eitaa logo
🌹سه شنبه های مهدوی پایگاه شهید آوینی🌹
27 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
509 ویدیو
86 فایل
/هوالخبیر/ 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 🌹 سلامتی و فرج امام زمان(عج) صلوات🌹 امام‌خامنہـ ‌ای ‌: [ در‌شبڪه‌های‌اجتماعـے‌فقط‌به‌فڪر‌خوش‌گذرانی‌نباشید شما‌افسران‌جنگ‌نرم‌هستید💛 آیدی ادمین کانال👇👇👇 @ZHS1359 @Halma169
مشاهده در ایتا
دانلود
علیرضا بغضش ترکید و با گریه ادامه داد: - خــواب پیــامبر (ص) رو دیــدم. روش رو از مــن برگردونــدن. التماســش کــردم، گفــت: «مــن از کسی که دل یکی از مؤمنینِ امت من رو بشکنه بیزارم!» گریه هایش شدت گرفت بطوري که شانه هایش تکان می خورد. - حلالم کن! اون رفت و مرا مات و مبهوت از آنچه شنیده بودم تنها گذاشت. فــرداي آن روز، علیرضــا بــه مــدت دو هفتــه بــه اردوي جهــادي در یکــی از منــاطق محــروم کرمانشــاه رفت. تـرجیح دادم تـا لحظـه رفتـنش جلـو یش آفتـابی نشـوم ا یـن طـوري بـرا ي هـر دو یمـان بهتـر بـود، ظــاهراً او هــم اصــراري بــراي خــداحافظی حضــوري بــا مــن نداشــت و زن دا یــی را مــأمور خــداحافظی کـرده بـود. بخشــیدن علیرضـا کـار سـاده اي بــود. او را همـان لحظـه کــه شـانه هــا یش لرزیـد و قلـب مرا نیز لرزانـد بخشـیدم. در مقابـل بلاهـایی کـه بهـزاد و رهـام و نـادر بـه سـرم آورده بودنـد کـار او بـه حسـاب نمـی آمـد! تصـمیم گرفتـه بـودم عمیـق تـر بـه دیـن نگـاه کـنم. بعـد از حـرف هـاي علیرضـا و خوابش، کشش عجیبـی بـه شخصـیت پیـامبر پیـدا کـرده بـودم و شـروع کـرده بـودم بـه مطالعـه کتـاب دربـاره شخصـیت بزرگـوارش و همـین طـور ابعـاد مختلـف زنـدگیش! هـر چـه بیشـتر مـی شـناختمش بیشـتر شـیفته اش مـی شـدم. بـراي خـودم متأسـف بـودم از کسـی کـه در خـواب علیرضـا، او را تـوبیخ کـرده و از مــن دلجــویی کـرده بــود، تــا چنــد وقـت پــیش فقــط اســمش را مـی دانســتم و یــک ســري اطلاعات سطحی و جزئی از او داشتم. سـه روز بعـد از رفـتن پسـردا یی، پیـامکی از طـرف پسـردایی ام آمـد کـه بسـیار متعجـبم کـرد . در ایـن مـدتی کــه او را مـی شــناختم مطمــئن بـودم او اهــل پیامـک بــازي نیســت و ایـن اولــین بـاري بــود کــه بـراي مـن پیـام فرسـتاده بـود. اگـر کـاري هـم داشـت زنـگ مـی زد و مختصـر و مفیـد حـرفش را مـیزد. از سر کنجکاوي شدید بی معطلی بازش کردم. «سلام. دیشب خواب خوبی دیدم و این براي من یک نشانه بود. ممنون دخترعمه خانم!» بـاز هـم کوتـاه و گویـا!! جالـب بـود پیام بخشـش مـن، از طر یـق خـوابش بـه او القـاء شـده بـود ! از واژه رســمی «دختــر عمــه خــانم !» خنــده ام گرفــت، چهــره اش بــا تمــام زوایــا در ذهــنم شــکل گرفــت . از چشم هاي محجوبش کـه دائـم بـه در و د یـوار و قـالی دوختـه شـده بـود تـا تُـن گـرم صـدایش کـه تنهـا برتـري ظـاهري علیرضـا نسـبت بـه بهـزاد بـه حسـاب مـی آمـد. وسوسـه شـدم کمـی سـر بـه سـرش بگـذارم بـرا ي همـین بـا شـیطنت شـماره اش را گـرفتم . زمـانی کـه تمـاس برقـرار نشـده بـود خونسـرد بـودم امــا بـا صــدا ي اولـین بــوق دسـتگاه تلفــنش دچـار اســترس شـدم و در حــالی کـه پشــیمان شــده بودم خواستم قطع کنم اما دیگر دیر شده بود. صداي آرامش در گوشی پیچید. - سلام سهیلا خانم. قلبم تند تند می زد. با صدایی که از خجالت می لرزید گفتم: - سلام. چقــدر خــودم را فحــش دادم و بــد و بیــراه نثــار خــودم کــردم ! آخــه تــو کــه عرضــه ي ایــن غلطــا رو نداري، بی خود می کنی زنگ می زنی!! - خوبین؟ - خیلی ممنون. @seshanbehaymahdavi313💞✨