eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
1.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
762 ویدیو
1 فایل
#نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس و پستها و محتوای ارزشی #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبین و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفت از چه می گریزی اندر پی بیابان؟ گفتم زجهل این جماعت درکوچه و خیابان
اولین شلیک توپچی دشمن محمود صادقی بلافاصله پس از سخنان امروز مقام معظم رهبری در مورد اهمیت انتخابات آتی و اشاره به توپخانه دشمن علیه انتخابات خب میگذاشتین چند روز از سخنان آقا میگذشت شاید اینجوری یه عده سخنان آقا و گراء و اشاره آقا به توپخانه دشمن را فراموش میکردندن حالا چه عجله ای برا لودادن خودتون و توپخانه تون بود ؟! ✍سید اخلاص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید صدر زاده مدافع حرم اینجا سرزمین شام است سرزمین سفیانیها و صفین "هم "در همین سرزمین قرار دارد خرابه شام "هم " این شیعه علی هست که اینگونه به سفیانیها خود را معرفی میکند نحنُ شیعه ی علی ابن ابوطالب درود خدا بر فرزندان حیدر کرار دورد خدا بر شهدای مدافع حرم درود خدابر شهید صدر زاده امروزهم امام خامنه ای از این شهید نام بردن 🦋🦋
13.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سیدمصطفی صدرزاده، (نام جهادی: سید ابراهیم) شهیدی که امروز مقام معظم رهبری به ایشان اشاره کرد را بهتر بشناسیم سردار سلیمانی می‌گوید: آن زمان در دیرالعدس دیدم یک صدای خیلی برجسته ای می آید، سید ابراهیم صدرزاده خیلی صدای مردانه‌ای داشت مثل داش مشتی های تهرانی، من او را نمی شناختم وقتی از پشت بی سیم حرف می زد گفتم او کیست که از تهران آمده و در تیپ فاطمیون جای گرفته است. حسین گفت: سید ابراهیم! وقتی از دیرالعدس برمی‌گشتیم، از حسین سئوال کردم این سید ابراهیم کیست که با این صدای بلند و مردونه صحبت می‌کرد؟! سید را نشان داد گفت: این! یک جوان رشید باریک که خیلی تودل‌برو بود و آدم لذت می‌برد که نگاهش کند، من واقعا عاشقش بودم... شهیدی که امروز، رهبری به ایشان اشاره کرد جانباز فتنه شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده که در فتنه ۸۸ دو بار مجروح شدند, بار اول ۲۵ خرداد با پنج ضربه چاقو به پای چپ و یک ضربه قمه به بازوی دست چپ آسیب دید، با آن همه جراحت، فتنه گران اجازه نمی دادند که آمبولانس به آنها کمک کند و تهدید به آتش زدن آمبولانس کردند و مصطفی با تمام این جراحت و خونریزی از ساعت ۵ بعدازظهر تا ۱۲ شب کف خیابان در میدان آزادی تهران افتاده بود، بعد از هفت ساعت خونریزی به بیمارستان منتقل شد. خون‌ریزی آنقدر شدید بود که تا ۲ روز توان ایستادن نداشت.مجروحیت بعدی وی در روز ۱۶ آذر از ناحیه انگشت دست بود که دچار شکستگی شد... بعدها همین اقا مصطفی در نبردی دیگر با تکفیری ها در سوریه با سمت فرماندهی گردان عمار. به عنوان مدافع حرم به شهادت رسید...
سفره که پرواضح است سفره دل واکنید رمزو رموزش بگید رزمندگان دلاور بسیجی دفاع مقدس از روستای گورانسراب شهرستان خلخال از راست بهزاد برزگر.شهید خیرالله نظری . مرتضی زاده . شهید شیر علی شیر علی پور و جاج حمید مصطفی زاده مرحوم علی شیخعلی از لشگر 31عاشورا عشق🦋🦋 eitaa.com/jAmAnbH
هدایت شده از حمید .م
با سلام بر امام و شهیدان انقلاب اسلامی وقتی گردان قاسم ، از تیپ ۲ لشکر قهرمان عاشورا بر اثر هشیاری ( شاید هم کسب اطلاع ) کمین تقویت شده دشمن در عملیات والفجر مقدماتی در فکه زمینگیر شده و دوشگاچی های دشمن نفس گردان را بریده بودند، در حالی که درازکش روی رمل خوابیده و کمی هم خود را استتار کرده بودیم ، شهید خیرالله نظری همانطور درازکش از برادر جمشید سبکدستی ( فرمانده دسته ما ) سوال کرد که چرا آن دوشکای بغلی را که چهل متر بیشتر با ما فاصله داشت خفه نمی کنیم ، برادر جمشید جواب داد فقط یک معبر با عرض ۸۰ سانتی باز شده و اطراف مین گذاری شده است و به هیچ شکلی هم امکان نیم خیز شدن یا شلیک آرپی جی و ...نیست ، چرا که هنوز ستون نیروها لو نرفته بود ولی آتش دشمن به حدی پرحجم بود که تا نوک انگشتی بالا می رفت ، بلافاصله می زدند ، خیرالله با کمال جدیت و خلوص تمام به من پیشنهاد داد که از برادر سبکدستی بخواهم که اجازه دهد که همانطور درازکش از ستون جدا شده و در پناه تاریکی اقدامی ریسکی کنیم تا اگر چنانچه شانس یار شد و آرایش میدان جوری بود که تا ۵ ، ۶ متر به مین نخوردیم از ستون فاصله گرفته و اقدام به شلیک آرپی جی بکنیم و بنده چون واسط آن دو برادر بودم پیام خیرالله را از زیر بغلم به برادر سبکدستی رساندم . آن برادر گفت بگذارید معاون فرمانده گروهان ( شهید حسین کربلایی ) را که ۴ نفر جلوتر از من است همینجوری با واسطه در جریان بگذاریم تا او در صورت مصلحت اجازه دهد . نمی دانم جواب برادر کربلایی چی بود که برادر جمشید با التماس از ما خواست که هرگز آن کار را نکنیم . شهید نظری خیلی ناراحت شد و با بغضی مقدس و با اندوه فراوان تسلیم امر فرمانده شد . بنده در چهار عملیات در کنار خیرالله بودم ، این آخری اگر شهید نمی شد باور کنید که دق می کرد و می مرد . چند روز قبل از شهادت در عملیات والفجر ۸ که جمعی گردان حبیب بود ، بنده مشغول گذراندن یک دوره کاردانی هواشناسی در تهران و متاسفانه درگیر امتحانات بودم و بالاجبار روزهای اول عملیات در کنار او نبودم ، هنگام برگشتن از آخرین مرخصی آمد پیشم و آن جمله دلتنگی معروفی که بعد از مفقود شدن پیکر شهید بهبودعلی کنعانی می گفت : ( صدای طوفان در می آورد و با حزنی کشنده می گفت الآن باد بر جنازه بهبودعلی می وزد و اینگونه صدا می دهد ) را تکرار کرد و با هم به راه آهن تهران رفتیم و آنجا برای همیشه ی این دنیا با هم خداحافظی کردیم ( البته یک هفته دیگر ما را مرخص کردند ولی ... افسوس دیر شده بود ...) * روزی به گردان حبیب رسیدم که هم خیرالله شهید شده بود هم شیرعلی شیرعلی پور و هم ساسان برجعلیزاده * *************** هنگام رد شدن از زیر قرآن در نقطه رهایی شرهانی ( دیدگاه شهید شجری ) ، طبق معمول شهید حجه الاسلام جعفرزاده در گوش ما آیه سلامتی( آخرهای سوره قصص ، انّ الذی فرض علیک القرآن لرادّک الی معاد ...) را خواند و دعایمان کرد . خیرالله گفت ، حاج آقا تا کی قراره برای سلامتی ما دعا کنی ؟ خواهش می کنم که یک بار هم برای کسب توفیق شهادتمان دعا بفرمایید و شهید جعفرزاده ( که ما حاج آقا جعفری می گفتیم ) جواب داد که شما باید سالم باشید و با دشمن بجنگید تا وطن اسلامیمان را از شیطان ها پس بگیریم . و البته به شوخی گفت ، مشه خیری ( با همان صداقت روستایی ) این درخواست شما هم به وقتش ... و آن وقت اشک از چشمانش سرازیر شد . بارزترین خصوصیت خیرالله ، ایثار او در زندگی بود ، از دو سیبی که به ما می دادند سالمش را برای من کنار می گذاشت و چروکیده را خود می خورد . سوار ماشین می شدیم جای خوب را برای من می گذاشت و خود جای بد می نشست . عنوان آرپی جی زنی را به من می داد و خودش را کمک عنوان می کرد ، در حالی که بیش از من آرپی جی می زد . در اشنویه دو نفری شدیم مسئول مخابرات ( با کلی چانه زنی با فرمانده عملیات شهید حاج رضا یوسفی که خیرالله قبول نمی کرد و بنده هم شرط گذاشتم که دو نفری آن مسئولیت را بپذیریم ) ، ولی هرکس را می دید مرا مسئول و خود را معاون عنوان می کرد ... در انجمن اسلامی روستا هم دقیقا اینگونه بود و با التماس از شهید شهرام جعفری خواست اسم مرا مسئول و اسم او را جانشین بنویسند در حالی که انصافا او از بنده لایقتر و شایسه تر بود . خلاصه در همه کارهای معمول زندگی به تمامی ایثارگر بود . روحشان شاد و راهشان مستدام