فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم تنگ صدایست
که نیست!!!
✍سید اخلاص
کوچه هم دلتنگ صدای پای
الداغی ست
تا کوچه بنام تو جوانمرد باقیست
دلها پر از یاد و داغ الداغی باقیست
و گوشه های دیده نشده از زندگی شهید الداغی
که چهل روز از شهادت این جوانمرد
گذشت
روحش شاد یادش گرامی
🌺🍀🌺
eitaa.com/jAmAnbH
سلام
دوستان شب جمعه و یاد شهدا و اموات
اللهم صل علی محمد و آل محمد
یارن شهدا
سری هم به سنگر غریب جامانده
بزنید
و خاطات خودتان. و همرزمان شهیدمان را که به روایت شما مجاهدان ثبت شده
ببینید
ماندنی در این سنگر هم نشدین
ملالی نیست
همین که گه گاه سر بزنید
دلگرممان می کنید
شفاعت شهدا شامل حالتان
🌺🍀🌺
#جامانده_
#از قافله_عشق🦋🦋
eitaa.com/jAmAnbH
مخلص شما بزرگوران
سید اخلاص موسوی
هدایت شده از همراه شهدا🇮🇷
°•🌱
#حاجحسینیڪتا 🌱
رزمندهای ڪه در فضایِسایبری
و مجازیمیجنگی...📡
برای فشردنکلیدها ودکمههایِ
کامپیوتر و موبایلت وضو بگیر...✨
و با نیت "قربةًإلےالله" مطلب بنویس
بدان که تو مصداقِ
"وَ ما رَمَیت إذ رَمیت" هستی...♥️
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🍀🌺🍀
اندر ضمیر دل ها
وصلت چگونه جویم کاندر طلب نیاید
وصفت چگونه گویم کاندر زبان
نگنجد
هرگز نشان ندادند از کوی تو کسی را
زیرا که راه کویت اندر نشان نگنجد
آهی که عاشقانت از حلق جان بر آرند
هم در زمان نیاید هم در مکان نگنجد
آنجا که عاشقانت یکدم حضور یابند
دل در حساب ناید جان در میان نگنجد
اندر ضمیر دلها گنج نهان نهادی
از دل اگر برآید در آسمان نگنجد
فرید الدین عطار نیشابوری
#جامانده_از
#قافله_عشق🦋🦋
یاران شهدا مقدمتان
گل باران شفاعت شهدا 🌹
شامل حالتان
خرسندیم که قدم رنجه فرمودین
خوش آمدین
دوستان با ارسال عکس های دوران
دفاع مقدس به پیوی حقیر
ما را در نشر آن یاری فرمایند
مطالب و تذکرات
عزیران در پویایی کانال جامانده
تاثیر گذار است
پذیرای تذکرات عزیزان هستیم
مخلص بزرگواران
سید اخلاص 🙏
ما نه دلتنگ زاحوال. یاران سفرکرده خویشیم
ما دلتنگ زاحوال جامانده خویشیم
باده میار ساقی ما مست عشق
یاریم
گو مطربان نیایند ما عاشق نگاریم
مارا به چنگ مطرب ومی حاجت روا نباشد
زهر از گلوله خوردگانیم دردیست
بی نهایت
درمانده ماندایم از حسرت شهادت
درمان نباشد آن را جز شربت شهادت
رزمندگان پیشکسوت سالهاپیش
این راه را پیموداند و در سنگرها
بیتوته ها کرده اند پیکر خونیین همرزمان خودرا دیداند
🎋🥀🌺🌾💐🌷🌷🌱
چه رنج ها که کشیداند
به موهای سفید شان جای زخم
گلوله به چشم و بازویشان
به پای جاماندشان
نگا نکن
این پیر مردان در جوانی
میدانها خونین دیداند
اینک با پیرمردان میدان دیده
در ایام جوانی ،
با جاماندگان عزم سفر کردایم
و به یاد آن روزها و یاران شهیدمان
صبوری کنید تا فکه و چزابه
ابو غریب و مشهد شهدا
کرب بلای هشت سال دفاع مقدس
راهی نمانده
جاماندگان از قافله عشق 🦋
باده میار ساقی ما مست عشق یاریم گو مطربان نیایند ما عاشق نگاریم مارا به چنگ مطرب ومی حاجت روا نبا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با سلام بر همه ی شهیدان والامقام تاریخ اسلام
اواخر پائیز سال ۶۱ بود ، هوای صفی آباد رو به سردی گذاشته بود و من هم سرما خورده بودم .
من در چادر گردان مشغول استراحت بودم و شهید خیرالله نظری به دزفول رفته بود .
نزدیکی های غروب بود که با صدای شهید طالب نباتی بیدار شدم ، چندین بار یا الله گفت و وارد چادر شد و چون مدتی بود که از او خبر نداشتیم با دیدنش خیلی خوشحال شدم .
می خواستم زیپ کیسه خواب را باز کنم که همان اول کار گیر کرد و در این حال طالب طبق عادت معمولش ، حسابی مشت و مالم داد .
پس از آنکه متوجه شد سرماخورده ام دلش به حالم سوخت و مشغول رفع گیر زیپ کیسه خوابم بود که خیرالله از راه رسید .
پس از احوال پرسی های معمول ، چند مشت هم حواله او کرد و سپس دو تایی شروع به اذیتم کردند .
سپس با کمک یک برادر آذرشهری زیپ کیسه خواب را باز کرده و مرا بیرون آوردند .
تازه ، با هم خوش و بش کرده و از احوالش جویا شدیم .
گفت خبرهایی دارم که تا چندی دیگر عملیاتی خواهیم کرد و گوشه ای از وصیتنامه اش را برایمان خواند و اکیدا ما را به نوشتن وصیتنامه دعوت کرد .
من که بر اثر کتکی که خورده بودم سرماخوردگیم یادم رفته بود ، با جدیت تمام گفتم ، آقا طالب ، مطمئن باش که تا حلالت نکنم تو شهید نخواهی شد و من هم به این زودی ها حلالت نمی کنم .
طالب این سخن مرا خیلی جدی گرفت و از آنجا که سخت در جستجوی شهادت بود و تازه زخم های قبلیش التیام یافته بود ، بسیار پریشان حال شد و با التماس از من حلالیت می خواست و حالا نوبت من بود که اذیتش بکنم .
پس از کلی بوسیدن سر و صورتم ، باز خیرالله را شفیع گرفت ولی من سربه سرش گذاشتم و گفتم به شرطی حلالت می کنم که اولا قول مردانه بدهی که پس از شهادت مرا شفاعت کنی و ثانیا بری تو کیسه خواب تا قصاصت کنم .
از آنجا که مشتاق شهادت بود هر دو شرطم را پذیرفت .
همین که می خواستم حلالش کنم خیرالله با اشاره گفت دست نگه دار ، من هم شرط دارم که اولا شفاعتم کنی و ثانیا اجازه بدهی که من هم موقع قصاصت با حمید همکاری کنم و باز هم هر دو شرط خیرالله را پذیرفت و رفت توی کیسه خواب ، ما هم کتکش نزدیم ، فقط کیسه خواب را محکم طناب پیچ کردیم و از چادر بیرون رفتیم و هر کس می خواست وارد چادر شود تاکید می کردیم که کمکش نکند
خلاصه تا نزدیکی اذان داد زد و ما هم خود را به نشنیدن زدیم .
آنگاه حلالش کردیم .
روحش شاد و یادش گرامی باد
راوی:
همرزم شهیدان 🌹
طالب نباتی و شهید نظری
رزمنده پیشکسوت و جانباز سر افراز
حاج حمید مصطفی زاده
👇👇👇