eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
1.7هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
674 ویدیو
1 فایل
#نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس و پستها و محتوای ارزشی #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبین و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
جاماندگان از قافله عشق 🦋
ملاقات باشهید کاوه 🥀🍁🍂💧 وقتی دوپای عباس از زانو قطع شد ادامه این روایت در شبهای پیشرو ان شاءالله
وقتی که دوپای عباس از زانو قطع شد 🍂🍁💧قمست چهارم زانوهای عباس را بستیم و از رود خانه گذشتیم عباس درد شدیدی داشت باید هر چه سریعتر تا روز نشده خودمون را از تیرس و دید عراقیها دور میکردیم چون هوا کم کم داشت روشن میشد به زحمت از میدان مینی که نشانه گذاری کرده بودیم عبور کردیم نوبتی عباس را روی دوش میگرفتیم و حمل میکردیم زمان بسرعت سپری می شد و دور شدن از تیرس عراقیها و طی مسافت با آن شرایط سخت دشوار بود باتمام سختی ها و حال بد عباس خودمون را بزحمت به داخل دره ای دور از دید دشمن رساندیم افتاب کم کم از آسمان بالا می آمد تللا ش کردیم تا روشن شدن کامل هوا بازهم به مسیرمان ادامه دهیم چراکه با روشن شدن کامل هوا دیگر قادر به حرکت نبودیم چون هم عراقیها مجهز به دوربین های پیشرفته بودن هم می گفتیم شاید صبح متوجه انفجار و حضور ما شده و ما را تعقیب کنند در آن صورت با توجه به شرایط ما حتما به ما میرسدن دل تو دلمان نبود بعد از کمی تازه کردن نفس و و رسیدگی به وضع عباس دوباره به راهمان ادامه دادیم مین سر زانوهای عباس و رگهایش را سوزانده بود از این بابت خونریزی آنچانی دیگر نداشت ولی نگران بی هوش شدنهایش بودیم روبروی ما قُله بلفت بود که مسیر نزدیکتر داشت ولی باوجود شیب بسیار تند و شرایط ما به ناچار باید مسیرمان را بسمت کانی دشت که منطقه حائل بین میله مرزی ایران و عراق به عرض دو کیلومتر و به طول بیست کیلومتر بود تغیر میدادیم و آن مسیر با اینکه تغریبا آسان بود ولی خالی از خطر نبود چون گروهای از قاچاقچیان از آن مسیر رفت آمد میکردن و گله های گوسفند بظاهر سرگردان که میدانستیم چوپانهای دارند که در پوشش گوسفندان مشغول جمع آوری اطلاعات و خبرچینی به عراقیها هستند بهر زحمتی بود خودمان را صبح به یک شیار رساندیم و ناچار شدیم در بین درختان جنگلی بمانیم و تصمیم گرفتیم که دو نفر همراه عباس بمانیم و چهار نفر دیگر خود را به کانی دشت به پایگاه برادران ارتش برسانند و نیروی تازه نفس جهت بردن عباس به کمک مان بیاید ادامه این خاطره و روایت را در قسمت پنجم ملاقات با شهید کاوه🥀🍁🍂💧 دنبال کنید
جاماندگان از قافله عشق 🦋
وقتی که دوپای عباس از زانو قطع شد 🍂🍁💧قمست چهارم زانوهای عباس را بستیم و از رود خانه گذشتیم عباس در
ملاقات باشهید کاوه 🥀🍁🍂💧قسمت پنجم وقتی که دو پای عباس از. زانو قطع تصمیم گرفتیم دو نفر همراه عباس بمانیم و سه نفر دیگر به پایگاه برادران ارتش در کانی دشت جهت آوردن نیروی تازه نفس و بردن عباس به کمک مان، بروند اول من به تنهای میخواستم کنار عباس بمانم ولی بچه ها گفتند یک نفری نمی شود من با رزمنده ای از قم بنام رضا در کنار عباس ماندیم و سه نفر که خیلی در حمل کردن عباس کمک کرده بودن به سمت کانی دشت حرکت کردن آنها کم کم از ما دور میشدن و ما ماندیم و درد عباس گیر کردن در منطقه دشمن البته به بچه ها گفتیم که ممکن است بعدازظهر که افتاب بسمت غروب میرود و دید عراقیها کم میشود و اگر توانستیم عباس را خواهیم آورد بدین جهت روی نقشه دو محل را مشخص کردیم که بچه ها موقع برگشت ما را گم نکنند چون ما وسیله ارتباطی باخود نداشتیم . حالا دیگر زمان نمی گذشت عباس از شدت درد بیهوش میشد و کاری از دست مان بر نمی آمد نزدیک ظهر بود کمی باخودمان جیره غذای برده بودیم ولی حال خوردن نداشتیم کمی از آب کومپوت بزور به دهان عباس ریختیم که بالا آورد اکنون تغریبا از زمان زخمی و قطع شدن پای عباس با انفجار مین 14 ساعت گذشته بود کم کم به بعد ازظهر نزدیک میشدیم و پنج ساعتی بود که بچه ها جهت آوردن کمک رفته بودن ولی از رسیدن کمک خبری نبود من و رضا تصمیم گرفتم به نقطه بعدی حرکت کنیم عباس را کول کردیم و به حرکت مان بسمت کانی دشت ادامه دادیم از دور همان تک درختی که شهید کاوه به آن اشارا کرده بود والبته ماهم بارها از کنار آن گذشته بودیم نمایان شد تک درخت در منطقه دشمن بود وفاصله از آنجا تا نیروهای خودی در کانی دشت تغریبا 12 کیلومتر بود ما بدلیل وجود چشمه آب در کنار تک در خت و اُتراق چوپانها نمی توانستیم نزدیک تک درخت برویم ناچار شدیم در نزدیکی آن منتظر رسیدن کمک بمانیم دیگر کم کم داشت غروب میشد عباس دیگر نایی نداشت ما هم حال خوبی نداشتیم منتظر کمک ماندیم ادامه خاطره و روایت آن در قسمت ششم همراه ما باشید 🍁🍂💧
جاماندگان از قافله عشق 🦋
ملاقات باشهید کاوه 🥀🍁🍂💧قسمت پنجم وقتی که دو پای عباس از. زانو قطع تصمیم گرفتیم دو نفر همراه عباس
قسمت ششم ملاقات باشهیدکاوه🥀🍁💧 در نزدیکی تک درخت در بین جنگل ها خودمان را استتار کردیم و منتظر کمک ماندیم عباس بدلیل ضعف و درد فشارش شدیدا پائین بود و گاه گداری چشمانش را باز میکرد هوا هم کم کم رو بسردی میرفت ناچار شدیم اورکت هایمان را در بیاوریم و روی عباس بکشیم که ناگهان سرو کله گله های گوسفندان پیداشد و سگ های گله متوجه حضور ما شده بودن و شروع کردن به سمت ما هجوم آوردن و ما نگران شدیم مبادا چوپانها بدنبال سگ ها بیان و محل اختفای مارا پیداکنن ولی آنها برای اتراق و درست کردن چای زیر تک درخت مشغول شدن راستیتش ما نمی تونستیم با چوپانها درگیر شویم چون هم عباس شرایطش بد بود هم بخاطر لو نرفتن مان .و از طرفی نگران بودیم که چوپانها آنجا بمانند چرا که وعده ما با نیروهای کمکی کنار همان تک درخت بود و خوشبختانه پس از چند دقیقه ای سگ ها آرام شدن و به سمت گله برگشتن و چوپانها هم پس از استراحت و نوشیدن چایشان بدلیل تاریک شدن هوا آنجا را به سمت عراق ترک کردن بلا فاصله بدلیل سرما خودمان را به نزدیک تک درخت و کنار باقی مانده آتش چوپانها رساندیم و عباس را نزدیک آتش باقی مانده آوردیم ولی نمی توانستیم چوبی به آتش اضافه کنیم چون میترسیدیم با بیشتر شدن شعله آتش گشتی های عراقی متوجه حضورما بشوند و در قوطی کمپود آب ریختیم وروی آتش گذاشتیم تا گرم شود هم به عباس بدهیم هم خودمان بخوریم لحظه ها بکندی سپری میشد و حال عباس بد تر بدتر خودمان هم حال روز خوبی نداشتیم کم کم عباس بدلیل تب و لرز شروع به هزیان گویی کرده بود بهر تقدیر باید منتظر می ماندیم ساعت تغریبا ده شب بود که متوجه سرو صدا شدیم و با دور بین دید در شبی که داشتیم نگاه کردیم سیایه های آدمها را دیدیم که مستقیم به سمت ما می آمدن خودمان را آماده کردیم که اگر گشتی عراقیها بودن و متوجه ما شدن بناچار باید درگیر بشیم چون دیگر راه گریزی نداشتیم سایه ها نزدیکترو نزدیکتر شدن و به یک بار صدای که میگفت عباس کجائید و ما دیگر مطمعن شدیم که نیروهای کمکی هستند و آرام جواب دادیم زیر تک درخت هستیم حلا دیگر ساعت نزدیک11 شب شده بود و حدود 23 ساعت از روی مین رفتن عباس گذشته بود 8نفر از برداران ارتشی به همراه یکی از نیروهای خودمان با یک برانکارد و چند پتو عباس را روی برانکارد گذاشتن و با پتو کاملا پوشاندن و چند فانسقه محکم عباس را بستن و شروع به حرکت کردیم و حدود یک ساعت طول کشید تا عرض دو کیلومتری دشت را طی کنیم و اول قله کانی دشت برسیم و از شیار کوه که یه راه مال رویِ داشت به طرف قله حرکت کردیم نیروهای کمکی تازه نفس بودن و خیلی جلوتر. من و رضا بودن و زودتر از ما به پایگاه رسیده بودن و ما هم وقتی به قله کانی دشت رسیدیم ساعت 2نصف شب بود وقتی به سنگر نگهبان ها رسیدیم متوجه انبوهی از برادران ارتشی شدیم که منتظر ما بودن گویی همه گردان از لحظه باخبر شدن تا رسیدن ما نخوابیده بودن و آنها هم مثل ما چشم انتظار و نگران وقتی رسیدیم همه بدور ما حلقه زدن هرچه دم دستشان بود غذا درست کرده بودن همه میگفتند برادرا بیایید سنگر ما ولی خب ما نه حال غذا خوردن داشتیم و نه امکان رفتن به سنگر همه عزیزان ارتشی تصمیم گرفتیم کنار عباس در سنگر بهیاری گردان که سنگر فرمانده گردان هم نزدیک آنجا بود برویم بهیار شروع کرد به باز کردن زانوهای قطع شده عباس و با سرُم شستشو داد و دباره باندپیچی کرد و چندتا سرُم قندی در سنگرش داشت که به عباس تزیق کرد و فرمانده گردان هم طی تماسی تقاضای آمبولانس از تیپ شان نمود که طبیعتا باید تا 8 صبح منتظر می ماندیم صبح بارسیدن آمبولانس به همراه عباس حرکت کردیم و ما در دوراهی روستای (بیو ران پائین) پیاده شدیم تا به قُله بُلفت برویم چون بقیه بچه ها آنجا بودن و عباس هم به بهداری ارتش در سردشت رفت وما نیز پیاده بسمت بلفت حرکت کردیم که ساعت دو بعد ازظهر به سنگرمان در بلفت رسیدیم و توضیح ماجرا برای بقیه بچه ها همچنان منتظر ماندیم تا شد روز 27 آبان فرمانده گردان مستقر در بلفت نزد ما آمد و خبری را به ما داد که بسیار ناراحت کننده بود گفت با بیسیم به من اطلاع دادن که یکی از فرماندهان سپاه بهمراه یک نفر دیگر در مسیر بانه به سردشت به شهادت رسیدن ما بناچار ماندیم تا صبح شود و صبح 28 آبان خودمان را به سردشت رساندیم که متوجه شدیم کسی که بدست گروهک ضد انقلاب به شهادت رسیده کسی نبود جز همان مهمان عزیز که
جاماندگان از قافله عشق 🦋
ملاقات باشهید کاوه 🥀🍁🍂💧قسمت پنجم وقتی که دو پای عباس از. زانو قطع تصمیم گرفتیم دو نفر همراه عباس
شهید کاوه گفته بود شهید مهدی زین الدین بهمراه برادرش مجید مسئول اطلاعات عملیات یکی از تیپ های لشگر علی بن ابی طالب ع و با این اتفاق عملیاتی که قرار بود در منطقه انجام شود با شهادت فاتح خیبر ناتمام ماند آری ایچنین بود برادر روحش شاد راحش پر رهروباد 🥀🍁🍂💦💧 روای:سید اخلاص موسوی
. [🇵🇸✌️] 👇 ✅صدای مردم مظلوم غزه در سازمان های بین المللی 🔹معمولا تو خانه از مسائل کاری صحبت نمی‌کردند، اما من تلاش شبانه روزی‌شان را می‌دیدم... 🔹در این ایام پیش نمی‌آمد که زودتر از ساعت ۲ بامداد بخوابند، 👈 در صورتی که صبح زود بیدار می‌شدند. 💢می‌گفتند ، باید با هرچه در توان داریم تلاش کنیم که این زن و بچه‌های مظلوم از بین نروند ♦️صهیونیست‌ها قدرت رویارویی با نیروهای مقاومت را ندارند و برای همین به زن و کودکان مظلوم حمله می‌کنند؛ این فلسطینیان مظلوم در خارج از کشور باشم. ➖مردم غزه نمی‌توانند صدایشان را به گوش جهان برسانند و من باید این کار را بکنم باید در سازمان ملل فریاد بزنم و با وزرای خارجه صحبت کنم. 🍃به نقل از همسر شهید •منبع: خبرگزاری دفاع مقدس https://eitaa.com/jAmAndgA90zA
🍃امام جواد علیه السلام فرمود:لَو سَکنت الجاهِلُ ما اختَلفَ النّاس چنان چه افراد جاهل ساکت باشند ! مردم دچار اختلاف نمی شوند. (بهارانوار ج 75؛ص 18) https://eitaa.com/jAmAndgA90zA
السلام علیک یا محمد بن علی التقی الجواد جلـوه گـاه نـور رضـا الا عصـاره جـود بنـی الکـرام ، جـواد الا که جـود گرفته ست از تو وام ، جـواد سـلام ما به تو ، ای کـوثـری تبـار نهـم سـلام ما به تو ، ای مصطفـی مرام ، جـواد سـلام ما به تو ، ای زمـزم صفـای علـی الا که یافتـه تقـوا ز تـو قـوام ، جـواد سـلام ما به تو ، ای بازتـاب نـور رضـا شمیـم ضامن آهوی خوش خـرام ، جـواد الا تجلّـی نـور خـدای لـم یـزلـی ، ز نـور مهـر رضـا جلـوه تمـام ، جـواد جوانتـرین گـل گلـزار عتـرت نبـوی ، سـلام ما به تو ، ای سیّـد الانـام ، جـواد الا ای آنکه به نوباوگـی به علـم و خـرد ، گذشت شهرتت از مرز خاص و عام ، جـواد فـدای سحـرکـلامت که در مناظـره ها ، تمـام خیـره سـران را نمـود رام ، جـود الا ای آنکه به « یحیـی بن اکثم » و مأمـون چشـاند لذّت طعـم شکـار و دام ، جـواد الا ای آنکـه بـه طـوفـان فتنـه اعـدا ، بـرای حـق طلبـان حجّت قیـام ، جـواد سـلام ما به تو و کظـم غیـظ کاظمـی ات الا که یـافت سخـاوت ز تو دوام ، جـواد سـلام مـا بـه تـو و عمّـه غـریبـه تـو و مـادر بـه ورع ، شهـره عـوام ، جـواد اگر چه مثل گل عمـرش نداشت تاب خزان به روزگـار ولی هست زنـده نـام ، جـواد غلام حلقـه به گوشت " حمید " مست و خراب ز جـود تو طلبـد احسـن الختـام ، جـواد https://eitaa.com/jAmAndgA90zA
هدایت شده از Aslani
7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت امام جمعهٔ اردبیل از ۴ خطی که علیه شهید رئیسی بود
عید غدیر: مگه میشه بدون حُب امیرالمومنین علیه السلام و بدون ولایت مولایِ غدیر محب امام حسین علیه السلام شد؟ مگه میشه با پریدن از روز عید غدیر به عاشورا رسید ؟ راه رسیدن به محرم وعاشورا از غدیر می گذرد واقعه ومصیبت عاشورا حاصل فراموشی ونادیده گرفتن غدیر بود https://eitaa.com/jAmAndgA90zA
تراز مجنون 👆 🍃 مجنون را خبر کنید به تماشای عشّاق بیاید 🍃عشق به معشوق یعنی سالها با تکه های استخوان و یک پلاک در زیر خاک آری این جنون عشق به لیلیِ لیلاست https://eitaa.com/jAmAndgA90zA
عربده !!!🍂🍁🥀💧 باشد مدیون خون شهدا هستیم🥀 آری این چنین بود غربت ما🍂 ما مست الستیم عاشق یاریم 🍃 کار با عربده ی مستانه اغیار ندایم _کشیدن خسته بشی ؟ یا بخوای یه چند دقیقه نفس نکشی ؟ مگه ممکنه ؟ بعضی چیزا مثل نفس کشیدن نه تنها خسته کننده نیست بلکه حیات بخش است https://eitaa.com/jAmAndgA90zA
چه مینگری؟ به تو که غریبانه در این خاک افتاده ای نی نی نه غریبم نه افتاده در خاک من شهیدم در قرب خدا و این جا نیز دروازه افلاک https://eitaa.com/jAmAndgA90zA