eitaa logo
مخاطب خاص 🇮🇷1404🇵🇸
359 دنبال‌کننده
26.8هزار عکس
31.4هزار ویدیو
46 فایل
هر آنچه که از فضای مجازی انتظار دارید را برایتان فراهم خواهیم ساخت. مطالب شامل سیاست،اقتصاد داخلی و بین الملل اهل بیت ، قرآن حدیث عترت واعظین و منبری ها غذایی و کشاورزی تعلیم و تربیت خانواده همیار کانال👇 @mojtabarahimi69 https://eitaa.com/savabaemal
مشاهده در ایتا
دانلود
📚... قبل انقلاب، دم مغازه‌ی کتاب فروشیمان، یک پاسبان ثابت گذاشته بودند که نکند کتاب‌های ممنوعه بفروشیم. عصرها، گاهی برای چای خوردن می آمد توی مغازه و کم‌ کم با مهدی رفیق شده بود. سبیل کلفت و از بناگوش در رفته‌ای هم داشت. یک شب، حدود ساعت ده، داشتیم مغازه را می بستیم که سر و کله‌اش پیدا شد. رو کرد به مهدی و گفت « ببینم، اگر تو ولیعهد بودی، به من چه دستوری‌ می‌دادی؟» مهدی کمی نگاهش کرد و گفت « حالت خوبه؟ این وقت شب سؤال پیدا کرده ای بپرسی؟ » باز هم پاسبان اصرار کرد که « بگو چه دستوری می دادی ؟ » آخر سر مهدی گفت « دستور می‌دادم سبیلتو بزنی.» همان شب در خانه را زدند. وقتی رفتیم دم در، دیدیم همان پاسبان خودمان است. به مهدی گفت « خوب شد قربان ؟ » نصف شبی رفته بود سلمانی محل را بیدار کرده بود تا سبیلش را بزند. مهدی گفت « اگر می‌دانستم این قدر مطیعی، دستور مهم تری می‌دادم. »