وسط دفتر بسیج جیـغ کشیدم،شانس آوردم کسی اون دور و بر نبود.نه که آدم جیغ جیغویی باشم،ناخودآگاه از ته دلم بیرون زد.
بیشتر شبیه جوک و شوخی بود.
خانم ابویی(مسئول بسیج)که به زور جلوی خنده اش رو گرفته بود گفت :آقای محمد خانی من رو واسطه قرار داده برای خواستگاری ازتو...💐)
به خانوم ابویی گفتم:بهش بگو این فکر رو از مغزش بریزه بیرون
شاکی هم شدم که چطور به خودش اجازه داده از من خواستگاری کنه
...وصله نچسبی بود برای دختری که لای پنبه بزرگ شده😌☺️
برشی از کتاب #قصه_دلبری 📚
#حاج_عمار🌸✨
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🚩کانال مخاطب خاص1401در ایتا 👇
https://eitaa.com/savabaemal
🚩کانال مخاطب خاص 1401در سروش 👇
splus.ir/savabaemal