یانه که سیدمنوازبلاتکلیفی دراورد _اگه زحمتی نیست ممنون میشم همراهمون بیاید.منم ازخداخواسته قبول کردم. تواورژانس بستری شد متخصص قلب که توبخش اورژانس بود باچندتاپرستاربالاسرش حاضرشدند تودلم ازخداخواستم مشکلی پیش نیاد. فضای بیمارستان حالم روبدمی کرد به محوطه حیاط رفتم وروی صندلی نشستم تازه یادبابام افتادم حتماتاالان نگران شده بود شمارش روگرفتم وماجراروگفتم ادرس بیمارستان روگرفت تازودخودش روبرسونه. کتابم روازکیفم دراوردم صفحه ای که بازکردم زیارت عاشورابود نسبت به قبل خیلی بهتربودم وکمترغلط داشتم به سجده که رسیدم لحظه ای مکث کردم نمی دونستم قبله کدوم طرفه!یاتواین شرایط چطوری بایدبخونم _ازجایی که نشستیدیکم به این سمت برگردیدقبله ست. تعجب کردم اصلامتوجه نشدم کی اومدازکجافهید چه دعایی رومی خونم ؟به همون سمتی که ایستاده بود برگشتم دست راستش رو روی پیشانی اش گذاشت منم همین کارروکردم وسرم روپایین انداختم وباصدایی اروم ولی پرسوز سجده زیارت عاشوراروخوند. بعداون نمازی که باهم توحرم خوندیم این سجده زیارت هم به دلم نشست. بابام که اومدنیم ساعت بیشترتوبیمارستان نموندیم خداروشکرخطررفع شده بودوخیال ماهم راحت شد موقع رفتن به سیدگفت که متخصص خوبی توتهران میشناسه حتماخبرمیده تاسرفرصت فاطمه خانم روبرای مداوابیارن .کلی تشکرکردرفتارش به سردی سابق نبودولی هنوزهمون غروروحیاروداشت. تاخواستم سواربشم بابام .... @seshanbehaymahdavi313 💗💥
سلام سلام 🎀🎀🎀 به دوستان مهدوی مون😘 این کتاب فوقالعاده است 😍 عالی🌈 خوب 💞 تاثیر گذارد 👌 هرچی بگم کم گفتم... 😉😁 ازدست ندید حتما تهیه کنید و مطالعه کنید ❤️❤️❤️❤️ خوبه هااا هزینه هامون توی همچنین کتاب هایی خرج کنیم 😉 اگه تهیه کردید به دوستانتون بدید تا مطالعه کنن😊
اگر قرار باشد سفر من در این زندگی زمینی به پایان برسد، در هر کجای دنیا هم باشم به هر حال گریزی نیست و به دنیای زیباتری منتقل خواهم شد... چه بسا که شخصی در آرامترین نقطه دنیا بدون دلیل از دنیا میرود...اما دیگری در بدترین شرایط زلزله هم سالم می ماند... 💢 پس اگر قرار باشد این سفر زندگی زمینی ما تمام شود؛ هیچ ربطی به زلزله و این مسائل نداره. 🔴 ترس همان شیطان هست. ناامیدی همان شیطان هست. سخت هست که نترسیم و نگران نباشیم اما در این لحظات هست که عیار ما مشخص می شود. به اندازه ای که ترس وجودمان را در بر میگیرد آیا یاد خدا نیز در قلب ما جاریست؟ 💢 می توانیم انتخاب کنیم که غرق در ترس و نگرانی شویم و یا انتخاب کنیم که زنده هستیم و سپاس گذار خدا باشیم. می توانیم منبع انرژی منفی باشیم یا منشا انرژی مثبت و الهی 💢 🔆 خداوندا تو خالق آرامش هستی درخواست می کنیم که آرامش را در لحظات تمام مردم جاری سازی. 🔆 خداوندا ما را در آغوش امن و حمایتگر خودت قرار ده. 💢 🔆به تو اعتماد داریم و می دانیم که بهترین اتفاقات برای مان رخ می دهد. 🔆 ای شعور هستی لطفا ما را با انرژی های مثبت و الهی همسو کن تا آرامش و امنیت را تجربه کنیم ✅ منشا انرژی مثبت باشیم و این متن را هدیه کنیم برای آرامش قلب و ذهن مردم @seshanbehaymahdavi313
🌹سه شنبه های مهدوی پایگاه شهید آوینی🌹
سلام سلام 🎀🎀🎀 به دوستان مهدوی مون😘 این کتاب فوقالعاده است 😍 عالی🌈 خوب 💞 تاثیر گذارد 👌 هرچی بگم کم گ
سلام علیکم یع پیشنهاد برای همگی دارم چون الان در عرصه ظهوریم و یه سری ها راهشون و گم کردند ...برای اینکه کمکی کرده باشیم به این ها و امر به معروفی هم کرده باشیم ک وظیفه همگی ماست پیشنهادی دارم... کتاب (سه دقیقه در قیامت)را تهیه کنید و به کسانی ک میشناسید هدیه بدید 📿 واقعا تاثیر گذاره . .. التماس دعا اجرکم عندالله
مسابقه برای این کتاب انشالله خواهیم گذاشت 👏👏☺️😊 پس عجله کنید برای خوندنش😊
💢امام زمان عج: ما ایران را نگه می داریم! ✅ميرزا محمدحسن نائيني در اشغال ايران در جنگ جهاني اول شبي به امام عصر(عج) متوسل ميشود و درخواب ميبيند: 💎ديواري است به شکل نقشه ايران که شکست برداشته و خم شده و در زير آن تعدادي زن و بچه نشسته اند 🌺در همين حال حضرت تشريف مي آورند با انگشتشان ديوار را بلند کرده و ميفرمايند: ✨اينجا شيعه خانه ماست مي شکند.. خم ميشود.. خطر هست.. ولي ما نميگذاريم سقوط کند ما نگهش ميداريم... 📒منبع:کتاب ملاقات با امام عصر ص137 @seshanbehaymahdavi313
﷽💢قـــــرار شــــبـــانــــه💢 💠بخـوان دعـای فـرج را دعـا اثـر دارد••• 💠دعا کبوتر عشق است وبال وپر دارد••• 💠بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا••• 💠از پس پرده ی غیبت به ما نظر دارد••• 🌟بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم🌟 اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرين ؛ 💠و برای سلامتی 🌺حجت ابن الحسن ارواحنا فداه🌺 اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ سَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا ؛ 🌟اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌟 @seshanbehaymahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام زمان عزیز❤️ پروندهٔ سیاه ‌مرا جستجو نڪن حال مرا بہ آه ‌دلٺ زیر و رو نڪن پیشِ نگاهِ مهدے‌ صاحب‌ زمان خدا ما را بہ حق فاطمہ بی آبرو نڪن😔 ✨شبت بخیر تمام هستی ام❤️ @seshanbehaymahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا