eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
267 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
612 ویدیو
1 فایل
#نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس و پستها و محتوای ارزشی #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبین و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
در عملیات والفجر چهار تو پاسگاه گرمک بودیم پاسگاهی که سقفش با خمپاره سوراخ شده بود ماهم با برادرکبیری و بقیه برادرا گاهی داخل پاسگاه و گاهی هم بیرون در تلاش عبور از تنگه پشت پاسگاه هم در ست به همین نام تنگه گرمک بود به معنای واقعی تنگه بود ماشین آلات سنگین پشت تنگه گیر کرده بودن توپخانه عراق هم تنگه را زیر آتش گرفته بود هم کل آن منطقه را هر رانندای هم حرکت میکرد تا از تنگه عبور کند یا مجروح میشد یا شهید آقا مهدی باکری فرمانده لشگر 31عاشورا هم پشت بیسیم مکرر تکرار می کرد زود باشین برادر کبیری لودر و بلدوزهارو بفرستین این جلو برادرای رزمنده بدون خاکریز ماندن تاروشن شدن هوا باید خاکریز ایجاد بشه والا صبح عراق پاتک میزنه برادرا قتل عام میشن ادمه 👇 این خاطره شفاعت شهدا شامل حالتان سردار عاشورایی راوی .سید اخلاص موسوی ادامه دارد ....
السلام علیک یا ابا محمد ، یا حسن بن علی غریب جهل امت هیچ مظلومی درعالم چون حسن مظلوم نیست حاکمی در حکمرانی مثل او محکوم نیست مصطفی را سبط اکبر اوست اما صد دریغ شرح مظلومیتش در دفتری منظوم نیست کم کسی زحمت به خودداده ست درتکریم او شرح حالش در کتاب جامعی مرقوم نیست بس که طاغوت زمانش رند بود و حیله گر رابع آل عبا را امتش مأموم نیست غرق بحر جهل بودند امتش ،جز اندکی ازجفای امت خود کس چو او مغموم نیست آن که حتی در فراشش از عدو ایمن نبود جز دل شب راز عشقش بر کسی معلوم نیست آن که حتی همسرش هم محرم رازش نبود زین سبب از دشمنش هم سر او مکتوم نیست گشت تسلیم عدو فرماندهان لشکرش هیچ کس چون او امیر لشکری مهزوم نیست داد تن ناچار بر صلحی به رغم میل خود هیچ صلحی در جهان چون صلح او مذموم نیست صلح او را آن چنان بد جلوه دادند اهل کین گویی اصلا در شریعت مصلحت ملزوم نیست گرچه شد تحمیل بر او صلح با آل جفا علتی جز حفظ دین در صلح او موهوم نیست نهضت سرخ حسین را صلح او بنیان نهاد این حقیقت شیعه را هم آنچنان مفهوم نیست تیرباران گشت حتی پیکر بی جان او امر مذمومی که هرگز ، هیچ جا مرسوم نیست کس نگوید تیرباران شد چرا تابوت او گوئیا در کیش تازه این عمل مشئوم نیست مصلحت زد بر دهان مؤمنین مهر سکوت عامل این دیو خلقی گوئیا محتوم نیست بهر محو نام او صدفتنه برپا کرد عدو مرقدش را کرد ویران ، نام او معدوم نیست مانده ام من در تحیر از فحول ذاکرین جز قلیلی عزم کس بر مدح او مجزوم نیست ناله کن چون نی حمیداسرارمستی فاش کن تا بدانند اهل ایمان باورت مسموم نیست آنچنان فریاد کن تا کل عالم بشنوند قلب ما مأوای غیر از چهارده معصوم نیست شرح حالش رابخوان اسرارصلحش رابدان عارف حق حسن از فیض حق محروم نیست
✅قسم‌نامه شهید رئیسعلی دلواری برای مبارزه با بریتانیا: 🔹تا آخرین قطره خون من بر زمین نریخته دست از جنگ و ستیز با آنان نکشم... 🔹١٢ شهریور ماه سالروز شهادت نماد ایستادگی ومقاومت شهیدرئیسعلی دلواری و روز مبارزه با استعمار انگلیس گرامیباد
تنهاترین سردار 🌴 مجتبی آئینه دار احمد مختار بود او فروغ آفتاب حیدر کرّار بود . در مصاف اهرمن تنهای تنها بود او ، در رکابش کاش هفتاد و دو تن رهوار بود کاش در طوفان غدر و موسم جور و جفا ، همچنان عباس او را یک سپهسالار بود کاش در بحبوحه عصیانگری یاغیان ، در سپاه مجتبی یک مرد چون عمّار بود کاش وقتی لشکرش می شد مهیای نبرد ، در سپاهش مالک شیرافکنی سردار بود کاش هنگام رجزخوانی سفیان زادگان ، حمزه اش سالار بود و جعفرش طیّار بود بهر رسوا کردن باند نفاق و کفر و کین ، کاش در ساباط با او میثمی تمّار بود کاش در قحط الرجال و فترت آزادگی ، در سپاهش یک حبیب . آماده ی ایثار بود بودوقتی لشکرش سرگرم مشق جنگ. کاش ، عرصه ساباط و مسکن خالی از اغیار بود کاش سربازان او یک جو بصیرت داشتند ، کاش در قلب سپاهش دیده ای بیدار بود تا کند سد راه جاسوسان اهل بغی را ، کاش سردار سپاهش اندکی هشیار بود کاش با آن حسن شهرت.وان همه اصل و نسب ، مثل عبدالله عبیدالله هم طرّار بود دشمنش غدّار بود و امتش مفتون غدر ، لااقل کاش همسر او محرم اسرار بود کاش هنگام خیانت کردن فرماندهش ، یک ابوذر نامی آنجا چون یل غفّار بود کاش در وقت فروپاشی اردوگاه او ، حُجر نامی . یا رُشَیدی . مجتبی را یار بود کاش وقتی تیر زد تابوت او را اهرمن ، خواهرش را فضّه نامی همدم و غمخوار بود کاش . حمید . آن روز بودی در رکاب مجتبی ، چون قیام کربلا را مجتبی معمار بود . نیست قابل جان ناقابل که قربانش کنی ، او غریب و داغدار قصّه ی مسمار بود ✍شاعر عاشورایی 🥀 💦 💧 جانباز حاج حمید مصطفی زاده🍃
💧کانال یا گذر گاه بهشت کانال این مردان آسمانی کجا و کانال ما کجا ""سید""
رسم عاشقی 🌾گیسو زچه رو به خون خضاب کردی ؟🥀 🌾💧ما مجنون طُره خونین🥀 تو گشتیم تو مجنون که بودی ؟🌱 که چنین آغشته به خونی !🥀 ""سیّد""
✅قسم‌نامه شهید رئیسعلی دلواری برای مبارزه با بریتانیا: 🔹تا آخرین قطره خون من بر زمین نریخته دست از جنگ و ستیز با آنان نکشم... 🔹١٢ شهریور ماه سالروز شهادت نماد ایستادگی ومقاومت شهیدرئیسعلی دلواری و روز مبارزه با استعمار انگلیس گرامیباد
هدایت شده از سیّداخلاص موسوی
می‌نویسم "یا حسن"، حُسنِ ختامش با خودت بر لبم ذکر تو را دارم، دوامش با خودت لحظه‌های عُمر خود را می‌سپارم دست تو از سلام زندگی تا والسلامش با خودت از ادب دور است نزدت دست خالی آمدن زخم آوردم برایت، التیامش با خودت باز هم بال خیالم تا بقیع‌ات پَر کشید من کبوتر می‌شوم یک روز، بامش با خودت سر به دامان تو خواهم داشت یا زانوی غم؟ اینکه باشد لحظه‌ی مرگم کدامش، با خودت! از کریمان کم طلب کردن که کفرِ نعمت است حاجتم را هم که می‌دانی، تمامش با خودت...
یادش بخیر عملیات بدر سه راه خندق .. و ما ادراک ما سه راهی خندق! گرگ و میش هوا بود که نیروهامون بعد از یک درگیری نسبتا سنگین، در سمت چپ سه راهی خندق و رو سیل بند اون مستقر شدن. همه منتظر لشکر ۵ نصر بودیم تا از را برسه و در این نقطه دست در دست هم بذاریم و دو لشکر ۵ و ۷ ولیعصر عج رو پیوند دهیم. ولی دریغ و صد دریغ از رسیدن اونها. عراق هم فهمیده بود که در این نقطه شکافی بین دو لشکر درست شده و می تونه از همینجا نفوذ کنه. به همین خاطر چپ و راست تک می‌زد و دیوونه وار نیرو وارد می کرد. ولی بچه‌ها با چنگ و دندون ایستادند و شهید دادند و این نقطه مهم رو نگهداشتن. فردای اونروز هم، چشم انتظاری ما به یئس نشست و باز خبری نشد. عصر روز دوم خبر رسید ادوات نظامی عراق رو جاده منتهی به خندق آماده اند تا دم دمای صبح کارتون رو یکسره کنن. باید پیش‌دستی می کردیم که کردیم. ِاونشب، با زدن ابتدا و انتهای صف ماشین آلات دشمن، آتش بازی عجیبی راه انداختیم، جاده هم ارتفاع داشت و بقیه ا ادوات نه راه پیش داشتن و نه پشت. اونشب تک شون رو خنثی کردیم ولی نه از لشکر ۵ نصر خبری شد و نه لشکر امام حسین علیه السلام تا الحاق کنیم. تا روز هفتم مقاومت کردیم و دستور تعویض نیرو رسید و با باور پیروزی، به پد ۸ اومدیم و بعد از ۱۰ روز مرخصی، برگشتیم و فهمیدیم که همه رو پس دادن و برگشتیم سر نقطه اول. ..و داغ سنگین و شکننده دوستای شهیدمون در سه راه خندق، جز با پیام حضرت امام التیام نیافت. پیامی که سرشار بود از امید و دستور آماده شدن برا عملیات بعدی. یعنی والفجر ۸ و فتح بزرگ فاو. ‌ ═‌
💢خاطرات سرهنگ عراقی عبدالعزیز قادر السامرائی ‌‌‍‌‎‌👇 ♦️ سرهنگ ستاد احمد علی از افسران نیروهای ویژه، اوضاع خرمشهر را در آن زمان بحرانی چنین نقل می کرد: فرماندهی دستورهای جابرانه و بی رحمانه خود را در مورد فراریان صادر کرد و افسران و سربازان که دانستند مرگی حتمی در پیش رو دارند برای گریز از مرگ به فکر اجرای نقشه‌های مختلف افتادند؛ بعضی فرار از جبهه را حتی به قیمت مرگ انتخاب کردند و بعضی در فکر پناه بردن به جمهوری اسلامی و اسارت بودند و بعضی نیز به ناچار تا دم مرگ باید می‌ماندند! در میان نیروهای متمرکز در خرمشهر این شیوه ها و افکار رایج بود؛ تا جایی که سرهنگ احمد زیدان برای نشان دادن قاطعیت و ایجاد رعب و وحشت در دل مخالفان حضور در منطقه، یکی از سربازان خود را حلق آویز کرد و جنازه او را چندین روز در همان حال باقی گذاشت. وی با چوب تعلیمی خود به سمت آن اشاره می کرد و می گفت: این جزای ترسوها و وطن فروشان است! توپخانه عراق در آن شب مواضع ایرانی‌ها را گلوله باران کرد. پانزده عراده توپ بسیار پیشرفته عراقی پیوسته آتش می کردند و در نتیجه آتش متقابل ایرانی‌ها چند گلوله بر سر تیپ ۳۸ و ۶۰۱ فرود آمد و فرمانده تیپ ۸۷ کشته شد. فرمانده لشکر ۱۱ نیروهای مقداد، سرهنگ عبدالواحد شنان آل رباط اوضاع منطقه را برای افسران تیپ های حاضر در خرمشهر تشریح می‌کرد و می گفت: ما اینک نیمی از ارتش عراق را در خرمشهر متمرکز کرده ایم و به یقین بازپس گیری آن برای ایرانیان امری محال است. وقتی پرسیدیم چرا حملۀ ایرانیان را غیر ممکن می دانید، پاسخ داد: سپاهیان ایرانی قادر به آزادسازی خرمشهر نیستند؛ زیرا تجهیزات پیشرفته و کثرت نیروهای عراقی مستقر در شهر اجازه نفوذ هیچ قدرتی را نمی‌دهد. چشمتان روز بد نبیند. در شبی از همان شب ها که شکوه و عظمتش وصف ناشدنی است، زمین زیر پاهایمان به لرزه درآمد. فریادهای رعد آسایی الله اکبر خروشید. توپها و هواپیما و تانکها و نیروهای پیاده ما حرکت کردند و همه چیز در خرمشهر به جنب وجوش افتاد. ایرانیان آمدند... احمد زیدان تلگراف خود را به فرماندهان لشکرها و تیپ ها با این جمله آغاز کرد: "ایرانیان آمدند..."
وسلام بر او که میگفت: دنیا شیشه کیمیندی بیرگون گئورسن الیونن دوشدی سندی دنیا مثل شیشه می ماند یک دفعه دیدی از دستت افتاد وشکست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگه میشه این دفاع مقدس نباشه ؟ 💢آرپی جی زنی که همه تصویرش رادیدیم چگونه تیر میخوره ومی افته واژ ه ی ایثار خود شرمنده است از این انسانها فکر می کنید هنوز زنده است؟ لطفا ببینید !!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏳 محاصره ۳۶۰ درجه 💢 ۱۰ شهریور سالروز آزادسازی شهر آمرلی ، معروف به ( استالینگراد عراق ) از چنگال داعش با فرماندهی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی . یادو خاطره همه شهدای مدافع حرم بخصوص شهید حاج قاسم سلیمانی گرامی باد
شرح بیچارگی‌ام تلخی بی‌خویشتن است باز دلتنگی و دلشوره وبال سخن است کاخ غم هستم و مغرور، ولی از ته دل خشت‌خشت تن من منتظر بت‌شکن است باید آماده شوم گردنه‌ها حیرانند نفس اماره همیشه همه‌جا راهزن است باید از قالب غمگین خودم دور شوم بروم سمت جهانی که پر از یاسمن است برسم خانه امنی که طراوت دارد به ضریحی بزنم چنگ که مأوای من است بنویسم دو سه خط عرض ادب : آقا جان گله‌ای نیست دل مرده فقط بی‌کفن است آنچه در سینه من در جریان می‌ماند نبض دلتنگی هرلحظه تو را خواستن است ساعت کوک شده درحرمت با احساس زنگ بیداری هر عاشق دور از وطن است یارضاجان بخدا خسته‌ام از شب‌مرگی "می‌گریزم به هوایت که پر از زیستن است" کاش می‌شد بشوم با تو فقط همسایه ذره‌ای خاک که همراه عقیق یمن است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به روایت : سید شهیدان اهل قلم آسید مرتضی آوینی ما از سوختن نمی ترسیم که پروانه های عاشق نوریم 🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین فیلم رنگی از حرم امام رضا(ع) 🔹٢مرداد سال ١٣١٨، یک گردشگر سوئیسی به نام الامایارد از میان آتش جنگ جهانی دوم به همراه دوستش با یک ماشین سواری از راه افغانستان خودش را به ایران رسانده و با دوربینی که زیر لباسش پنهان کرده اولین فیلم رنگی از حرم امام رضا (ع) را ثبت کرده است. الله اعلم اولین فیلم باشد یا نه در هر صورت اینهم زیباست هم ارزشمند
ماه ربیع آمده یاران .چه سود شادی امت ، غم غزه ربود مختصری صبر کن ای مقتدر دهر زصهیون شده منزجر کفر جهانی به ستوه آمده محور شیعه به شکوه آمده دیر نباشد برصد منتظَر آل سعود ودگران دَر بدَر رأیت او دست خراسانی است فتح و ظفر در کف ایرانی است صبر کن اندک، که سحر می رسد صُبح. دل آرام. ظفر می رسد مهدی وعیسی .به اقصی عشق بانگ صلا می زند از جای عشق این قدر،از جای قضا می رسد وعده ی زخدا می رسد بداهه 🖌جانباز دفاع مقدس سردار سید حسین موسوی آل هاشم
یک ایران محافظ سیدعلی خامنه‌ای پیرمرد (پدر شهید) بعد از فتنه ۸۸ نگران جان رهبر بود. شهیدی به خوابش آمد و گفت: نگران نباش، ما محافظ او هستیم. نشانی مزارش را هم گفت. پیرمرد اعتنا نکرد. خواب‌ها تکرار شد. سراغ همان نشانی مزار رفت. تصویر شهید همان بود که در خواب دیده بود. روی مزار نوشته بودند: «محافظ رییس‌جمهور سیدعلی خامنه‌ای.»
در اولین روز ماه ربیع‌الاول «لبخند شهدا، روزیتون» سلام خدا بر شهیدان
شهید عبدالرزاق علی شیری
‍ ‍ مردی که باشمشیر تیربارچی عراقی را قیمه قیمه کرد. صاحب این عکس شهید عبدالرزاق علی شیری است. او در سال 41 در کرج متولد شد و در طفولیت به علت تب شدید از ناحیه پای چپ فلج گرددید. هر چند بهبودی پیدا کرد اما لنگیدن پای چپ همیشه با او بود. عبدالرزاق، معلولیت رو محدودیت نمیدید و با تلاش فراوان قهرمان رشته ورزشی جودوی محل زادگاهش شد.عبدالرزاق سال 60 در حالی که 20 بهار از عمرش گذشته بود پا به جبهه گذاشت. معمولا توی جبهه اونهایی که ناتوان بودند در واحدهای پشتیبانی مثل تدارکات، آشپزخانه، دژبانی و... به کار رفته میشدند. اما او از اول وارد واحدهای رزمی شد و به عنوان یک رزمنده اسلحه به دست میگرفت و به مصاف دشمن می رفت سال 61 و در عملیات مسلم در حالی که رزمنده لشگر27 محمد رسول الله بود در بمباران هوایی مقر گردانها در سومار در اثر اصابت ترکش دست چپش از کتف جدا شد و به پشت جبهه برگشت.همه میگفتند عبدالرزاق حالا حالاها به جبهه برنمیگرده اما 15 روز بعد با آستین خالی توی دوکوهه با یک شمشیر بر کمر روئیت شد!! او ول کن نبود و کسی هم جرات این رو نداشت که توی عملیات از او استفاده نکنه. کسی باورش نمیشد که عبدالرزاق هنوز میتونه سینه به سینه دوشکا بره و با نارنجک خاموشش کنه. او رزمنده گردان حنظله بود. این دلاوری و جیگرداری در عملیات والفجر یک کار دستش داد. در حالی که 3 ماه بیشتر از قطع دست چپش نمیگذشت تیر دشمن به گردنش اصابت کرد و باز مجروح شد.بعضی رزمنده ها یکبار مصرف بودند و با یک اعزام و یا یک مجروحیت به جبهه پشت میکردند اما دوباره عبدالرزاق اومد و این بار توی مقر قلاجه همه رو حیرت زده کرد.در مراسم صبحگاه اردوگاه قلاجه قبل از عملیات والفجر4 عبدالرزاق با آستین خالی و قداره به کمر، در حالی که پرچم سرخی به دست داشت ظاهر میشد و خودش کمپوت روحیه بود.باز این رزمنده شمشیر به کمر در عملیات والفجر4 در اثر اصابت ترکش به شدت مجروح شد. او میگفت اینقدر جبهه میرم تا در راه وطنم شهید بشم. و باز به جبهه بازگشت و تخریب چی لشگر27 حضرت رسول شد و باز عملیات...دیماه 64 ازدواج کرد و بهمن ماه باز به جبهه برگشت. و باز اسلحه به دست و شمشیر به کمر و این بار با گردان علی اصغر به فرماندهی شهید حسین اسکندرلو خط شکن شد. هدف ضربه زدن به دشمن در جزیره ام الرصاص و آن سوی اروندرود بود. کار طاقت فرسایی بود و احتمال درگیری تن به تن با دشمن میرفت. امکان داشت که این بار شمشیر او به کار آید.حمله به جزیره ام الرصاص در روبروی خرمشهر برای فریب دشمن بود تا سایر یگانها بتوانند وارد فاو شوند و حماسه والفجر8 رقم بخورد.جزیره ام الرصاص بعد از سه روز تخلیه شد و ماموریت جدید گردان علی اصغر حمله به دشمن و دفع پاتک در فاو و اطراف کارخانه نمک بود. باز عبدالرزاق "شمشیر بند" میدان دار معرکه شد. تیربار چهارلول دشمن امان همه را بریده بود. وقتی روی خاکریز قفل میشد مثل موریانه خاکریز رو کوتاه میکرد و تلفات میگرفت. عبدالرزاق دست به کار شد. برای رسیدن به تیربار دشمن باید از باتلاقی که بین ما و دشمن بود میگذشت و رد شدن از این همه گل و لای به این راحتی نبود و دشمن کاملا روی مواضع ما دید تیر داشت اما عبدالرزاق ول کن نبود. نارنجک به کمر و شمشیر به دست حرکت کرد و دقایقی بعد تیربار دشمن خاموش شد و عبدالرزاق هم افتاد. کسی نفهمید چه شد اما همه میگفتند این بار شمشیر به کار آمد و بر سر زبانها افتاد که عبدالرزاق علی شیری تیربارچی بعثی را با شمشیر قیمه قیمه کرد. روز اول اسفند 64 روحش پر کشید و پیکرش در فاو ماند و بعد از 13 سال به وطن باز گشت و در گلزارشهدای امامزاده محمد کرج به خاک سپرده شد. 🖌 حجت‌الاسلام رستگار 🌹
جاماندگان از قافله عشق 🦋
شهید عبدالرزاق علی شیری
‍ ‍ مردی که باشمشیر تیربارچی عراقی را قیمه قیمه کرد. صاحب این عکس شهید عبدالرزاق علی شیری است. او در سال 41 در کرج متولد شد و در طفولیت به علت تب شدید از ناحیه پای چپ فلج گرددید. هر چند بهبودی پیدا کرد اما لنگیدن پای چپ همیشه با او بود. عبدالرزاق، معلولیت رو محدودیت نمیدید و با تلاش فراوان قهرمان رشته ورزشی جودوی محل زادگاهش شد.عبدالرزاق سال 60 در حالی که 20 بهار از عمرش گذشته بود پا به جبهه گذاشت. معمولا توی جبهه اونهایی که ناتوان بودند در واحدهای پشتیبانی مثل تدارکات، آشپزخانه، دژبانی و... به کار رفته میشدند. اما او از اول وارد واحدهای رزمی شد و به عنوان یک رزمنده اسلحه به دست میگرفت و به مصاف دشمن می رفت سال 61 و در عملیات مسلم در حالی که رزمنده لشگر27 محمد رسول الله بود در بمباران هوایی مقر گردانها در سومار در اثر اصابت ترکش دست چپش از کتف جدا شد و به پشت جبهه برگشت.همه میگفتند عبدالرزاق حالا حالاها به جبهه برنمیگرده اما 15 روز بعد با آستین خالی توی دوکوهه با یک شمشیر بر کمر روئیت شد!! او ول کن نبود و کسی هم جرات این رو نداشت که توی عملیات از او استفاده نکنه. کسی باورش نمیشد که عبدالرزاق هنوز میتونه سینه به سینه دوشکا بره و با نارنجک خاموشش کنه. او رزمنده گردان حنظله بود. این دلاوری و جیگرداری در عملیات والفجر یک کار دستش داد. در حالی که 3 ماه بیشتر از قطع دست چپش نمیگذشت تیر دشمن به گردنش اصابت کرد و باز مجروح شد.بعضی رزمنده ها یکبار مصرف بودند و با یک اعزام و یا یک مجروحیت به جبهه پشت میکردند اما دوباره عبدالرزاق اومد و این بار توی مقر قلاجه همه رو حیرت زده کرد.در مراسم صبحگاه اردوگاه قلاجه قبل از عملیات والفجر4 عبدالرزاق با آستین خالی و قداره به کمر، در حالی که پرچم سرخی به دست داشت ظاهر میشد و خودش کمپوت روحیه بود.باز این رزمنده شمشیر به کمر در عملیات والفجر4 در اثر اصابت ترکش به شدت مجروح شد. او میگفت اینقدر جبهه میرم تا در راه وطنم شهید بشم. و باز به جبهه بازگشت و تخریب چی لشگر27 حضرت رسول شد و باز عملیات...دیماه 64 ازدواج کرد و بهمن ماه باز به جبهه برگشت. و باز اسلحه به دست و شمشیر به کمر و این بار با گردان علی اصغر به فرماندهی شهید حسین اسکندرلو خط شکن شد. هدف ضربه زدن به دشمن در جزیره ام الرصاص و آن سوی اروندرود بود. کار طاقت فرسایی بود و احتمال درگیری تن به تن با دشمن میرفت. امکان داشت که این بار شمشیر او به کار آید.حمله به جزیره ام الرصاص در روبروی خرمشهر برای فریب دشمن بود تا سایر یگانها بتوانند وارد فاو شوند و حماسه والفجر8 رقم بخورد.جزیره ام الرصاص بعد از سه روز تخلیه شد و ماموریت جدید گردان علی اصغر حمله به دشمن و دفع پاتک در فاو و اطراف کارخانه نمک بود. باز عبدالرزاق "شمشیر بند" میدان دار معرکه شد. تیربار چهارلول دشمن امان همه را بریده بود. وقتی روی خاکریز قفل میشد مثل موریانه خاکریز رو کوتاه میکرد و تلفات میگرفت. عبدالرزاق دست به کار شد. برای رسیدن به تیربار دشمن باید از باتلاقی که بین ما و دشمن بود میگذشت و رد شدن از این همه گل و لای به این راحتی نبود و دشمن کاملا روی مواضع ما دید تیر داشت اما عبدالرزاق ول کن نبود. نارنجک به کمر و شمشیر به دست حرکت کرد و دقایقی بعد تیربار دشمن خاموش شد و عبدالرزاق هم افتاد. کسی نفهمید چه شد اما همه میگفتند این بار شمشیر به کار آمد و بر سر زبانها افتاد که عبدالرزاق علی شیری تیربارچی بعثی را با شمشیر قیمه قیمه کرد. روز اول اسفند 64 روحش پر کشید و پیکرش در فاو ماند و بعد از 13 سال به وطن باز گشت و در گلزارشهدای امامزاده محمد کرج به خاک سپرده شد. 🖌 حجت‌الاسلام رستگار 🌹
جاماندگان از قافله عشق 🦋
‍ ‍ مردی که باشمشیر تیربارچی عراقی را قیمه قیمه کرد. صاحب این عکس شهید عبدالرزاق علی شیری است. او در
🍃سلام و درود خدا بر مجاهدان راستین خدا وشهید عبدالرزاق علی شیر ی ✅الحق چنین مجاهدانی باید گفت در صدر اسلام هم به تعداد انگشت شمار بودند 🔹ولی در دفاع مقدس که دانش آموختگان مکتب عاشورایی امام روح الله بودند چه بسیار شیر مردانی مثل این شهید والا مقام جانشان را ضمن دفاع از حق و کشور ونظام مقدس فدا کردند 🔹اینگونه شد که دفاع مقدس نام گرفت وخاک میهنمان به خون شهیدان مطهر گشت و ! ♦️امروز زوزگار معرفی دلاور مردیهای شهدا و ایضا رزمندگان بسیار ارزشمند برای جوانانی که آن زمان را ندیداند است ! 🔹وعزیزانی که محتوا و مطالبی در مورد شهدا ودفاع مقدس را تولید ونشر می دهند در ثواب شهدا بنوعی شریکند! ان شاءالله و همه ملت ایران مدیون ""سیداخلاص موسوی"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی حضرت آقا بسیار زیبا ودلنشین سرخوش ز سبوی غم پنهانی خویشم چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش چون آینه خوکرده به حیرانی خویشم لب باز نکردم به خروشیّ و فغانی من محرم راز دل طوفانی خویشم یک‌چند پشیمان شدم از رندی و مستی عمری‌ست پشیمان ز پشیمانی خویشم از شوق شکرخند لبش جان نسپردم شرمنده‌ی جانان ز گران‌جانی خویشم بشکسته‌تر از خویش ندیدم به همه عمر افسرده‌تر از خویشم و زندانی خویشم هرچند "امین"، بسته‌ی دنیا نی‌ام، امّا دل‌بسته‌ی یاران خراسانی خویشم.