#یه_حـرف_دل
سلام...
دیشـب... همـه ما رفتیـم روضـه... احیـا گرفتیم... قـرآن به سر گذاشتیـم... سینه زدیـم...
ولی... دقـت کردین؟! چقــدر دلمون برای هیئت و مراسم تنگ شده بود؟!!! بعد از حدود ۲،۳ مــاه میچسبید که آه دلمون رو روونه هیئت میکردیم... خیــلی خـوب بود... کاش هیچـوقت دیگه اینجور رزقها ازمون گرفته نشه... کاش هیچوقت دیگه اینقد طولانی از هیئت فاصله نگیریم...
اما کاش... همیشـه اینطـور عطش رفتن به روضهها رو داشته باشیـم... کاش همیشـه اینطـور دلتنـگ اشک و گریه برای خودمون باشیم...
چـرا برای خـودمـون؟!
آسیـد رضـا دیشـب از قول یکی از بزرگان میگفت: شب قـدر، شب دفاعـه... دفاع از خودت... که درسته بدم ولی برای شمـا اشک ریختـم... محبـت شمـا رو تو دلـم دارم... تمـام!!!...
راستـی! به دوستـان همـراه #قرارنامه_یک_دلداده بگم: حتمـا یبار هم که شده دعای ابو حمزه ثمالی رو بخونین... حـداقل فقـط ترجمشـو...
اون موقه متوجه میشی دلداده تر از امـام سجـاد پیدا نمیکنی... چقـــدر عـاشقــانه... چقــدر زیبـــا مناجات میکرد...
خیـلی خـوب میشـه اگه کسـی بتـونه ایـن دعـای نـاب رو هـرشـب بخـونه...
سعـی میکنـم فرازهایی از این دعـا رو براتـون بفـرستـم...