🔻جهلی به نام علم!
✍️سید مقدام حیدری: علم، گزارههایی است که حکایت از واقعیت میکند؛ چه در حوزه و دانشگاه تدریس شود چه نشود. علم، نگاه واقعبینانه به جهان و انسان است و شناخت غیر متوهمانهی قواعد عالم است. علم اگر علم باشد، باید مسائل بشر را درست بشناسد و نسخههای واقعبینانه و کارراهبینداز برایشان بپیچد. دربارهی اقتصاد خیلیها حرف زدهاند، اما کدامش عالمانه است؟ بر چه اساسی حرف یک دانشمند، علم میشود و حرف دانشمند دیگری غیر علم؟ همین که حرفهای فلان دانشمند در دانشگاههای دنیا تدریس میشود، این شد علم؟! یعنی خودمان ملاکی نداریم برایش؟ دیگران باید برای ما مشخص کنند کدام حرف علم است و کدام حرف نه؟! گیرم اگر دانشگاه و مدرکی نبود، آن وقت هیچ راهی برای تمییز علم از غیر علم و شبه علم نبود آیا؟!
ناموس عالم و دانشمند، واقعیت و واقعبینی است. او هر مکتب و نظریهای را که با واقعیت در تعارض باشد یا در عرصهی واقع غلط از آب دربیاید به دیوار میزند؛ صاحب آن هر که میخواهد باشد. مرام یک دانشمند، همین سخن امیر المؤمنین(ع) است که فرمود: کاری به صاحب سخن نداشته باش، خود حرف را ببین؛ «لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَالَ وَ انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ» [غرر الحکم/ص517]
اقتصاد لیبرال، دقیقا چه گندی باید در عالم بزند که هوادارانش دست از آن بشویند و دیگر به آن علم نگویند؟ آمار فقر، بیعدالتی، فحشا، بیخانمانی، فساد، افسردگی و خودکشی در کشورهای لیبرالسرمایهداری دقیقا به کجا باید برسد که لیبرالها، بیخیالِ این مکتب بشوند و بفهمند جنس بنجل این مکتب دیگر قابل عرضه نیست و دیگر نمیشود به آن علم گفت؟ علم اقتصاد اگر متکفل نیازهای مادی جامعه باید باشد، اگر ضامن رفاه اقتصادی مردم باید باشد، اگر باید بلد باشد عدالت را برای مردم جهان به ارمغان بیاورد، اگر چنین نقشی بر عهدهی اوست، پس هیچ کدام از این مکاتب بنجل، علم نیست. چون به اندازهی کافی و زیادی اجرا شدهاند و هیچ غلطی نکردهاند. لا جرم باید گفت حرفهایشان واقعبینانه نیست. و در خوشبینانهترین حالت باید گفت، نظریهپردازان این علمنما، بلد نیستند چگونه رفاه مردم را تأمین کنند و عدالت را برقرار کنند. اگر قرار باشد وفادار به واقعیت باشیم، همین را باید بگوییم دیگر. چسبیدن به یک مشت جزوه و کتابی که غلط از آب درآمدهاند، چه لطفی دارد؟! لیبرالسرمایهداری هیچ گلی به سر عالم نزد. اگر قرار بر رسم واقعبینی و منش عالمانه باشد، خیلی پیشتر باید استادان این مکتب، اعتراف میکردند که ما فکر میکردیم این حرفها علم است؛ نگو حرف مفت بود. علمورزی، کار هر کس نیست، جگر شیر میخواهد که مثل شهید آوینی، یک دفعه بفهمد تا حالا هر چه نوشته باطل بود و به همهاش کبریت بکشد!
قرآن، چون سخن خدای علیم است، پس از هر متن دیگری واقعبینانهتر است. و لابد کسی که زیاد در قرآن غور میکند، از کسی که به جای قرآن، کتابهای باطله را زیاد ورق میزند، حرفش حسابیتر و علمیتر است.
اگر چه حضرت امام و آقا، این علمِ اقتصادِ دانشگاهی موجود را نخواندهاند، یا به عبارت دقیقتر مدرکش را نگرفتهاند، ولی اگر لیبرالها بدشان نیاید، قاعدتا باید نظریههای اقتصادی این دو بزرگوار علمیتر، و به واقعیت نزدیکتر باشد. یادمان نرود که این دو بزرگوار، مدرک سیاست و مدیریت هم ندارند. اما مچ همهی متخصصان سیاست و مدیریت را هم در عرصهی عمل هم در عرصهی تحلیل خواباندهاند. به ما چه که امام مدرک دانشگاه نداشت؛ مهم واقعبینی این مرد است که از هر تحلیلگری دقیقتر به خال میزد. مهم واقعبینی این مرد است که وقتی گفت: سربازانم در گهوارهاند، 15 سال بعد کار تمام شد! هی مثل سیاستخواندههای اسگل غرب، هر سال، شمارشِ معکوسِ سقوطِ انقلاب را از نو کوک نکرد. مدرک اگر حکایت از واقعبینی نکند کیلو چند است؟ مهم قدرت تشخیص واقع است که علی رغم تشخیص و تحلیل همهی کارشناسان، آقا گفت: بشار اسد باید بماند. و ماند! این فقط دو نمونه از صدها نقطهزنی این دو امام است. با چنین نگاه واقعبین و نقطهزنی اگر این دو امام، دربارهی اقتصاد حرف زدند، حرفشان از نظریههای تاریخ مصرف گذشتهی صدمنیکغاز خیلی بیشتر میارزد.
#دکتر_درخشان
#دکتر_غنی_نژاد
منتشر شده در روزنامهی رسالت ۱۴۰۲/۲/۶
https://eitaa.com/sayedmeqdam