eitaa logo
مخاطب خاص 🇮🇷1404🇵🇸
359 دنبال‌کننده
26.7هزار عکس
31.3هزار ویدیو
46 فایل
هر آنچه که از فضای مجازی انتظار دارید را برایتان فراهم خواهیم ساخت. مطالب شامل سیاست،اقتصاد داخلی و بین الملل اهل بیت ، قرآن حدیث عترت واعظین و منبری ها غذایی و کشاورزی تعلیم و تربیت خانواده همیار کانال👇 @mojtabarahimi69 https://eitaa.com/savabaemal
مشاهده در ایتا
دانلود
از عجایب این روزها؛ جشن امضا کتاب یک در ! آقای وزیر ارشاد لطفا شما برای ما شفاف‌سازی کنید که چطور کتاب شیوا کاتوزیان که حتی نام آن هم کپی کتاب «من احمق» شروود اندرسن است، از ارشاد مجوز نشر گرفته ولی کتاب‌های سیدمهدی شجاعی همچنان مجوز نمی‌گیرند؟! راضیه جباری
5.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بلاگرها برای پول هرکاری میکنن!🤡 صدای اسب🐎 و بُز 🐐که جای خود دارد!!
15.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ دانش آموز ابتدایی به معلمش میگه میخوام سر شوهرتو جدا کنم باهات ازدواج کنم!!!😐 🔴 چطوری با سهل انگاری به جنسی شدن فضای تحصیلی دامن میزنیم... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سرباز آخر
🌷🌷🌷 مرداد پارسال بود که گوشیم توسط یک راس سارق توی بی ار تی از جیبم زده شد. سریعا فهمیدمو بعد از کلی بحث و دعوا ازش گوشی رو گرفتم، ملت همیشه در صحنه مارو جدا کردن و گفتن اقا ول کن تو که گوشی رو گرفتی برو دیگه😏 سارق محترم خیلی ریلکس از اتوبوس پیاده شد و دوباره منتظر موند تا اتوبوس بعدی بیاد. (قشنگ فهمید بود این ملت عین خیالشون نیست و وایساد تا اتوبوس بعدی بیادو جیب بقیه رو بزنه ) طاقت نیاوردم دزد ول باشه و ایستگاه مطهری منتظرش موندم و از بی ارتی با بدبختی و تنهایی کشیدمش بیرون اونم یه مشت به من زدو دِ فرار حالامن بدو اون بدو نزدیک فاطمی دوتا از دستفروشا گرفتنش و د بزن منم با اونا زدمش والبته نوش جونش خلاصه تحویل پلیس دادیم و همون لحظه شش عدد گوشی از جیب و کیف مبارک سارق در آوردن و بردنش کلانتری. و اما قسمت جالب و البته حال به هم زن ماجرا از اینجا شروع میشه. توی کلانتری ۱۰۵ سنایی دو تا از مالک های گوشی های سرقتی اومدن و موبایلشون رو گرفتنو یه تشکر کردن و رفتن، یادمه یه دختره ایفون ۱۲ داشت با گریه اومد و وقتی گوشی رو گرفت انگار ریست فکتوری شد و کلا یادش رفت که یه دزدی وجود داره! از گریه های دختر هم مشخص بود کلا دار و ندارش همون گوشی آیفونه و بس. خلاصه به هردو مالک گوشی گفتم بمونید شکایت کنیم الان میریم دادسرا گفتن باشه ولی رفتن پی کار خودشون. دو روز بعدش از اگاهی وحدت اسلامی (شاهپور) با من تماس گرفتن و گفتن آقای عبدی سارق به ۱۵ تا سرقت اعتراف کرده و فردا دادسرای هفت تیر باش، مامور آگاهی گفت فقط ازت خواهش میکنیم حضور داشته باش چون تو سارق رو گرفتی شاکی اصلی تویی گفتم بقیه چی؟ گفت بقیه هم قراره بیان به همه زنگ زدیم. حتی اسم و سن شاکی هام به من گفت روز دادگاه رسید: سارق رو از اگاهی اوردن من بودم و من بودم و من هیچ یک از شاکی ها نیومده بودن. (اونجا بود که واقعیت تالاپی خورد تو سرم که چقدر ما دوستداریم بدبخت باشیم ) قاضی بهم گفت جوون تو که تا اینجا کار اومدی، شش ماه دیگه هم وقت بعدی دادگاهه بیا واگرنه شاکی نداشته باشه ازاد میشه ها شش ماه بعد هم رفتم باز هم تنها بودم😕 اون روز به قاضی گفتم من دلیل اومدنام فقط اینه که بتونم واسه مدتی یک انگل از جامعه کم کنم همین! یادمه اسم سارق پرویز بود یه حرفی زد که تا عمر دارم یادم نمیره " گفت ببین تو تنت میخاره واگرنه هیشکی نمیاد پی مال کسی که خودش دنبالش نیست " پرویز خان بی راهم نمی گفت، من تنم میخارید که افتادم دنبال زنده کردن گوشی ملت خواب زده، ملتی که فقط یادگرفتن تو اینستاگرام داف و جنتلمن و لاکچری باشن و تولینکدین سنیور و متخصص و همه چی بلد اما در زندگی اجتماعی به شدت hashtag و ناتوان در hashtag! ملتی شدیم که رفتیم دنبال hashtag لوده و جفنگ بازی یک عده hashtag و که فقط بخندیم. او او او کنیم و واگعی رو از کیک تشخیص بدیم و چای دبش رو به مسخره بگیریم چرا؟ چون این راحت ترین راه برای فرار از واقعیته کارلو کلودی توی کتاب پینوکیو میگه: پینوکیو میره به یک شهر بازیی که میتونه صبح تا شب بازی کنه و لذت ببره، اولش همه چیز خوبه تا زمانی که می فهمه داره کم کم تبدیل به یک خر میشه، وقتی پینوکیو تبدیل به خرکامل شد صاحب شهربازی پینوکیو و دوستانش رو به یک زمین دار فروخت تا از اونا کار بکشن و پول دربیارن. چشمامون رو بیشتربازکنیم و کلاهمون رو بدیم بالاتر که همه چیز از خودما شروع میشه!! پ.ن مطلبی قدیمی ، اما عبرت انگیز !