eitaa logo
سطلیات
236 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
115 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از نمايش يك فيلم ايراني، با دوستان خارجي نشسته بوديم به گفتگو. يكيشان پرسيد: آن پسرك سر چهار راه چه مي فروخت؟ مواد مخدر بود يا.. من پاسخ دادم فال مي فروخت. پرسيد فال چيه؟ گفتم شعر. شعرهاي شاعر بزرگمان حافظ. با هيجان گفت: يعني شما از كشوري مي آييد كه در خيابانهايش شعر مي فروشند و مردم عادي پول مي دهند و شعر مي خرند؟! مي رفت سر ميزهاي مختلف و با شگفتي اين را به همه مي گفت! و اين يعني زاويهء ديد؛ يكي سياهي مي بيند و یکی زیبایی. https://telegram.me/joinchat/Be3dhzvSPjWIFeBqD_Q1rw
Mohamad Amin Noroozi: 📌گفتگوی درباره « »: 🔺تقلیل ایمان می شود دین و تقلیل دین میشود مذهب و تقليل مذهب فقه/ تا وقتی محدودیت و سانسور هست امکان پرداخت واقع گرایانه به موضوعاتی چون عشق زمینی وجود ندارد 🔹راجع به یک کاراکتر باورمند به مفهوم امومن این نخستین بار است که من قصه ای نوشته ام، با توجه به این نظر که تقلیل ایمان می شود دین و تقلیل دین میشود مذهب و تقليل مذهب فقه و تقليل فقه احکام. چون فیلم داستان مواجهه ی دو آدم است که یکی پایش روی زمین است و دیگری رویش به سمت آسمان، طبیعتا مساله ی ایمان در فیلم می تواند یکی از موضوعات محوری و اصلی هم باشد. 🔹موقعی که من کار نوشتن را شروع کردم چندان دسته بندی دینی یعنی مسیحی یا مسلمان برایم مطرح نبود، مهم این بود یکی از کاراکترها مومن باشد، او خودش آگاهانه و با اختیار خود به دلیلی در مقطعی از زندگی ایمان آورده، فیلمنامه هم بر همین اساس نوشته شد. اما وقتی رفتم اسپانیا دیدم موضوع فقط یک کاراکتر نیست، رنگ و بوی مذهب (و نه ایمان) با اینکه چند دهه است از زمان ابهت و تاثیرگذاری کلیسا در جامعه گذشته است ولی هنوز آثارش وجود دارد 🔹"پاکو" زندگی اش را از دست می دهد؛ زنش را، زمینش را و حتا چیزی جز یک بوسه از دخترش در ازای همه اینها به دست نمی آورد. اما راضي ست. آرام است، نورانی ست، من جایی گفتم که او آن شب را راحت می خوابد. شبهای قبلش نمیخوابید و می دیدیم که پریشان است بنابراین حرف شما درست است... این نمونه ایست از رنجی که به پاکی می انجامد. 🔹چند روز پیش دوستی حکایت آن مردی را مثال زد که در دریای طوفانی به تخته پاره ای آویزان بود و مدام از خدا میخواست که نجاتش بدهد و ایمان داشت با این اعتقادی که به خدا دارد نجات پیدا خواهد کرد. قایقی از آنجا رد شد و مردی که هیچ اهل دین و ایمان و این حرفها نبود، گفت بیا سوار شو تا من نجاتت بدهم و این مرد گفت نه، نیازی نیست خدای من خودش من را نجات خواهد و طرف مقابل رفت و این هم چند ساعت بعد غرق شد و مرد، بعد از مرگ رفت پیش خدا و گلایه کرد که چرا بعد از این همه عبادت و دعا و خواهش من را نجات ندادی خدا بهش گفت آن مرد را من فرستاده بودم و تو سوار قایقش نشدی. 🔹از نظر حسی نمی توانستم حاصل عشق پاکو و لائورا را پسر ببینم، انگار دختر بودن یک جور پاکی به این رابطه می داد. وقتی مردی با زنی رابطه اي دارد و حاصلش پسر می شود، یک حسی با خودش دارد و وقتی دختر، حسی دیگر! نمی دانم شاید انگار دختر بودن این بحث باعث می شود آن خطا کمتر گناه آلود به نظر بیاید. 🔹نمی دانیم چه گذشته ای در انتظار مان است. در واقع هر اتفاقی که رقم می خورد انگار بذرش در گذشته کاشته شده است. آنچه امروز برایمان رخ می دهد، تبعات کاریست که سالها پیش انجام شده. 🔹اصولن ما گذشته مان را بسپار تحریف می کنیم، اغراق می کنیم و بعد بخش های نوستالژیک اش را نگه میداریم و از آن گذشته تصویری احساسی و نوستالژیک ارائه می دهیم در حالی که چنین نیست. به همین دلیل از نظر تاریخی هم پر از بلاتکلیفی هستیم. پر از شخصیتهایی که آنقدر تحریفشان کرده ایم که خودمان هم از فهم آنها درمانده‌ایم. 🔹به نظرم می رسد اینکه می گوییم ما حافظه تاریخی نداریم، غلط است. ما اتفاقا حافظه ی تاریخی داریم اما آن چیزی که به عنوان تاریخ نگاه می کنیم آنقدر تحریف شده است و آنقدر ما و یا دیگران آن را بارها بنا به میل و منفعت خود بازسازی کرده ایم که با اصلش خیلی فاصله دارد. فکر می کنم ما اتفاقا نسبت به خیلی از جوامع به گذشته ی خودمان آگاه تریم، چون واقعا صاحب گذشته ایم، فراموشش نکرده ایم. 🔹نکته ی دیگری که ما داریم و در زمینه هایی هم بسیار خوب است بحث شرم است، چیزی که در فرهنگ ما یک دستاورد و ثروت به حساب می آید، آبروست. آبرو یعنی تصویر اجتماعی ای که از من فرد وجود دارد و این برای من حکم ثروت است. ما با این آبرو حتا اگر خیلی هم فقير باشیم خودمان را غنی می دانیم. برای اینکه خدشه ای به این تصویر اجتماعی مان وارد نشود خیلی چیزها را نمی گوییم. 🔹تا وقتی محدودیت و سانسور هست، امکان پرداختن واقع گرایانه به موضوعاتی چون عشق زمینی وجود ندارد و به این دلیل عشقها غالبا رنگ و بوی آسمانی و عرفانی و غیرزمینی می گیرند، از طرفی هم در ادبیات ما تا جایی که من خبر دارم بیشتر عشقها به وصال نمی انجامد. ▪️متن کامل گفتگوی با را در لینک زیر بخوانید: goo.gl/tqSpCw 🔰 @satliyat