#رمان_دو_روی_سکه
#قسمت_صد_و_چهارده
دلم می خواسـت فر یاد بـزنم و بـه او بگـو یم نـه عمـه جـان مقصـر این اتفـاق هولنـاك، فقـط رهـام بـود و بس!
- پس من دیگه همسر قاتل رهام نیستم.
- دعــواي اونــا بــه تــو ربطــی نــداره، هــر کــی بخــواد چیــزي بهــت بگــه بــا مــن طرفــه ! راســتی کــاري داشتی؟
- خوب شد یادم انداختی، می خوام باهاتون مشورت کنم!
- بگو.
- اون پولی که توي حساب برام گذاش...
- چیزي لازم داري؟
- نه، راستش می خواستم باهاش برام یه خونه نزدیک خونه خودتون رهن کنین!
- مگه تو خونه ندار...
حوصله نصیحتهایش را نداشتم بین حرفهایش پریدم.
- مـی دونـم شـما خیلـی بـه مـن محبـت داریـن، ولـی از ایـن بلاتکلیفـی خسـته شـدم مـی خـوام مسـتقل بشم و برم سر یه کار و بتونم روي پاي خودم وایستم!
- آخه مردم چی می گن؟!
بی طاقت شدم و گفتم:
- مگه چیکار می خوام بکنم؟! کارخلاف که نمیکنم!
- آخـه اگـه دوسـت و آشـنا بفهمـن بـا ایـن همـه فامیـل، رفتـی تـک و تنهـا تـوي یـه خونـه اجـاره اي زندگی می کنی پشت سرمون هزار جور حرف می زنن!
- عمه جون، حرف مردم همیشه هست چه خوب باشی چه بد! تو رو خدا مخالفت نکنین!
- باشه! ولی باید یـه مـدت صـبر کنـی آخـه گذاشـتم تـوی سـود دراز مـدت، با یـد موعـدش سـر برسـه .
زودتر نمی تونم پول رو بردارم.
- کی؟
- سه ماه و نیم دیگه!
- ولی اینکه خیلی زیاده!
- چاره اي نیست قانونشه!
نامیدانه گفتم:
- منتظر می مونم.
- تا کی می خواي اون جا بمونی؟
- تا وقتی که خونه دار بشم!
#ادامه_دارد
@seshanbehaymahdavi313💞✨