هیچ زیربنای اجتماعی از آن زیربنای شوم خطرناکتر نیست
که انسانی یا انسانهایی بتوانند هر چه میخواهند بکنند
بی آنکه بشود بر آنها خرده گرفت و بی آنکه بشود از آنها بازخواست کرد.
🔹 مسئولیت در جامعه اسلامی مسئولیت متقابل است.
تلخی برخورد صادقانه را
بر شیرینی برخورد منافقانه ترجیح می دهم.
#شهیدمظلوم دکترمحمدبهشتی
#جاماندگان_ازقافله_عشق
@jAmAndgA90zA
رهبری معظم:
یکی از شاه بیتهای برخورد در روابط اجتماعی...
#برای_امروز های ما
🔹دیگران را به بهانهی عیوبشان طرد نکنیم
امام خامنه ای(حدیث خوانی قبل از درس ):
🔹«فِی الکافی عَن مَسعَدَةِ بنِ صَدَقَة، قالَ سَمِعتُ أباعَبدِالله عَلَیهِ السَّلام یَقولُ لِأصحابِهِ یَوماً: لا تَطعَنوا فی عُیوبِ مَن أقبلَ إلَیکُم بِمَوَدَّتِهِ»
🔹یک کسی است با شما اظهار دوستی میکند، به سمت شما میآید و اظهار علاقهای به شما میکند، دست رد به سینهی او نزنید؛ با ذکر عیوبی که شما در او مشاهده میکنید.
♦️خیلی دستور مهم، بزرگ و عمومیای است.
🔹یک کسی میآید پیش ما، اظهار علاقهی به ما میکند، ما فوراً برویم سراغ آن اشکالاتی که در او وجود دارد و روی آنها تکیه کنیم و طعن بر آنها بزنیم.
🔹میفرمایند، مضمون این حدیث این است که، محبت کسی را که به شما اظهار محبت میکند قبول کنید، بپذیرید محبت او را،
👈 ولو حالا یک عیبی هم در او سراغ دارید؛ لزومی ندارد که طعن در آن عیب بکنید و این را موجب این قرار دهید که دست رد به سینهی او بزنید.
🔹 «وَ لا توقِفوهُ عَلی سَیِّئَةٍ یَخضَعُ لَها» اگر کار خلافی دارد، گناهی دارد، عیبی دارد، لازم نیست او را به خاطر این عیب طرد کنید، رد کنید، متوقف کنید،
👈 یعنی جلوی او را بگیرید، [البته] منافاتی ندارد با نهی از منکر، منافاتی ندارد با «أحَبُّ أصحابی مَن أهدی إلیَّ عُیوبی»، با این منافاتی ندارد.
🔹 لکن رشتهی پیوند #محبت را حفظ کنید، بعد البته انسان برای نهی از منکر، یا برای اهدای عیوب دوستش و مرآت بودن برای مؤمن، فرصتهایی دارد، میتواند از این فرصتها استفاده کند و این کار را انجام بدهد.
♦️اما اینجور نباشد که به مجرد اینکه یک ایرادی را در او سراغ دارید، یک عیبی را در او سراغ دارید، این موجب بشود که شما محبت او را و خودِ او را طرد کنید و قبول نکنید.
✅ این یکی از آن شاه بیتهای برخوردِ در روابط اجتماعی است.
🔹بعد فرمود: «فَإنها لَیسَت مِن أخلاقِ رَسولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه وَ لا مِن أخلاقِ أولیائِهِ»
🔹این جزو اخلاق و رفتار #پیغمبر و اولیایش نیست، یعنی آنها خب کسانی را که سراغشان میآمدند، عیوبی هم داشتند، اشکالاتی داشتند، [اما] دست رد به سینهی آنها نمیزدند؛ جذبشان میکردند، نگهشان میداشتند، البته در اصلاح آنها هم میکوشیدند، امر به معروف هم میکردند، نهی از منکر هم میکردند.
🔹این یک قاعدهی کلی است که به اندک بهانهای افرادی را طرد کردن و رد کردن و آنها را از مرز دوستی خود خارج کردن؛ این مخالف با آن چیزی است که در این حدیث به ما دستور داده شده است.
#جاماندگان_ازقافله_عشق
باز نشر: @jAmAndgA90zA
چفیه و سربند یا زهرا
بند آورده خون زخم سرم
را
با زخم خون دل. زیاران
سفر کرده
خدایا چه کنم ؟
#جاماندگان_ازقافله_عشق
"سید"
@jAmAndgA90zA
#سیّدشهیدان اهل قلم
آ سیّدمرتضی آوینی 👇
♦️قرنهاست زمین انتظار مردانی
اینچنین را میکِشد تا بیایند
و کربلای ایران را عاشقانه بسازند
و زمینه ساز ظهور باشند
آن مردان آمدند و رفتند
فقط من و تو ماندیم👇
و از جریان چیزی نفهمیدیم!
#شهید
#شهادت
#جاماندگان_ازقافله_عشق
https://eitaa.com/jAmAndgA90zA
رهبری معظم:
یکی از شاه بیتهای برخورد در روابط اجتماعی...
#برای_امروز های ما
🔹دیگران را به بهانهی عیوبشان طرد نکنیم
امام خامنه ای(حدیث خوانی قبل از درس ):
🔹«فِی الکافی عَن مَسعَدَةِ بنِ صَدَقَة، قالَ سَمِعتُ أباعَبدِالله عَلَیهِ السَّلام یَقولُ لِأصحابِهِ یَوماً: لا تَطعَنوا فی عُیوبِ مَن أقبلَ إلَیکُم بِمَوَدَّتِهِ»
🔹یک کسی است با شما اظهار دوستی میکند، به سمت شما میآید و اظهار علاقهای به شما میکند، دست رد به سینهی او نزنید؛ با ذکر عیوبی که شما در او مشاهده میکنید.
♦️خیلی دستور مهم، بزرگ و عمومیای است.
🔹یک کسی میآید پیش ما، اظهار علاقهی به ما میکند، ما فوراً برویم سراغ آن اشکالاتی که در او وجود دارد و روی آنها تکیه کنیم و طعن بر آنها بزنیم.
🔹میفرمایند، مضمون این حدیث این است که، محبت کسی را که به شما اظهار محبت میکند قبول کنید، بپذیرید محبت او را،
👈 ولو حالا یک عیبی هم در او سراغ دارید؛ لزومی ندارد که طعن در آن عیب بکنید و این را موجب این قرار دهید که دست رد به سینهی او بزنید.
🔹 «وَ لا توقِفوهُ عَلی سَیِّئَةٍ یَخضَعُ لَها» اگر کار خلافی دارد، گناهی دارد، عیبی دارد، لازم نیست او را به خاطر این عیب طرد کنید، رد کنید، متوقف کنید،
👈 یعنی جلوی او را بگیرید، [البته] منافاتی ندارد با نهی از منکر، منافاتی ندارد با «أحَبُّ أصحابی مَن أهدی إلیَّ عُیوبی»، با این منافاتی ندارد.
🔹 لکن رشتهی پیوند #محبت را حفظ کنید، بعد البته انسان برای نهی از منکر، یا برای اهدای عیوب دوستش و مرآت بودن برای مؤمن، فرصتهایی دارد، میتواند از این فرصتها استفاده کند و این کار را انجام بدهد.
♦️اما اینجور نباشد که به مجرد اینکه یک ایرادی را در او سراغ دارید، یک عیبی را در او سراغ دارید، این موجب بشود که شما محبت او را و خودِ او را طرد کنید و قبول نکنید.
✅ این یکی از آن شاه بیتهای برخوردِ در روابط اجتماعی است.
🔹بعد فرمود: «فَإنها لَیسَت مِن أخلاقِ رَسولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه وَ لا مِن أخلاقِ أولیائِهِ»
🔹این جزو اخلاق و رفتار #پیغمبر و اولیایش نیست، یعنی آنها خب کسانی را که سراغشان میآمدند، عیوبی هم داشتند، اشکالاتی داشتند، [اما] دست رد به سینهی آنها نمیزدند؛ جذبشان میکردند، نگهشان میداشتند، البته در اصلاح آنها هم میکوشیدند، امر به معروف هم میکردند، نهی از منکر هم میکردند.
🔹این یک قاعدهی کلی است که به اندک بهانهای افرادی را طرد کردن و رد کردن و آنها را از مرز دوستی خود خارج کردن؛ این مخالف با آن چیزی است که در این حدیث به ما دستور داده شده است.
#جاماندگان_ازقافله_عشق
باز نشر: @jAmAndgA90zA
مقصد من مکه بود
قسمت من فکه شد
من بخدا دیدمش کربُ بلا
فکه را
سربه جدا دیدمش من رفقا
فکه را
فکه بمن وعده داد حج
هزار مکه را
👆✍سید اخلاص موسوی
عکس ارسالی 15 بهمن ماه سال1401 از مشهد شهدا فکه
توسط خادم الشهدا برادر ابرهیم زاده
#جاماندگان_ازقافله_عشق
@jAmAndgA90zA
سید اخلاص
برای او باران بود🌨💦
نه گلوله باران
زیر گلوله باران بعثی ها در تنگه گرمک
شهید حمید باکری را
هرگز ندیدم
سرش را از
انفجار خمپاره ها بدزد یا خیز برود
گلوله خمپاره و کاتیوشا و خمسه خمسه نگو مثل بارون میبارید
همه خیز می رفتیم
ولی حمید آقاباکری در عالمی دیگر بود با قامت رعنایی که داشت
بانفسی مطمئنه از شیب تند روبروی پاسگاه به سوی ما می آمد
تا چاره ای برای عبور ماشین آلات
از تنگه گرمک بیندیشد
ولی گلوله باران برای این مجاهد مخلص
مثل باران بود
اصلا او خودش سرچشمه باران بود
باران عشق به خدا
سرچشمه باران ایثار خلوص و شجاعت
مهربانی
او در باران آمد🌨💦
راوی .سیداخلاص موسوی
#جاماندگان_ازقافله_عشق
@jAmAndgA90zA
ادامه دارد👇
مجنون تر ازمجنون ‼️
💥💥💥برشی از خاطرات یک رزمنده
عملیات والفجر چهار در منطقه
عمومی پنجوین👇
در مرحله دوم عملیات والفجر ۴ ، دشمن با استفاده از کمک های اهدایی فرانسه یک جنگ الکترونیک تمام عیار راه انداخته و تقریبا همه ی بیسیم های پی آر سی را از کار انداخته بود .
هیچکس نمی دانست آیا جناحینش به هدف رسیده اند ، آیا برای الحاق آماده اند ؟ آیا دستور جدیدی ابلاغ شده ؟ آیا نیروی جایگزین برای پدافند در راه است ؟ و....
گروهان ما به لحاظ اقتضائات میدانی و صلاحدید فرماندهی لشکرمان تحت امر لشکر ۸ نجف بود .
پس از گرفتن تپه ی هدف ، به دلیل اینکه تماس های رادیویی مختل بود ،همه بلاتکلیف بودیم و بچه ها چنان خسته و گرسنه که خیلی ها سرپایی می خوابیدند ( خواب سرپایی باید به واژه های ادبیات مقاومت اضافه شود ) .
به قدری خسته بودیم که وقتی یکی از بچه های بستان آبادی( که نمی شناختمش ، چون تازه به گردان سیدالشهدا مامور شده بودم . روی سینه اش نوشته بود اعزامی از ... ) که کمی از بقیه سرحالتر بود فریاد زد برادران ، در ۶۰ متر جلوتر از ما یک سنگر خالی پر از نان خشک عراقی است ، دو نفر با من بیایید تا نان بیاوریم ، کسی را حال همراهی او نبود ...... البته او به تنهایی رفت و کمی نان کلفت مخصوص موارد اضطرار عراقی که باید با سرنیزه نرمش می کردیم آورد ).
در همین اثنا که همه کلافه بودیم و خسته و بی اطلاع از سرنوشت نبرد ، به یکباره نوای دلنشین آهنگران ( بار دیگر شد بسیجی بی شمار ...) در منطقه ی عملیاتی پیچید .
با شنیدن آن صدا ، گویا به کالبد خسته و کم رمق بچه ها جان آمد ، سه سوته همه آماده ی ادامه پیشروی شدند و بقیه جناح ها هم همینطور .....
تا آنجا که فرماندهان می گفتند حتی بیشتر از مواضعی که قرار بود در این مرحله فتح شوند ، پیشروی شد .
پس از فروکش کردن نبرد ، مشخص شد که
🌴یک بسیجی شجاع مجنون تر از مجنون ،‼️💥💥💥
یک بلندگوی قوی برمی دارد و چهار شیپور بزرگ روی تویوتا می بندد و دل به دریا زده و به استقبال دالان آتش می رود و ....
و از طرفی هم این صدا اردوگاه دشمن را به هم می ریزد و ترس و وحشت از بابت اینکه ایرانی ها سررسیدند دل دشمن را می لرزاند و ...
در دفاع مقدس نقش این قبیل دلباختگان جان بر کف بسیار ارزنده بود و البته به نظر حقیر ، برادر آهنگران با آن حماسه سرایی هایش به تنهایی نقش بزرگی در هدایت نبردها داشت ( دقیقا مشابه این کار را من در جنگ های اطراف کارخانه نمک شاهد بودم ، شعار آنجا این بود : ای لشکر حسینی ، تا کربلا رسیدن ، یک یا حسین دیگر ... و دوباره نیروهای خسته و کم رمق ، جان گرفتند و هدف تسخیر شد .
راوی :
رزمنده پیشکسوت وجانبار
حاج حمید مصطفی زاده
از استان اردبیل شهرستان خلخال
گوران سراب
#دفاع_مقدس
#جاماندگان_ازقافله_عشق
@jAmAndgA90zA
جاماندگان از قافله عشق 🦋
بله
فرمودند دلنوشته
دوسال پیش را هم
پیوست نمایم
مقصد من مکه بود
قسمت من فکه شد
من بخدا دیدمش کربُ بلا
فکه را
سربه جدا دیدمش من رفقا
فکه را
فکه بمن وعده داد حج
هزار مکه را
عکس ارسالی 15 بهمن ماه سال1401 از مشهد شهدا فکه
توسط خادم الشهدا برادر ابرهیم زاده
#جاماندگان_ازقافله_عشق
@jAmAndgA90zA
🖌سیّد اخلاص موسوی
#گلدسته های کربلا...🍃🍃
🔹هروقت از جبهه به مرخصی می اومدم
مادرم می پرسید
گلدسته های کربلا را می بینید ؟
میگفت ; من ساکت می شدم !
مادرم شروع میکرد به گریه کردن
با همان حال گریه میگفت
هروقت گلدسته های کربلا را دیدی
از طرف من به جد شهیدم
سلام مرا برسان
آخه مادرم سیّده بود
وقتی برگشتم جبهه
نگاهم به "تابلوی "
تا کربلا رسیدن یک یا حسن دیگر
افتاد !
زیر "تابلو" دست به سینه ایستادم
سلام مادرم را به شهید سرجدای
کربلا رساندم
وقتی شب در سنگر بخواب رفتم
مادرم گفت شیرم حلالت
که سلام مادرت را به ابا عبدالله
رساندی 🍃🍃🍃
راوی :
"سیّد" اخلاص
#جاماندگان_ازقافله_عشق
https://eitaa.com/jAmAndgA90zA
جاماندگان از قافله عشق 🦋
٢٧آبان ماه سالروز شهادت فرمانده لشکر علی بن ابیطالب(ع)، سرلشکر مهدی زین الدین و برادرش مجید گرامی ب
دو بار ملاقات با شهید کاوه🍁🍂💧
اول سال 1363
در قراگاه حمزه سیدالشهدا
جمعی اطلاعات عملیات بودم
بنده را به همراه 15نفر از همرزمان
ماموریت دادند
به منطقه سردشت
جهت شناسایی محل استقرار
توپخانه های بعثی ها
که مدام شهر #سردشت را
گلوله باران میکردن
رفتیم به قُله (بُلفت)و کانی ورازان
یا همان کانی دشت
در قُله بُلفت که یکی از بلند ترین
قُله های سردشت بود
برادران ارتشی مستقر بودن
راستیتش اوضاع از
نظر ما آروم بود. عراقیها روزی ده بیست تا
خمپاره بیشتر نمی زدن
مثل اینکه هر دو طرف به این
شکل راضی بودن
اما از وقتی که
ما رسیدیم آنجا و شروع به دید و رصد اولیه منطقه اقدام کردیم
حساسیت عراق زیاد شد
و گلوله باران قُله بیست برابر شد
بگذریم
پس از چند ماه شناسایی منطقه
دشمن به عمق 20 کیلومتر
ودور زدن پاسگاه دشمن و حتی پشت خط استقرار عراقیها
متوجه 5 اراده توپ شدیم
و ایضا استعداد نیروهای
خط اصلی و پشتیبانیشان
که رصد کرده بودیم
یک روز ساعت نه نیم صبح
در سنگر مان بودیم که
یکی از برادران ارتشی
به داخل سنگرمان آمد وگفت
نگهبانها دو ماشین تویوتا را دیدن
که از پائین قله بسمت بالا میان
فرمانده گردان گفتن به
برادرای سپاه اطلاع بدین
منتظر بودیم تا اینکه
ماشین ها زیر گلوله باران
به قله رسیدن
چند نفری پیاده شدن
با دیدن ما
بسمت سنگر ما آمدن
ولی یکی از آنها جدا شد و شروع
کرد رفتن به سمت سنگر برادران
ارتشی و سلام و احوال پرسی
از آنها
راوی:سیداخلاص موسوی
ادامه این روایت را در
کانال
#جاماندگان_ازقافله_عشق 🦋
به آدرس زیر دنبال کنید👇
@seYed_Ekhlas🇮🇷