eitaa logo
🌹سه شنبه های مهدوی پایگاه شهید آوینی🌹
27 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
509 ویدیو
86 فایل
/هوالخبیر/ 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 🌹 سلامتی و فرج امام زمان(عج) صلوات🌹 امام‌خامنہـ ‌ای ‌: [ در‌شبڪه‌های‌اجتماعـے‌فقط‌به‌فڪر‌خوش‌گذرانی‌نباشید شما‌افسران‌جنگ‌نرم‌هستید💛 آیدی ادمین کانال👇👇👇 @ZHS1359 @Halma169
مشاهده در ایتا
دانلود
در سَرت داری اگر سودایِ عشق و عاشقی، عشق شیرین است اگر معشوقِ تو باشد ❤️ ✋🏻 @seshanbehaymahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دکتر الهی قمشه ایی ... ╭━═━⊰❀ 🌺❀⊱━═━╮ 🕊 اَلّلهُمَّـ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرج 🕊 ╰━═━⊰❀ 🌺❀⊱━═━╯ @seshanbehaymahdavi313
حکم باز کردن گوشی موقع نماز @seshanbehaymahdavi313
Night Whispers. @delshodeegan .Liquid Mind.mp3
9.23M
ما آدمیان نقطه ضعف بسیار شناخته شده‌ای داریم که وقتی چیزی را از دست می‌دهیم، به گونه‌ای اغراق‌آمیز عزیزش می‌داریم و چشم پوشی از آن را غیر ممکن می‌دانیم ... ╭━═━⊰❀ 🌺❀⊱━═━╮ 🕊 اَلّلهُمَّـ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرج 🕊 @seshanbehaymahdavi313 ╰━═━⊰❀ 🌺❀⊱━═━╯
👈اگه میخوای یه روزی دورِ تابوتت بگردن؛ ⏪امروز باید دور امام زمانت بگردی... @seshanbehaymahdavi313
❤️به نام‌خدا❤️ نام رمان: دو روی سکه نام‌نویسنده:نامعلوم برای سلامتی امام زمانمون و همچنین نویسنده رمان نفری 5 صلوات بفرستید🤗🌺🍃✨ @seshanbehaymahdavi313💞✨
- سهیلا جون چرا اونجا وایستادي؟ بــا حــرف عاطفــه دیگــران متوجــه حضــورم شــدند و بــه طــرفم برگشــتند . اجبــاراً لبخنــد ي زدم و از همــان دور ســرم را بــه نشــانه ســلام تکــان دادم و بــه آشــپزخانه فــرار کــردم ... آنقــدر ســرعت عمــل داشتم کـه هـیچ یـک از آنهـا را بـه درسـتی ندیـدم، برخـوردم دور از ادب بـود امـا د یگـر نمـی توانسـتم آنجا را تحمل کنم. با چهره گرفته و مغموم به صندلیهاي چوبی و کهنه میز تکیه دادم. - سهیلا جون ما رو نشناختی؟ بـا صـدا ي ظریـف و زیبـاي مونـا هراسـناك از رو ي صـندلی بلنـد شـدم بـه طـور ي کـه صـندلی بـا شـدت به زمین افتـاد . مونـا ي زیبـا و باوقـار کـه صـورت گنـدمگونش در قالـب چـادري سـیاه جـا ي گرفتـه بـود بـا لبخنـدي ملــیح بـه مـن نگــاه میکــرد. تمـام اعتمـاد بــه نفسـم را کــه لحظـاتی پـیش ســر بـه کـوه اورســت مــی زد را بــا دیــدنش از دســت دادم. شــاید مــن از او زیبــاتر بــودم امــا امتیــازات او بســیار بیشــتر از مــن بــود. او دکتــر بــود و حجــابش همــان طــور کــه علیرضــا و خــانواده اش مــی پســندیدندچــادري بــود و البتــه بــا کــانون خــانواده ي گــرم و صــمیمی و مهتــرین دلیــل برتــري اش گذشــته ي پــاکش بــود . هرگــز درگذشــته اش مــردي وجــود نداشــت . امــا مــن بــا خــانواده ي از هــم پاشــیده و اقـوامی آشـفته و حجـابی کـه مـورد تأییـد خـانواده دایـی نبـود و البتـه گذشـته دردنـاکم کـه حاصـلش دو بار نامزدي بی سرانجام بود! نمی دانـم چـه مـدتی بـه او خیره شـده بـودم. از حالـت صـورتش مشـخص بـود از نگـاه خیره ام بسـیارمعــذب شــده اســت. بــا ایــن وجــود کماکـان ســعی مـی کــرد همچنــان لبخنــدش را هــر چقــدر شــل و وارفتـه روي لبـانش نگـه دارد. در حـالی کـه بغـض کـرده بـودم بـه زور لبخنـدي چاشـنی لـبم کـردم. و سر صحبت را با اوباز کردم. - چرا شناختم چطور مگه؟ @seshanbehaymahdavi313 💞✨
- اي بی وفا حداقل اندازه یه بوس کوچولو هم نبودم؟! از خجالــت ســرخ شــدم صــندلی را از زمــین بلنــد کــردم و ســر جــایش گذاشــتم و بــه طــرف او کــه همچنــان در نزدیکــی خروجــی آشــپزخانه ایسـتاده بــود رفــتم او هــم انــدکی جلــو آمــد و بــا یکــدیگرروبوســی کــردیم. او بــا مهربــانی مــرا بوســید امــا مــن بــا اکــراه ! انگــار متوجــه رفتــار ســردم شــد و بــا لبخند مصنوعی گفت: - برم لباسام رو عوض کنم الان میام توي آشپزخونه کمکت! بـا تکــان دادن سـرم تأییــدش کــردم. او رفـت و مــن از پشـت سـر نگــاهش مـی کــردم. از کنجکــاوي دل توي دلم نبود تا بدانم چطور غفاري ها با علیرضا سر از اینجا درآورده اند؟ با آمدن عاطفه به آشپزخانه فرصت را غنیمت شمردم و گفتم: - عاطفه اینا اینجا چیکار می کنن؟ آنچنـان خصـمانه و بـه دور از ادب دربـاره آنهـا حـرف زدم کـه عاطفـه متعجـب نگـاهم کـرد سـپس بـا سرزنش گفت: - سهیلا! مهمون حبیب خداست! زورکی لبخندي زدم و گفتم: - می دونم... حالا می شه بگی! - مونا هم مثل علیرضا رفته بود اردوي جهادي. باورم نمی شد، چی می شنیدم؟ مونا با علیرضا دو هفته در یک اردوي جهادي! - آخه مونا دانشجوي اصفهانه چه ربطی به تهران داره! عاطفه مشکوك نگاهم کرد سپس گفت: - منم نمی دونم حالا چه فرقی می کنه!؟ دست و پایم را جمع کردم و با بی تفاوتی شانه هایم را بالا انداختم. - محض کنجکاوي! خــودم را مشــغول درســت کــردن ســالاد نشــان دادم، در حــالی کــه زیــر نگــاه عاطفــه در حــال ذوب شدن بـودم. ظـاهراً قـانع نشـده بـود . همـان زمـان صـدا ي علیرضـا بلنـد شـد . اخمهـایم درهـم رفـت و از عصـبانیت صـورتم ملتهـب شــد لحظـه ا ي رو بـه روي میــز ایسـتاد امـا مـن همچنــان سـرم را بـه خــرد کردن کاهوها گرم کرده بودم. - سلام سهیلا خانم. تپشــهاي بلنــد قلــبم، عصــبیم کــرده بــود. تمــام عصــبانیتم را ســر خــرد کــردن کاهوهــا درآوردم کــه ناگهان سوزشی در انگشتم احساس کردم. - آخ. صداي نگران عاطفه و علیرضا همزمان بلند شد: @seshanbehaymahdavi313 💞✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹~•° هر روز صبحِ زود،بہ گوشݦ صداے توسٺ "حَیّ عَلَی وَ حَیّ عَلَی" با یڪ سلامْ رو بہ شما رو بہ جا میدهݦ میانِ دلݦ یڪ بغل بھ نیت زیارتش هرصبح مۍخوانیم♥ 💫 | صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰااَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟ 🍀 صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟ |🍃 🌷|| صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟|| ✨ السلام علے من الاجابھ تحت قبتھ 💗.• السلام علے من جعل اللھ شفاءفے تربتھ 💛.• 🌟•° 🦋•° تنها باذکر صلواٺ 🌸🍃 🍀🌱🍀🌱🍀🌱🍀🌱 j๑ïท ➺ •♡|@seshanbehaymahdavi313 |♡•